یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

روبسپیر و انقلاب


روبسپیر و انقلاب

انتشارات ورسو, سری جدیدی را با عنوان «انقلابات» راه انداخته است این سری جدید, آثار کلاسیک شخصیت های کلیدی را ارائه می دهد که هریک در دوره قیام های کبیر, عرصه اصلی را اشغال کردند

انتشارات ورسو، سری جدیدی را با عنوان «انقلابات» راه انداخته است. این سری جدید، آثار کلاسیک شخصیت‌های کلیدی را ارائه می‌دهد که هریک در دوره قیام‌های کبیر، عرصه اصلی را اشغال کردند. هریک از این کتاب‌ها را یک نویسنده رادیکال معاصر معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این کلمات آشوب‌گرانه، هنوز توانایی آن را دارند که الهام‌بخش و برانگیزنده باشند. تاکنون دو کتاب از این سری اسلاوی ژیژک، آماده کرده است. «روبسپیر: فضیلت و ترور» و «مائو: درباره پراتیک و تضاد». در واقع، می‌توان گفت که این سری با اثر دیگر ژیژک، «و.ا.لنین: انقلاب پشت دروازه‌ها»، شروع شد که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده بود. مقدمه ژیژک بر این کتاب را امید مهرگان در کتاب اول رخداد (مجموعه‌‌ مقالات ژیژک) ترجمه کرده است. در اینجا اشاره‌ای خواهیم داشت به آرای ژیژک درباره روبسپیر از رهبران تندرو انقلاب فرانسه. نام روبسپیر با تلاش برای تعمیق انقلاب بورژوادموکراتیک ۱۷۸۹ فرانسه عجین است، آن هم با قهر انقلابی. «تحلیل انقلاب فرانسه» از آغاز، عرصه مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک بوده است. ژیژک ابتدا به برخورد محافظه‌کاران می‌پردازد که این انقلاب را با قاطعیت رد کرده‌اند و فاجعه‌ای بزرگ به حساب‌اش می‌آوردند. اما فرمول تحلیل لیبرال‌ها این است: «۱۷۸۹ بدون ۱۷۹۳». خلاصه آنچه لیبرال‌های حساس می‌خواهند، انقلابی بدون کافئین است. انقلابی که از آن بوی انقلاب برنمی‌خیزد. به این ترتیب، آنها می‌خواهند انقلاب فرانسه را از مقام رخداد برسازنده دموکراسی مدرن محروم کنند و آن را بی‌نظمی‌ای تاریخی جا بزنند: این یک ضرورت تاریخی بود که اصول مدرن آزادی تامین شود، اما همان‌طور که مثال انگلستان نشان می‌دهد، همین‌ها را می‌شد، بسیار موثرتر و مسالمت‌آمیزیزتر به‌دست آورد. برعکس، رادیکال‌ها معتقدند، اگر «الف»، یعنی برابری، حقوق بشر و آزادی را وسط می‌کشی از پیامدهای آن نباید روی برگردانی. باید شجاعت‌اش را داشته باشی که «ب» را هم به میان بکشی، یعنی بگویی: تروری که برای تامین واقعی «الف» ضروری است، واجب است. اما گفتن این‌که چپ امروز باید این راه را دنبال کند، راحت نیست.

در ۱۹۹۰ شکاف خاصی شکل گرفت؛ همه، از جمله «چپ رادیکال»، به نحوی از میراث ترور انقلابی ژاکوبنی با تمرکز دولتی آن شرمسارند، به‌طوری‌که این شعار عموما پذیرفته شد که «چپ، اگر قرار است، تاثیرگذاری سیاسی‌اش را بازیابد، باید کاملا خود را بپیراید، و بالاخره، باید پارادایم ژاکوبنی را کنار بگذارد». اما قهر انقلابی ژاکوبن‌ها، از همان آغاز، تحلیل‌های گوناگونی را طرح کرده است. ژیژک به نقد نظرات مخالف ژاکوبن‌ها می‌پردازد. از جمله به تحلیل والتر بنیامین، که قهر انقلابی آنها را «خشونت بنیانگذار دولت» نامیده است. ژیژک، برخلاف بنیامین، می‌گوید، قهر انقلابی ژاکوبن‌ها «خشونت بنیانگذار دولت» یا «جنایت بنیانگذار» نظام بورژوایی نیست بلکه نوعی «خشونت الهی» است.

ژیژک می‌گوید، برای درک خشونت الهی باید حرف‌های انگلس درباره این‌همانی دیکتاتوری پرولتاریا و کمون پاریس را، با تغییرات لازم، تکرار کرد: «بسیار خوب، حضراتِ مکتبِ تئوری انتقادی، می‌خواهید بدانید که این خشونت الهی چگونه است؟ به ترور انقلابی ۱۷۹۲-۱۷۹۴ نگاه کنید. این خشونت الهی بود. (و می‌توان اضافه کرد: ترور سرخ ۱۹۱۹...)». به‌تعبیر ژیژک، باید خشونت الهی را با یک پدیده تاریخی که به‌طور مثبت وجود دارد، ربط دهیم و از هر نوع گیج‌کردن تاریک‌اندیشانه دوری کنیم. «خشونت الهی» مدام روی می‌دهد: «آنان که از خارج از نظام ساختارمند اجتماعی کورکورانه ضربه می‌زنند و عدالت می‌طلبند یا انتقام می‌گیرند؛ برای مثال ۱۰ سال پیش هنگامی که جمعیت فقرزده ریودوژانیرو به منطقه ثروتمندنشین شهر سرازیر شدند و به غارت و آتش‌زدن سوپرمارکت‌ها پرداختند، خشونت الهی بود. این خشونت، مانند حمله ملخ‌های انجیل که مجازاتی الهی بود برای رفتار گنه‌بار انسان، معلوم نیست از کجا شروع می‌شود، وسیله‌ای است که هدف ندارد. این عدالت است، نقطه نامتمایز بین عدالت و انتقام، که در طی آن «مردم» ترور خود را اعمال می‌کنند و دیگران را مجبور می‌کنند که بهای‌اش را بپردازند. یعنی روز محشر برای تاریخ طولانی ستم». یا آنطور که روبسپیر می‌گوید: «شما که آرزو می‌کنید حقیقت روی لبان نمایندگان مردم فرانسه بی‌قدرت باشد، چه می‌خواهید؟ بدون شک، حقیقت، قدرت خود، خشم خود و استبداد خود را دارد». ژیژک می‌گوید، براساس همین درک است که روبسپیر میانه‌روها را متهم می‌کند که آنچه واقعا دنبال‌اش هستند، انقلاب بدون انقلاب است؛ آنها انقلابی می‌خواهند که از افراطی که دموکراسی و ترور را به‌ هم برساند، دور باشد.

آنها انقلابی می‌خواهند که به قوانین اجتماعی قبلی احترام بگذارد. ژیژک اشاره می‌کند که در پایان قرن بیستم،‌گذاری از «اومانیسم و ترور» به «اومانیسم یا ترور». امروز، نظریه لیبرالی رایج، «یا» را به جای «و» می‌گذارد اما ترکیب اومانیسم و ترور را، «می‌توان در انقلاب فرانسه مشاهده کرد، در قالب پیوستگی فضیلت و ترور...». ژاکوبن‌ها برای تامین عدالت، اعمال خشونت را جایز می‌دانستند. ژیژک ضمن توضیح چهار نظر مختلف درباره رابطه اومانیسم و ترور به این نتیجه می‌رسد که امروز چاره‌ای نیست جز انتخاب «اومانیسم یا ترور»؛ البته به این معنا که ترور مفهوم مثبت باشد نه اومانیسم. او تاکید می‌کند، «این موضعی رادیکال است که دفاع از آن مشکل است، هرچند شاید تنها امید ما باشد. این اما با دیوانگی وقیحانه تعقیب «سیاست تروریستی و ضدبشری» آشکار مترادف نیست، بلکه چیزی است که دریافتن آن به مراتب مشکل‌تر است». بالاخره ژیژک هشدار می‌دهد که سیاست امروز، زیست‌سیاست پساسیاسی‌ای که سیاست غالب غربی است، چیزی جز سیاست ترس نیست. سیاستی است که خودش عنصر تشکیل‌دهنده سیاست را محکوم می‌کند، زیرا ترس، مهم‌ترین اصل بسیج‌کننده‌اش است: ترس از مهاجران، ترس از جرم، ترس از فاجعه محیط‌زیستی.

ژیژک سوال می‌کند: «چگونه می‌توان از این پساسیاست ترس درآییم؟ اداره‌کردن زیست‌‌سیاست، محتوای واقعی دموکراسی لیبرالی به‌شمار می‌رود و به تنش میان فرم دموکراسی و محتوای اداری‌اش منجر می‌شود. پس بدیل‌اش چیست؟ چه می‌شود اگر ما ریسک بکنیم و «دیکتاتوری پرولتاریای» خوب و قدیمی را به‌عنوان تنها راه کنارزدن زیست‌سیاست احیا کنیم؟ امروزه این نظر مسخره می‌نماید؛ اما، تنها انتخاب واقعی امروز است.»

ژیژک در توضیح دیکتاتوری پرولتاریا می‌گوید: «دیکتاتوری نقطه متقابل دموکراسی نیست بلکه شیوه اعمال آن است. از همان آغاز، تز دیکتاتوری پرولتاریا این فرض را دربرمی‌گرفت که در تقابل با سایر فرم‌های دیکتاتوری (دیکتاتوری فئودالی، بورژوایی...) قرار می‌گیرد، زیرا سراسر عرصه قدرت دولتی، دیکتاتوری است. هنگامی که لنین، دموکراسی لیبرال را شکلی از دیکتاتوری بورژوایی به حساب آورد، منظورش این مفهوم ساده‌انگارانه نبود که دموکراسی ظاهرسازی است، از آن سوءاستفاده نمی‌شود، توسط دارودسته‌ای، مخفیانه کنترل می‌شود که در مواقع خطر، چهره واقعی خود را نشان می‌دهد. بلکه منظور لنین این بود که همانا فرم دولت بورژوادموکراتیک، حاکمیت بنابر مفروضات ایدئولوژیک- سیاسی‌اش، متضمن یک «منطق بورژایی» است... اصطلاح دیکتاتوری را باید به معنی دقیق آن به کار برد- به این معنی که دموکراسی همیشه شکلی از دیکتاتوری است. اگر دموکراسی می‌خواهد خشونت را از بین برد، خودش باید به خشونت متوسل شود».

ژیژک در پایان این کتاب می‌گوید: «سرمایه‌داری جهانی به عنوان سرنوشتی به ما عرضه می‌شود که نمی‌توان علیه آن مبارزه کرد؛ یا باید خود را با آن وفق داد یا از مسیر تاریخ کژ شد و درهم شکست. تنها کاری که مجازیم، انجام دهیم این است که سرمایه‌داری جهانی را تا جایی که ممکن است انسانی کنیم و برای «سرمایه‌داری با چهره‌ای انسانی» مبارزه کنیم. در اینجا، باید دیوار صوتی شکست؛ باید ریسک کرد و تصمیم‌های دسته‌جمعی در سطح بزرگ را دوباره پیش گرفت - این، شاید، میراث اصلی روبسپیر برای ما در شرایط امروزی است».

روزبه کریمی