یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
هویت ایرانی و دولت ایرانی

در توضیح هویت ایرانی بحثهای متعددی صورت گرفته است. من بدون اینکه به نظامهای مفهومی و بحث و مناقشات شکلگرفته به لحاظ تاریخی اشاره کنم، به سرعت با ارائه یک سنخشناسی کلی و سطحی به معنایی که از دولت در ایران جاری و ساری است، اشاره میکنم زیرا معتقدم جامعه ایرانی را با وجود تاکید و توجه به حوزه دین و خانواده، بدون توجه به ساحت دولت و نظام سیاسی نمیتوان فهمید و هر نوع داوریای که بیاعتنای به این حوزه باشد، موجب گمراهی خواهد شد. از طرف دیگر هر نوع روایت و تصویر نادرست در این حوزه نیز موجب خواهد شد دیگر حوزهها و عرصهها از قبیل دین و خانواده و مناسبات فیمابین بد فهمیده شود.
در یک نگاه کلی ما با سه جریان و داعیه در مورد ایران و دولت ایرانی روبهرو هستیم؛ ملیگرایان، اسلامگرایان و مدعیان عقبماندگی ایران. ملیگرایان باستانی، ایران و هویت ایرانی را امری تاریخی و پیوسته با معنایی از ملت ایران با مرکزیت شاه و نظام سیاسی خاص شاهنشاهی تعریف کردهاند. آنها در تاریخ معاصر سیاسی ایران، هویت ایرانی را با ارجاع به تاریخ کهن باستانی ریشه در نظام شاهنشاهی و بوروکراسی و فرهنگ ایرانی و قلمرو تعریف میکردند. در مقابل، اسلامگرایان در تعارض با نگاه ملیگرایان، بر سنت و فرهنگ اسلامی که معارض با ملیت و ایرانیت است، تاکید کرده و ایران را از زمان ورود اسلام، ایران تعریف و تشریح کردهاند. از نظر این گروه ایران به دلیل اسلامی شدنش، ایران مانده است والا دچار انحطاط فرهنگی و اجتماعی میشد. از نظر آنها ایران با قبول اسلام است که توانست از انحطاط دوره ساسانیان جان سالم به در برده و به عنوان کشوری بزرگ و بااهمیت باقی بماند.
همچنین این ادعا وجود دارد که هر نوع میل به ملیگرایی در طول ۱۴ قرن گذشته زمینه بازگشت به دوره انحطاط بوده است. در کنار این دو جریان اندیشهای و سیاسی، جریان رقیبی شکل گرفته که کمتر به طور آشکار به دعوای مطرح شده تحت عنوان «ملیت و دین» وارد شده و اصل حیات ایرانی را مورد سوال قرار داده است. اگرچه دو جریان قبلی (ملیگرایی و اسلامگرایی) بر وجود حیات ایرانی به هر شکل و جهتگیری باور داشته و حداقل حیات ملی یا دینی برای ایران قائل بودهاند، ولی رویکرد و جریان اندیشهای و سیاسی جدید هیچ اصل و قاعدهای را که نشان از حیات ایران و ایرانی باشد، به رسمیت نشناختهاند.
من در کل این جریان فکری و سیاسی را جریان و پارادایم «عقبماندگی» نامگذاری کردهام زیرا اصلی که جریانها و افراد مهم متعدد در درون این پارادایم به آن باور داشته و در جهت اشاعه آن نیز اقدام کردهاند، باور به بیاصالتی ایران و ایرانی است؛ باور به بیفرهنگی و بیثباتی و بیقاعدگی و استمرار جریان سقوط و تکرار جریان فروپاشی. این گروه از افراد و متفکران، ایرانیان را مردمانی ضعیف، بیجهت و نظر، تابع قدرت حاکم از هر نوع و سبک و مذبذب، سلطهجو، احساسی، و مطیع قدرتهای مرکزی معرفی کردهاند. از نظر این جریان در فضایی به نام ایران، جایی برای جامعه ایرانی وجود ندارد. درست است که افراد ایرانی وجود دارند، ولی به دلیل ناتوانی در عمل اجتماعی امکان اجتماع برای آنان وجود نداشته و کمتر توانستهاند عمل پیوسته و همگرایانه برای دستیابی به هدفی مشخص و معین و عقلانی داشته باشند. اگر هم حادثهای و عملی از ایرانیان در گذر زمان به وقوع پیوسته است، ریشه در احساس و عواطف داشته که حاصل آن نیز استقرار نظام سیاسی ضدمردم و سلطهگرا بوده است.
در بیان اینکه هویت ایرانی چه ویژگیهایی دارد، بین سه گروه و حوزه اندیشهای و سیاسی اختلاف نظر وجود دارد. ملیگرایان باستانی، هویت ایرانی را بر اساس عمل شاهی میشناسند در حالی که اسلامگرایان هویت ایرانی را بر اساس اسلام و فرهنگ اسلامی صرف معرفی میکنند و مدافعان پارادایم عقبماندگی هویتی برای ایرانیان قائل نشده و آنها را ملتی با سابقه نزاعهای مکرر و بیحاصل از یک طرف و در دوره جدید درگیر آشوبهایی که انقلاب خوانده شده است و اساس آنها هیجانها و احساسات فردی و گروهی بوده، میخوانند.
هر یک از فضاهای فکری و سیاسی سهگانه اشاره شده در مقابل اینکه «وضعیت دولت در ایران چگونه بوده و هست؟» دعوی مستقلی ارائه دادهاند. ملیگرایان دولت ایرانی را با حضور شاه و بوروکراسی عریض و طویل که حکایت از جاه و جبروت شاهنشاهی است، تعبیر کردهاند.
در مقابل اسلامگرایان سنتی، دولت در ایران را امری مقدس و ریشهدار در سنتهای اجتماعی دانستهاند، در حالی که جریانهای اندیشهای و سیاسی مرتبط با پارادایم عقبماندگی دولت ایرانی را در اساس متاثر از فروپاشی پیشین و در مسیر فروپاشی جدید میدانند زیرا دولت را محل ظهور و بروز شخصیتهای ناتوان و زورگو و چپاولگر میشناسند. در کل ادعای اصلی در این نظرگاه این است که دولتهای گذشته در ایران به دلیل ضعف نظام اجتماعی و فقدان نیروهای اجتماعی و وجود فرهنگ استبدادی، سلطهگر و درندهخو بودهاند. هر کس که در ایران به حاکمیت رسیده است، زورگو و مستبد بوده و در مقابل هر نوع حادثه و حرکت اجتماعی، اگر امکان بروز و ظهور یافته است، به طور قهرآمیز برخورد کرده و به نابودی زمینهها و شرایط بروز جامعهای باز و مردمی اقدام کرده است. به دلیل تعامل بین مردم و نظام سیاسی با محوریت فرهنگ استبدادی، برخورد حاکمان با جامعه نیز قهری و انتقامی بوده است. ادعا شده است سنتهای جامعه ایرانی زورگویی شاهان و حاکمان بر مردم و گروههای اجتماعی را مشروع جلوه داده و حاکمان نیز از طریق سلطه بر فرهنگ و حافظان آنها، فضای بقای استبداد را ممکنتر ساختهاند و در نتیجه اعتراض مردم در مقابل زورگویان نیز در مسیر تخریب و نابودی سیر کرده است که حاصل آن، فروپاشی مکرر نظام سیاسی و تولیدات و کارهای آن بوده است. این نوع عمل دوطرفه ریشه در وجود جامعهای ضعیف دارد که امکان ظهور نهادهای اجتماعی موثر را فراهم نمیکرده که در نهایت زمینه ظهور مستبد و بقای آن را فراهم کرده است.
در نتیجه ظهور و عمل و بقای استبداد ریشه در ساختارهای اجتماعی و فضاهای فرهنگی ایرانیان داشته. اما اینکه حاکم در ایران چه مشخصاتی داشته و دارد، نیز از طرف هر یک از جریانهای سهگانه فوق، روایتهای متعدد ارائه شده است. در بیان اولیها و دومیها، حاکمان نمایندگان جامعه هستند و در جهت بقای شرایط اعتدال ضروری، در حالی که در بیان سومیها، حاکمان نماینده جهل و نادانی جامعه بودهاند و در نتیجه نیز ساحت نادانی و جهل همراه با زورگویی داشتهاند و تعارض و تزاحم و در نهایت فروپاشی طرفینی بروز و ظهور میکند.
از نظر این نگاه و پارادایم، راه نجاتی برای برونرفت از این چرخه جهل و تبعیت و ظلم و جور وجود نداشته الا فروپاشیهای مکرر. این است که بسیاری از مدعیان و صاحبنظران ایرانی و غیرایرانی این پارادایم شکلگیری هر نوع نظام سیاسی را مقدمه فروپاشی آن میدانستند. این نگاه به چندین دلیل عمده مورد طلب بسیاری از اصحاب اندیشه و سیاست در ایران شده و در نتیجه به سیاستگذاری، تولید کالاهای فرهنگی و بروز و ظهور فرهنگ سیاسی انجامیده است:
۱) بحث در مورد نظام سیاسی و حکومتی در ایران از طریق صاحبنظران استبداد آسیایی چون ارسطو، منتسکیو، مارکس، وبر، ویتفوگل، و... قرین شده و تعابیر متعددی با محوریت استبداد و ظلم و جور همراه شده است.
۲) بحث و بررسی در مورد سابقه سیاسی در ایران که در مجموع حکایت از ظلم و جور است، با نگاه ظلمستیز شیعی سازگاری داشته این است که در همه جا گفته شده دولتها از گذشته در ایران ظلم کردهاند.
۳) تقلیل نظام اجتماعی ایران به نظام سیاسی و تقلیل نظام سیاسی به حکومت و دولت موجب شده درک و فهمی از نیروهای اجتماعی وجود نداشته باشد و در نتیجه جامعه تهی و در نهایت ضعیف در مقابل دولت و نظام سیاسی فربه و قوی جلوه کند.
۴) در متن نظام سیاسی و حکومت و دولت ایرانی در گذشته حاکم زورگو، ضعیف به لحاظ شم سیاسی و نظامی، متاثر از اطرافیان، دارای خانوادهای بزرگ و مدعی ادامه قدرت به شکل موروثی، و وطنفروش و خودخواه عنوان شده که در نهایت زورگویی به دیگران اساس فرماندهیاش است.
۵) همه آنچه در ساحت سیاسی استقرار یافته است، تحت حادثهای ناخواسته دچار فروپاشی شده و شرایط بعد از فروپاشی نیز ظهور مستبد دیگری را ضروری ساخته. در نهایت جامعه ایرانی در یک مسیر بقا در شرایط حداقلی و انحطاطی قرار گرفته است. با این نگاه به دولت است که بسیاری از مورخان، نویسندگان اجتماعی و سیاسی، هنرمندان، نقاشان، و تولیدکنندگان فیلمهای تاریخی و سیاسی در مورد ایران به طور کلی به بحث و بررسی و تولید اثر هنری و اجتماعی پرداخته که کانون آن، شاه و حاکم و مدیر و فرماندهای است که توان اداره حتی زندگی شخصیاش را نیز ندارد؛ شاهی که نمیداند ایران کجاست، شاهی که نمیداند چند زن و بچه دارد، شاهی که نمیداند با چه کشورهایی مراوده دوستی و دشمنی دارد و دوست و دشمن کشور کیانند، و شاهی که با هدیه گرفتن و هدیه دادن مشکلات کشور و جهان را حل میکند و در نهایت شاهی که به جای جنگ با بیگانه، به خواستگاری دختری از پستترین مردم دشمن رفته و در نهایت بیگانهگرایی را تشویق میکند. در این نگاه که در اکثر تولیدات فرهنگی و سیاسی و رسانهای زمانه ما جلوه کرده است و شاهی مطرح میشود که مساله اصلیاش سر و سامان دادن به حرمسرای شاهی است، حتماً توان مدیریت کشوری بزرگ را نخواهد داشت. این شاه و شاهان و حاکمان که همیشه بر ایران حاکم بودهاند به جز زور و ستم کاری نداشتهاند و در نهایت نیز به واسطه دوستانشان کشته شدهاند.
تهیه فیلم و سریالهای تلویزیونی در ایران معاصر به واسطه منتقدان استبداد در ایران نیز سر به همین جا برده و در نهایت تصویری شاهی از نظام شاهی که دچار فرتوتی و حماقت شده، ارائه داده است. اکثر سریالهایی که در تلویزیون پخش شده یا اینکه با ترفندهایی خاص در کوچه و بازار ارائه میشوند، تصویری نابهنجار از ایران گذشته ارائه دادهاند. به نظر میآید در راستای سیاستهای فرهنگی و اجتماعی نظام که ضدشاه و شاهنشاهی است، تصویری احمقانه از نظام سیاسی و اجتماعی ایرانی ارائه میدهند. به بهانه توجه به جهتگیری انقلاب اسلامی که ضد رژیم پهلوی بود و در آن شاه محور بود، به تحقیر مردم و رجل سیاسی و دولتمردان و نظامیان و زنان از یک طرف و تحریف فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی اقدام میکنند. به لحاظ عمومی، سریالهای تولیدشده سرگرمکننده است و با احمق جلوه دادن شاهان و صدراعظمها و کارشناسان و نظامیان گذشته، شادی به خانهها میرود و به دلیل اجتماعی، مردم را دور هم جمع کرده و خیابانهای شلوغ را خلوت کرده و پلیس شهری فرصت کمی استراحت پیدا میکند و برای مدیران رسانهای هم خوب شده است که میزان مخاطب بیشتری جذب رسانه شده و مردم کمتری مشغول تماشای سریالهای تلویزیونی خارجی شدهاند.
آیا واقعاً ایرانیان از گذشته احمق بوده و همیشه با شاهان و درباریان احمق زیست کردهاند؟ آیا همه کسانی که در نظام سیاسی و اجرایی ایران مشغول کار و تلاش بودهاند، در جهت نابودی فرهنگ و تمدن و نظام اجتماعی بودهاند؟ آیا همه کسانی که به نوعی مرتبط با دربار و حکومتهای ایرانی بودهاند، ولگرد و مفتخور و بیخاصیت بودهاند؟ آیا همه حاکمان ایرانی فقط به حرمسراهای مجلل فکر میکردهاند و از اندیشیدن در مورد جزییترین مسائل جامعه (حتی اینکه حد و مرز کشور کجاست و زنجان و قزوین در کجای کشور قرار دارد) عاجز بودهاند؟ اگر اینگونه بوده است، چرا ایران به هر شکلی که بوده ماندگار شده و هنوز نیز سخن از ادبیات و فرهنگ و اخلاق و دولت و دربار و اقتصاد و تجارت و ادب و... ایرانیان است؟
چرا کسانی در این میان توان و جسارت دفاع از گذشته ایرانی را ندارند؟ مگر امروز ایران ادامه گذشته ایران نیست؟ مگر فرهنگ اسلامی موجود ریشه در تلاش گذشتگانمان ندارد؟ اگر اینگونه است چرا سخنی و فریادی در دفاع از سنتهای اسلامی و ایرانی بلند نمیشود؟ چرا اجازه داده میشود به جای نقد اجتماعی گذشته، لمپنیسم فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شیوع یابد؟ بهتر نیست در این زمینه کاری و دقتی و فریادی و شکایتی و روایتی ارائه شود؟ همه آنچه در فوق بیان شده، برای دفاع از ایران و سنتهای گذشته اسلامی و ایرانی است که با وجود حضور روحانیت و روشنفکران و تجار و کشاورزان و صنعتگران، سیاستمداران و نظامیان و شاهان و حاکمان و مابقی حاضر و نقشآفرین بودهاند. برای حرکت به سوی آینده نقد گذشته لازم است ولی نفی و نابودی گذشته ما را به جایی نمیرساند. بهتر است کاری و تلاشی دیگر صورت گیرد به جای اشاعه لمپنیسم جاری و تجاری و بازاری و...
تقی آزادارمکی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست