شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

عقب ماندن منتقد از اثر


عقب ماندن منتقد از اثر

نگاهی به کیفیت ادبیات داستانی در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰

همان آثار «پیچیده» حالا دیگر به عنوان تابلوهای راهنمای چند سال از ادبیات معاصرند. بدون آن که بخواهند سایه اثری دیگر را بر سر داشته باشند و یا سایه‌ای بر سر اثری بیندازند. بسیاری از آثار خلاقه دهه ۶۰ همواره با برچسب‌هایی مثل «کپی برداری»، «ادا و اصول» و پیچیده بودن نوازش شده اند. القای این حس که ادبیات سال‌های یاد‌شده از درون خود چیزی ندارد بلکه با نگاه‌هایی به آثار ادبی ممالک راقیه نوشته شده‌اند و سعی در کپی کردن نوع نگارش آن‌سویه دارند حسی است که جسته و گریخته از زبان و قلم منتقدان مدعی شنیده ی

وقتی از ادبیات داستانی دهه‌های ۶۰ و ۷۰ حرف می‌زنیم ناخودآگاه با فضاها و موقعیت‌هایی روبه رو می‌شویم که تا حدودی می‌توان ادعا کرد حاصل همان زمانه اند. یعنی تجربه دو دهه پربار گذشته و عزم رسیدن به آینده‌ای پربارتر در آثار اکثر نویسندگان مشهود است.

اگر ادبیات دهه ۴۰ را به عنوان نقطه عطفی در تاریخ ادبیات معاصر قبول داشته باشیم، حتما ادبیات دهه ۶۰ را به عنوان تکمله‌ای بر آن خواهیم پذیرفت. دهه ۴۰ و ۵۰ دهه ظهور چهره‌ها با گرایش‌های متفاوت بود و دهه ۶۰ تکثیر تجربه پذیری و سرعت بخشیدن به روند ادبیات داستانی. این رشته از ادبیات در دهه یادشده به دنبال ثباتی بیش از پیش بود تا هرچه بیشتر در تاروپود خود ریشه بدواند. چهره‌ها و آثار ماندگار آن دوره که حق بسیاری بر گردن نویسندگان سال‌های بعد داشته و دارند آن گونه که باید شناخته و خوانده نشدند؛ زیرا آثار مربوط به آن سال‌ها یا با تیراژ بسیار اندک به دست مخاطبان اصلی نرسیدند و یا با حجم فراوان مدعیان نقد روبه رو شده و به دلایل گوناگون رخصت ظهور نیافتند. با نگاهی سرسری به نقدهای آن دوران درخواهیم یافت که نویسنده باید علاوه بر رنج نوشتن رنج شیرفهم کردن منتقد را هم به دوش می‌کشیده وگرنه تریبون‌های گوناگون با ژست‌های منتقدمآبانه فقط به دلیل عقب ماندن خود از قافله ادبیات با اثر چنان می‌کرده‌اند که با فرزندی ناخلف.

می توان ادعا کرد که عقب ماندن منتقد از اثر، ریشه در ادبیات دهه ۶۰ دارد، چون تراکم آثار منتشره از اوایل این دهه تا به آخر نشان از نوسان‌هایی دارد که جزو لاینفک ادبیات است.

کلمه نوسان از این جهت به کار می‌رود که حجم آثار کم ارزش به لحاظ ادبی و آثاری که می‌توان در آینده به عنوان جای پا بر ردهای ماندگار به آنها نگاه کرد، دوش به دوش هم منتشر می‌شده‌اند که البته تعداد مورد اول بیش از دوم است. بسیاری از آثار دهه ۶۰ رگه‌هایی در خود دارند که با یک بررسی ساده می‌توان به کنه آن پی برد. پیشنهادهای نو در نگاه، فرم و تلاش برای دیدن واژگونه از زاویه‌هایی دیگر به عناصر داستان تا حدودی ریشه در آثار آن دهه دارند. گرچه بسیاری از آثار ارزشمند آن دوران به دلایل مورد اشاره پیشین دیده و شناخته نشدند اما محافل دلسوز ادبی در حد توان سعی کردند که نظر مخاطبان جدی این رشته را به نوشته‌های یاد شده هدایت کنند که البته زیاد هم ناموفق نبودند.

می‌توان به دهها مورد از تاثیرات ادبیات داستانی دهه ۶۰ اشاره کرد که مختص همان دهه‌اند، به عنوان مثال پدیده «پیچیده نویسی» که بعد از منتشر شدن بعضی از آثار از جانب بسیاری عرضه شد حاصل همان سال‌هاست. بسیاری از اهالی ادبیات آثار این چنینی را ژست‌های مدرن قلمداد می‌کردند و نوشته‌هایی از این دست را معجونی می‌نامیدند که فقط خود نویسنده می‌تواند سربکشد.

اما به هر حال آن نوشته‌ها ماندند و لزوم نگارش خود را به اثبات رساندند. اگر نویسنده‌ای در آن کشاکش خطر می‌کرد و به راه خود ادامه می‌داد، دیگر راه خود را پیدا کرده بود و نویسندگانی که تحت تاثیر جو حاکم ادبی عطای نوشتن را به لقایش می‌بخشیدند یا در نوع نوشتن خود تجدید نظر می‌کردند هر دو به یک اندازه سهم خود را از کنار نیامدن دیگران تحمل می‌کردند. با نگاهی گذرا به حجم آثار دهه ۶۰ درمی یابیم که بسیاری از قلمزنان حوزه نقد یا تلاش کرده‌اند از کاه کوه بسازند و یا با اتهام جلوه‌های گوناگون سعی در تبرئه شخص خود از درک نویسندگان هم دوره خود داشته‌اند که نگاه از بالا و قرار دادن داستان‌هایی با ضعف و قوت فراوان در کنار همدیگر با نیت کتابسازی از لابه لای آثار منتشره مؤید این ادعاست.

به نظر می‌رسد که مخاطبان جدی ادبیات امروز برای فهم هر چه بیشتر آثار ادبیات باید سری به آثار و نقدهای گوناگون دهه ۶۰ بزنند. زیرا به گفته حضرت میرفندرسکی «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی». صورت بالایی ادبیات امروز بنایی است که بر صورت زیرین دهه‌های گذشته به‌خصوص دهه ۶۰ استوار است.

اگر لعن و نفرین‌هایی به نام نقد را در آن دوران بر آثار «پیچیده» نگاه کنیم و سپس سری به خود اثر بزنیم درمی یابیم که امروزه آن اثر نه تنها در زمره آثار پیچیده و سخت قرار نمی‌گیرد بلکه اثری کاملاً معمولی با معیارهای داستانی متداول است. لذتی که از این کشف می‌بریم همان لذتی است که گذشتگان ما قرن‌ها از عنصر ادبیات برده اند. سپس شناختی که نویسنده پیچیده نویس از عمق ادبیات داشته او را به خلق اثری تحول انگیز واداشته، اگر او چنین نمی‌کرد نگاه‌های حاکم فرسوده دورانش را نمی‌توانست به کناری بگذارد. امروزه اگر بخواهیم چند اثر از دهه ۶۰ را نام ببریم ناگزیریم به همان آثاری پناه بیاوریم که در دوران خود با توطئه سکوت و نفهمیده شدن مواجه بوده اند.

همان آثار «پیچیده» حالا دیگر به عنوان تابلوهای راهنمای چند سال از ادبیات معاصرند. بدون آن که بخواهند سایه اثری دیگر را بر سر داشته باشند و یا سایه‌ای بر سر اثری بیندازند. بسیاری از آثار خلاقه دهه ۶۰ همواره با برچسب‌هایی مثل «کپی برداری»، «ادا و اصول» و پیچیده بودن نوازش شده اند. القای این حس که ادبیات سال‌های یاد شده از درون خود چیزی ندارد بلکه با نگاه‌هایی به آثار ادبی ممالک راقیه نوشته شده‌اند و سعی در کپی کردن نوع نگارش آن سویه دارند حسی است که جسته و گریخته از زبان و قلم منتقدان مدعی شنیده یا نوشته شده است. آنچه امروزه برای مخاطب امروز ادبیات داستانی لازم به نظر می‌رسد نگاهی منتقدانه به بعضی نقدهای دهه ۶۰ است. ادبیات داستانی ما با تمام خیزهای خیره کننده‌اش در جاهایی در جا زده است.

آنانی که امروزه بسیاری از آثار را با همان انگ‌های دهه ۶۰ آلوده می‌کنند متاسفانه خود را سردمدار اصلی داستان می‌دانند و در اتاق‌هایی در بسته به دنبال صدور ادبیات به دنیا هستند! به گفته فروغ« این هم خودش یکی از گرفتاریهای ادبیات است که هر کس خودش را وکیل و وصی‌اش می‌داند وخدا می‌داند که آن کس چیزی در توبره دارد یا نه.»

رسول آبادیان