چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نیاز به نگاه تازه


نیاز به نگاه تازه

نویسنده فقط برای خودش نمی نویسد نویسنده بدون مخاطب یعنی هیچ او حتی اگر بگوید, فقط دارد برای سایه اش می نویسد, البته منظورش از سایه, مخاطب است

اساسـا آثار خلاقه ادبی به زمینه و بستراجتماعی احتیاج دارند تا در آن، جوانه زنند و شکوفه به بار آورند. این آثار،علاوه بر بستر اجتماعی لازم، بدون نیاز ضروری که خاستگاه فرهنگی دارد، نمی تواند ظهور کنند. به نظر من، هیچ پدیده ای، چه فرهنگی چه اقتصادی چه سیاسی، بدون خاستگاه اجتماعی و نیاز ضروری ایجاد نمی شوند. نمی توانیم پدیده های خلاقه ادبی را محدود کنیم به خواسته های فردی اشخاص و برایش دلایل انتزاعی بتراشیم و آن ها را از تحولات اجتماعی و نیازهای معنوی جامعه جدا کنیم. خواسته های فردی و نیاز معنوی اشخاص از آسمان نازل نمی شوند. اشخاص پرورده و آموزش دیده جامعه خویشند.

بنابراین، هنرمندان نیز عموما بازتاب دهنده ی نیاز فرهنگی و اجتماعی شرایط ویژه ی تاریخی اند.ما اکنون ضرورت نیاز به نگاه تازه را احساس می کنیم. نگاه تازه به زندگی و روابط آن، زاییده زمانه ماست. پس نگاه تازه خواه ناخواه باید در آثار هنری بازتاب یابد. نگاه تازه و نیاز به آن، همواره به گونه ای پنهان و غیرمستقیم در جامعه پدید می آید که هنرمند خلاق آن را کشف می کند و در اثرش انعکاس می دهد؛ انعکاسی که مجددا به جامعه بازپس داده می شود. این داد و ستد، همان تاثیر متقابل است. داد و ستدی که البته به شکلی مکانیکی و ساده انجام نمی گیرد.

هنرمند خلاق آنچه را که در شکل و شمایل خام از جامعه و مردم می گیرد، همواره به گونه ای آرمانی و باشکوه و با چهره ای اسطوره ای ارائه می دهد.

وقتی می گویم به گونه ای آرمانی، قصدم البته این نیست که آرمان چیزی کلیشه ای و تابع زمان و شرایط خاص است. آرمان هنرمند پویا و جستجوگر، همیشه در حال دگرگونی و نو شدن بوده است. به نظر من تاکنون، آرمان گریزی در همه ی عرصه ها به ویژه در هنر به ما تحمیل شده است. اما جای نگرانی نیست، زیرا که انسان ها در طول تاریخ هیچگاه ذهنشان از آرمانی متعالی تهی نبوده است. پس می توان گفت که آرمان گریزی تحمیلی، مقطعی است. در یک کلام، انسان بی آرمان، هم چون اسکلتی خالی است و آثار هنری وی اسکلت واره های بی روح و بی خاصیتند.

نویسنده فقط برای خودش نمی نویسد. نویسنده بدون مخاطب یعنی هیچ. او حتی اگر بگوید، فقط دارد برای سایه اش می نویسد، البته منظورش از سایه، مخاطب است.

نویسنده نباید تسلیم سلیقه و سطح توقع نازل و آسان پسند مخاطب شود و اثرش را در حد و حدود ذهنیت های عادت شده نگاه عوام فریبانه پایین بیاورد.نویسنده خلاق، همواره مخاطب را در جاذبه متعالی اثرش می چرخاند و توقع او را ارتقا می دهد.

البته نویسنده هیچگاه با بازی های انتزاعی نمی تواند برای مخاطب جاذبه ایجاد کند. اثر هنری، معنا و قصدش اثبات تئوری های هنری نیست. عده ای داستان و شعر می نویسند تا تئوری های هنری از پیش تعیین شده را اثبات کنند. در صورتی که تئوری های هنری، خود برخاسته و برگرفته از آثار هنری هستند. تئوری ها عموما برای ارزش گذاری و تاویل آثار خلاقه هنری پدید آمده اند. تئوری ها در زمان های گوناگون می آیند و می روند، اما آثار هنری خلاقه از زمان ها و مکان ها فراتر می روند و گاه پس از یک یا دوهزار سال، مجددا بنا به نیاز زمانه باز تولید می شوند و به حیات تازه دست می یابند. کسانی که شکل یک اثر هنری را از کلیت و ساختار آن جدا می پندارند،در واقع درک عمیقی از ساختار و روند آفرینش هنری ندارند و نگرش سطحی خویش را مطرح می کنند.

کسانی که شکل اثر هنری را به گونه ای انتزاعی مطرح می کنند و می کوشند آن را از تمامی عناصر متشکله اثر هنری تفکیک کنند و جایگاهش را به آسمان برسانند، دچار توهم هستند. فرمالسیت های دو آتشه روسی، همچون شکلوفسکی که در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۲۶ تئوری های فرمالیستی یا ریخت شناسانه ی خویش را مطرح کردند نیز به چنین تفکیکی باور نداشتند.

متاسفانه در ایران ، همواره از تئوری ها بت ازلی می سازند، آن ها را از جایگاه زمینیشان جدا می کنند و عمر جاودانه و خدایگونه برایشان قائل می شوند. گاه هم تئوری ها را با نگرشی یک بعدی تفسیر می کنند، عمقشان را در نمی یابند و به سطح و پوسته آن ها چنگ می زنند. می نویسند و می گویند که در داستان و شعر، طبق تئوری فلان هنرشناس، باید از معنا گریخت و قطعیت را در داستان راه نداد و به سیاست و گرایش اجتماعی پشت کرد تا اثری ناب و تهی از معنا و سیاست و تهی از قطعیت و اندیشه، آفرید.

این گونه برداشت های سطحی از تئوری ها باعث شده است، داستان ها و شعرهایی اسکلت گونه و بی خون و بی گوشت پدید آید. و داوران و منتقدانی که شیفته سطحی نگری خویشند، برای چنان کارهایی کف بزنند و هیاهو راه بیندازند؛ هیاهویی برای هیچ که عمری حباب گونه دارند و پس از زمان کوتاهی، اثری از آن همه هیاهو باقی نمی ماند.

عده ای از هنرشناسان تاکید کرده اند که اثر هنری نباید «تک معنایی» باشد. ما هم معتقدیم که اثر هنری باید «چند معنایی» باشد و معناها هم در آثار متعالی همواره به گونه ای مستقیم ارائه نمی شوند؛ در بافت طبیعی اثر می خزند و با نگاه سطحی به چشم نمی آیند. پس طرح گریز از معنا، سخن پرتی است و هیچ هنرشناس ژرف نگر و جامع نگری آن را مطرح نکرده است.

حسن اصغری



همچنین مشاهده کنید