چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
دنیا را ببین
نان و عروسک" در سال ۱۹۶۳ توسط سه دوست به نامهای "پیتر شومان"، "برونو ایکارت" و "باب ارنست هال" تاسیس شد. پیتر شومان ۲۹ ساله موزیسین بود که در سال ۱۹۶۱ به اتفاق خانواده خود از آلمان به آمریکا سفر کرد. در آغاز، کار او تدریس نمایش عروسکی بود، اما بعد از مدتی شروع به مسافرت در اطراف "تیواینگند" کرد. در یکی از همین سفرها با "باب ارنست هال" آشنا شد. این دو به اتفاق برونو ایکارت که در سال ۱۹۶۱ در مونیخ با شومان کار میکرد، تصمیم به تاسیس یک گروه نمایشی به نام "گروه تئاتر نان و عروسک" گرفتند تا اهداف جدیدی را دنبال کنند.
"نان" بیانکننده ضرورت تئاتر به عنوان یک نیاز اصلی انسان، و "عروسک" بیان این ضرورت به وسیله عروسکها، جانوران و معدود کلمات لازم میباشد. عبارت "تئاتر عروسکی" در وهله نخست یادآور عروسکها است، چه عروسکهایی که با دستکش حرکت کنند یا با نخ، اما عروسکها فقط بخشی از تئاتر هستند که شومان به وجود آورده است.
در نمایش مراحل به صلیبکشی قسمتی هست با "بریده"هایی از خانهها، کارخانهها، بیمارستانها، کلیساها، گوسفندان، گاوها و آدمهایی که تصویری از تمدن میآفرینند. بازیگران با لباسهای خودشان یا لباس شخصیت نمایشیشان ظاهر میشوند، اما بر سرشان سرکهای مقوایی غولآسایی شبیه انسانهای غارنشین است.
شومان گاهی در خیابان در فضای باز نمایشی میدهد و گاهی برای یک اجرا چهارچوب کلی خاصی میآفریند. کنش نمایش ممکن است در محدوده یک فضای کوچک اتفاق بیافتد یا در گسترهای چند صد هکتاری. او از ماسک به فراوانی استفاده میکند و بلندی پیکرهای او که به توسط بازیگران داخلشان با استادی هدایت میشوند، غالباً به بیش از ده متر میرسد.
ظاهر افراد گروه شبیه هیپیهای دهه ۱۹۷۰ آمریکا بود؛ دارای ریش و موهای بلند با لباسهای بسیار راحت و غیررسمی (یعنی بدون کراوات و پاپیون و لباسهای اتوزده) بودند. این نوع پوشش و آرایش صورت، خود یک نوع طرز فکر جدید تلقی میشد. تفکری که در آنها سالها بر جوانان آمریکا حاکم بود. نداشتن قید و بند تنها در فرم لباس و آرایش صورت آنها دیده نمیشد، بلکه این رهایی در تفکرات آنها نیز موجود بود. آنها به راحتی بسیاری از سنتهای نسل و قبل از خود را نفی کردند تا فرهنگی جدید بنا نهند. در آن سالها، مردم در خیابانها و پارکها به تجمع و بحث میپرداختند.
گروه برای ایجاد ارتباط بیشتر، تئاتر را از سالنهای نمایشی به میان مردم آورد. بازیگران آنها عمدتاً غیرحرفهای بوده و سن این افراد غالباً بین ۳۸- ۱۸ سال بود؛ چرا که کارهای آنها بسیار پرتحرک و جنجالبرانگیز بود. گاهی حتی این حرکتهای جدید ضد فرهنگ، ضد سیاست خارجی آمریکا و ضد اخلاق محسوب میشد و انجام آنها نیز یک جسارت داشت که خاص این سنین است.
این گروه با دیدی دقیق به جامعه و بررسی تحولات اجتماعی آن و ارایه تئاتری با مضامین جنگی، اسطورهای و مذهبی سعی در ایجاد ارتباط بین مضامین گذشته و اندیشههای نو نمود. با چنین نگرشی به تئاتر، گروه تلاش کرد ارتباط جدیدی با مخاطب برقرار سازد.
به طور کلی نمایشهای این گروه؛ میم، نمایشهایی با ماسک، نمایش عروسکی، نمایش برای کودکان، نمایش در پیادهروها، نمایشهایی به صورت تظاهرات سیاسی، راهپیمایی نمایشی و نمایشهای کمیک در خیابانها میباشد.
شومان تماشاگرانی را موردنظر دارد که به تئاتر نمیروند. از محبوبیتی که در میان تماشاگران با فرهنگ و نیز تندروهای سیاسی به دست آورده، به راستی ناراحت به نظر میرسد. نمیخواهد برای قشر تئاتر رو برنامه اجرا کنند، بلکه میخواهد مخاطبش آدمی باشد که دارد سرکار میرود یا خانوادهای که دارد ساعتی را در پارک میگذراند. گروه او همیشه مرکب از بازیگران عمدتاً غیرحرفهای از پانزده نفر گرفته تا یکصد نفر مثلاً برای اثری چون کانتات باخ بوده است.
آنها برای نمایشهایی که در محلهای سرپوشیده اجرا میکنند نفری یک دلار میگیرند و نمایشهای خیابانی آنها مجانی است. از نظر شومان تئاتر جای داد و ستد نیست که ما پولی بپردازیم و در عوض چیزی دریافت کنیم، میگوید: تئاتر چیز دیگری است. "چیزی شبیه نان، یک ضرورت است، تئاتر شکلی از مذهب است."
چنین تئاتری که دربردارنده اندیشههای اخلاقی و سیاسی است، یک دید و تجلی مذهبی و شاعرانهای است (و این خود در دنیای تئاتر تجربی از نوادر است) که رستاخیز و رستگاری را به عنوان عمده نمادهای خود برگزیده است.
هنگامی که بازیگران نان و عروسک به محلی میرسند، پیتر شومان پس از جلب توجه جماعتی، از داوطلبان میخواهد تا در ساختن عروسکها کمک کنند و در اجرا مشارکت داشته باشند. او همچنین برای خود و اعضای گروهش تقاضای بستر و مراقبت میکند، سپس به یاری بسیاری از داوطلبان، ترتیب نمایشی را حول محور بازیگران دایمی نان و عروسک میدهد.
از این راه مردم محلی مستقیماً درگیر برپا کردن یک نمایش شکوهمند برای جامعه خود میشوند؛ چه این نمایش یک راهپیمایی برای صلح باشد یا یک تظاهرات سیاسی، جشنی برای بزرگداشت عید پاک یا تولد مسیح.
فضای نمایش گروه نان و عروسک حتی پیش از شروع نمایش حاضر و آماده است. این بازیگران در پیراهن و شلوارهای سفید و کثیف، باندهای نازک رنگی به پیشانی یا کلاههای جورواجور به سر، انگار که آنها را از بازار کهنهفروشها خریده باشند در خیابانها راه میافتند و طبل و دایره زنگی و ترومپت مینوازند. بعضی نیز ماسکهای غولآسایی به چهره میزنند. بازیگری، ماسکی به شکل خوک دارد، در پیادهرو غلت میخورد. میان انبوه ماشینها میرقصد، به تیر چراغ برف آویزان میشود و به سگی وحشتزده تعظیم میکند. عابران به مراسم میپیوندند. یا بازیگران گپ میزنند و جزو تماشاگران میشوند.
پیتر شومان بیاعتنا به مسایل گیشه و اعتراضهای گردانندگان مالی تئاتر، به هر کسی که نتواند بلیت بخرد اجازه میدهد تا به طور رایگان وارد تالار شود. در تئاتر رویال کورت لندن، در سال ۱۹۶۹، حتی هنگامی که تالار لبالب از جمعیت بود، باز هم کسی را رد نکرد و جایی را روی صحنه برای آنان پیدا کرد و به این ترتیب دسته دیگری از تماشاگران را گرد بازیگران فراهم آورد.
اگر اجرا به معنی عام آن فعلیت بخشیدن به یک طرح با استفاده از عوامل ساختاری چون؛ زمان، مکان، بازیگر، طول اجرا، حرکت، ماسک، موسیقی، لباس، عروسک و غیره باشد و همه این عوامل به مثابه اجزایی برای به تصویر درآوردن یک کل (نمایش) در نظر گرفته شوند، شومان سعی داشته است تا با به کارگیری درست و به جا از این عوامل، دید روشن و واضحی از شرایط موجود جامعه و واقعیتی که انسان آن عصر را در برمیگرفت به دست داده، او را به آنچه در جهان پیرامونش میگذرد آگاه و هوشیار سازد.
با چنین هدفی گروه تئاتری نان و عروسک با اجرای نمایشهایشان در پارکها، خیابانها، چهارراهها و حتی سالنهای کوچک نمایشی فضاهای تازهای را خلق میکردند و از این فضاها نهایت بهره را میجستند. تنها فضایی را که به راحتی کنار میگذاشتند فضای تهی تئاتر سنتی بود.
شومان در این باره میگوید: "چنین فضایی زیادی راحت است، زیادی آشناست. سنتهای این تئاتر واکنشهای آنها را مشروط میسازد، اما وقتی که شما فضایی را که در آن قرار گرفتهاید مورد استفاده قرار میدهید، از آن به تمامی بهره میگیرید. از پلهها، پنجرهها، خیابانها و درها، ما در هر جایی که بتوانیم عروسکهای خود را در آن جای دهیم نمایش میدهیم."
از آنجا که این اجراها غالباً برای افراد در حال گذر در خیابانها یا پارکها، در نظر گرفته شدهاند؛ زمان نمایش آنها کوتاه است و باید بیشترین مفاهیم را در کوتاهترین زمان بیان کند. به همین منظور از تصاویر و مضامینی که مردم از آنها سابقه ذهنی دارند، استفاده میکردند؛ مثل یک زن ویتنامی با فرزندش به حالتی که یادآور مریم مقدس و فرزندش (عیسی مسیح) میباشد. نمایشها را معمولاً در زمان بازگشت مردم از کار روزانه، یا فراغت آخر هفته آنها (شنبه، یکشنبه) اجرا میکردند. گاهی نیز بنا به ضرورت مسایل و خبرهای سیاسی روز نمایش را هر چند کوتاه و سریع در خیابانها انجام میدادند. آنچه در این فصل به آن اشاره میشود بیشتر اجراهای خیابانی این گروه میباشد.
گروه تئاتری نان و عروسک معمولاً نمایش ۱۵ دقیقهای را به نام "دنیا را ببین" اجرا میکردند. "دنیا را ببین" از شعار مشهور سالهای ۶۰ گرفته میشد و این شعار عبارت بود از:
See the world meey wonderful people, fall in love them, and kill them.
یعنی "دنیا را ببین، با مردم خوبی آشنا شو، به آنها دل ببند، سپس آنها را بکش." این شعار، کنایهای از طرف قشر روشنفکر نیست که شیوه برخورد زمامداران آمریکا با دیگر ملل بود. شخصیتهای نمایش، "وایت لیدی" و "عمو فاتسو" در جلو صحنه که از چند لته نقاشی شده تشکیل میشد، متن نمایش را میخوانند.
"دنیا را ببین! هنگامی که دانهای را در آن دیدی و هنگامی که به آن آب دادی و اجازه دادی خورشید بر آن بتابد، دانه رشد خواهد کرد و پرندگان و کودکان از آن خواهند خورد، مادربزرگها و پدربزرگها آواز "هاله لویا" خواهند خواند، اما تو هنگامی که در جهان آتش بیافروزی و آن را آلوده سازی (جهان را مسموم سازی) جهان خواهد گریست و کودکان خواهند مرد." این متن جنگافروزی و جنایتهای آمریکاییان در ویتنام را نشان میدهد که به استفاده از بمبهای آتشزای ناپالم در ویتنام اشاره دارد.
مسموم کردن، اشاره به ماده سمی "دی فویباج" است که بر روی درختان جنگل و مزارع ویتنام ریخته میشد تا برگ درختان بریزد و ویتنامیهای مخفی در آنجا آشکار شوند، به طوری که آمریکاییها بتوانند آنها را بکشند. این نمایش که به طور همزمان به زبانهای متعدد (انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی، آلمانی و...) اجرا میگردید با حداقل امکانات صحنه، بیشترین تاثیر و توجه را ایجاد مینمود. این گروه از شرایط موجود و خبرهای جنگ و ذهنیت قبلی اجتماعی بهره میجستند و "دنیا را ببین" را به عنوان مقدمه بر نمایشهای مختلف اجرا میکردند.
شومان با طرح این مضمون و انتخاب چنین عنوانی کوشش کرد تا مخاطبش را با عواقب جنگ و آتشافروزی آشنا سازد. در این مسیر وی با استفاده درست از عوامل اجرایی (چون لتههای نقاشی شده به عنوان طرح صحنه و القای فضای لازم) به اعتقاد خود که نمایش باید آگاهیدهنده باشد جامه عمل پوشاند.
نمایش جنگ پس از خبر بمباران ویتنام و حمایت "کاردینال اسپلمن" اجرا گردید. در آگوست ۱۹۶۴ رییسجمهور جانسون دستور بمباران ویتنام را صادر کرد و در ۲۵ دسامبر ۱۹۶۶ کاردینال اسپلمن برای پیروزی آمریکا دعا کرد.
روز بعد از حمایت کاردینال در یکی از خیابانهای نیویورک زنی با یک عروسک خونین در بغل، نوشتهای (پلاکارد) را نشان میدهد: "من مری هستم، فرزند من در ویتنام کشته شده" در پشت سر ماموی جوزف، چوپانان و سه پادشاه ایستادهاند و با نوشتهای اعلام میکنند؛ "ما چوپان هستیم، ما از گلهها مواظبت میکنیم، ما سه پادشاه هستیم و از یک ستاره پیروی میکنیم."
شومان و گروهش، با توجه به اخبار وقت و با توجه به شناختی که از اندیشه مردم نسبت به مذهب داشتند، ضمن برانگیختن احساسات مذهبی مردم آنان را نسبت به مسایل جنگ آگاه میکردند.
در سال ۱۹۷۳ سالی که جوزف چایکین، پس از نه سال تجربه سرشار، به عمر گروه تئاتر باز پایان داد، پیتر شومان نیز قصد خود را برای پراکندن گروه خود اعلام کرد و بدین سان در سال ۱۹۷۴، گروه نان و تئاتر عروسکی، پس از سیزده سال که طی آن اعتباری جهانی یافته و یک شکل تئاتری بیهمتا همراه با بهرهگیری فراوان از عروسکبازی، موسیقی، سیرک و رقص به وجود آورده و از سوی منتقدان معروف به عنوان باارزشترین تئاتر تجربی آمریکا، ستایش شده بود از هم جدا شدند.
جوزف چایکین برای این به عمر تئاتر باز پایان داد که احساس کرد خطر نهادی شدن گروهشان در میان است "مردم مشغول فرضیهپردازیهای علمی و دانشگاهی درباره تئاتر باز شده بودند و بنیادهای گوناگون برای دادن اعانه اظهار آمادگی میکردند"
شومان هرگز وابسته به اعانه نبود و هرگونه کمک مالی را رد میکرد، اما دریافت که موفقیت، باری سنگین بر دوششان است و نیاز به یک گروه دایمی دارد که کارهای بیشتری را برای جاهای فراوان تدارک ببیند. به این جهت، از سال ۱۹۷۵ توانسته است موقعیتی آزادتر و آسانتر -که بیشتر با احوالش سازگار است- داشته باشد. در مزرعه خود در "ورمونت" با همسر و پنج فرزندش زندگی میکند و هرگاه نمایشی را آماده دارد، مردمان را گرد خود میآورد. او اکنون وقت آن را دارد که بنویسد طراحی و نقاشی کند و به پیکرهسازی و با اجتماع روستایی پیرامون خود ارتباط برقرار کند.
بسیاری از اعضای گروه پیشین او، یا گروههای تازهای به وجود آوردهاند یا به گروههای دیگر پیوستهاند، ولی هر تابستان اگر بتوانند در "گلاور" جایی که شومان زندگی میکند، برای یک سیرک سه روزه گرد هم میآیند.
فرامرز شاه قلعه*- گروه تئاتر
کارگردان قزوینی برگزیده نمایش خیابانی در جشن خانه تئاتر
منبابع در دفتر نشریه موجود است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست