یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

توتی در نقش گریگوری پك


توتی در نقش گریگوری پك

اگر توتی همین توتی بازی با آلمان باشد و اگر بوفون, زامبروتا و كاناوارو مثل همیشه باشند این ایتالیا را باید از الان فاتح جام هجدهم دانست

● گزارش از دیدار آلمان- ایتالیا

با بغل پای آموزشی دل پیرو، جام جهانی ۲۰۰۶ عملاً در آلمان به پایان رسید. آلمانی هایی كه از گل اول ایتالیا شوكه شده بودند، با این گل از شوك خارج شدند و شكست را پذیرفتند. داشتند خود را برای ضیافت پنالتی كه ژرمن ها هرگز در آن بازنده نبوده اند، آماده می كردند. پنالتی هایی كه به لطف وجود یك دروازه بان غول آسا مثل لمن شانس پیروزی بیشتری را به آنها می داد. در كنار لمن هواداران متعصبی هم بودند كه می توانستند مثل مسابقه با آرژانتین، حریف را تحت فشار قرار بدهند و همه چیز را به سود خود كنند.

این خوش باوری اما با گل های واپسین گروسو و دل پیرو فراموش شد. آلمان دقیقاً در لحظاتی گل خورد كه خود شهره به گل زدن در آن دقایق بود. شكست در این دقایق جداً برای تیمی كه پابه پای تیم قدرتمند ایتالیا دوید و حتی بارها در آستانه گل زدن پیش رفته بود، خیلی تلخ به نظر می رسید. استادیوم ساده «وستفالن» در شهر دورتموند به این بهانه برای این دیدار انتخاب شده بود كه به دلیل خوش یمنی اش تیم ملی آلمان را به سمت فینال برلین روانه كند. در یازده مسابقه ای كه ژرمن ها در این ورزشگاه به میدان رفته بودند، فقط یك تساوی و باقی همه پیروزی به ثبت رسیده بود و به همین علت آن را «تئاتر رویاها»ی آلمان می نامیدند، اما در روز سه شنبه چهارم جولای، آنها در این تئاتر كابوس وحشتناكی را دیدند.

اما به راستی با این نتیجه تب جام جهانی در خاك آلمان كاملاً از بین رفت. تا پیش از این دیدار نیز حتی آن شور و اشتیاق همیشگی در شهر های آلمان و چهره های مردمشان دیده نمی شد. جو ورزشگاه وستفالن نیز اصلاً با آنچه در ورزشگاه برلین رقم خورد، قابل قیاس نبود. آن دادوفریاد های عجیب و شعار های «دویچلند... دویچلند» آرام گرفته بودند. همین اتمسفر هم به ایتالیایی ها كمك كرد تا سه شنبه شب خیلی تحت فشار قرار نگیرند.

شاید در این شرایط حتی اگر آرژانتینی كه در دور قبل مغلوب آلمان شد، جای ایتالیا بود، آن تیم هم می توانست به پیروزی چنگ بزند. با این وجود آلمانی ها كم و بیش در این بازی فضای مسابقه را در دست گرفته بودند و تیمشان را به جلو هل می دادند. به پشتوانه همان ها شاگردان كلینزمن كه دقیقاً در فاصله ۱۲۵ روزی پیش از این با چهار گل مغلوب ایتالیا در دیدار دوستانه شده بودند، توانستند نمایش خوبی داشته باشند. این وضعیت البته برای لاجوردی پوش هایی كه همیشه در بازی های داخلی خود با آن مواجه هستند، چندان دشوار نبود و به خوبی از پس آن برآمدند. آنها با دو گلی كه به آلمان زدند، تمام آرزوها را از سر مردم آلمان پراندند و بعد از مسابقه دیگر نه صدای بوق ماشینی می آمد و نه فریادی. آنها راه خودشان را به آرامی گرفتند و رفتند. البته با سری افراشته. تیمشان در این دوره بالاتر از سطح انتظارات همه بود. طرفدارانشان هم همین طور.

بازی كه تمام شد هیچ كدام از آلمانی ها فوراً ورزشگاه را ترك نكردند. به جرات می توان ادعا كرد كه هیچ كس به سرعت ورزشگاه را ترك نكرد. تا چشم كار می كرد كسی در راه پله ها در مسیر خروج نبود. همه آنها ایستاده بودند و غم زده قهرمانانشان را تشویق می كردند. بازیكنان آلمان هم گرد آمدند و دور زمین قدمی زدند و به تسلی آنها جواب دادند. از بلند گوی ورزشگاه آهنگ «You,ll Never Walk Alone» به مفهوم «تو هرگز به تنهایی قدم نخواهی زد» پخش می شد. كسی هم به غیر از آن یكی دو نفری كه مانیتور ورزشگاه نشان می داد، اشك آلود نبود. آلمانی ها با این حركت در حقیقت یك درس دیگر به همه دادند و آن پذیرش تمام و كمال شكست بود. تمام آن خانواده هایی كه بودند همدیگر را در آغوش گرفته بودند و این آهنگ ملایم را با تاب خوردن های آرام و دسته جمعی خود همراهی می كردند.

قرار داشتن در چنین فضایی هركسی را تحت تاثیر قرار می داد. فضایی باشكوه تر از پیروزی و جشن. این فرهنگ فوتبال سالیان سال به ما منتقل نخواهد شد...

یورگن كلینزمن ظاهراً از اسكولاری یاد گرفته كه كنار زمین باید مثل بازیكنانش در تكاپو باشد. او در كل بازی مرتب با بازیكنانش حرف می زد، داد می زد، از آنها می خواست چه كنند و چه نكنند. توپی از دست می رفت با دو دست سرش را می گرفت و افسوس می خورد و به هنگام به دست آوردن فرصت های گل هم از خود بی خود می شد. با این همه رفتارش با اسكولاری تفاوت بسیاری داشت. همیشه مثل بازی های قبل عین یك «نجیب زاده» واقعی بود. همان طور كه وقتی خودش بازی می كرد نجابت را فراموش نمی كرد.

جوان تر كه بود از دویدنش همه لذت می بردند. از پای تلویزیون طراوت دویدن های او محسوس بود. سرپنجه می دوید با گام های بلند و موهای زیبایش در هوا پیچ و تاب می خورد، با این همه همیشه مثل یك «جنتلمن» رفتار می كرد. حالا هم كه كلینزی دوست داشتنی مربی شده و چهره اش آن نشاط گذشته را ندارد، این ویژگی از بین نرفته. به همین خاطر بعضی ها بدشان نمی آمد دست كم به خاطر او آلمان در این مسابقه هم سربلند باشد كه چنین نشد و همان وعده قدیمی كلینزمن مبنی بر حضور آلمان در مرحله نیمه نهایی محقق شد. باید دید بعد از این جام سرنوشت او و تیم ملی كشورش به كجا خواهد انجامید، ولی به هر جهت او با این شخصیت همه جا یك پیروز خواهد بود.

بتهوون می گفت: «با رفتار نجیبانه می توان بر همه چیز فائق شد، حتی بر بدبختی.»

مارچلو لیپی اما در كنار زمین خیلی جنب و جوش نداشت. در عوض در درونش و در افكارش غوغایی بود. استاد لیپی در این بازی نشان داد در كجا ایستاده است.

هر چند او مثل كلینزمن از ابتدا مجبور به خانه تكانی حسابی و یا رفرم در تیم نشد و كار او بیشتر تراش دادن الماس های در اختیارش بود، ولی تصمیم هایی كه در چنین مسابقه حساسی گرفت عیار مربیگری او را نشان داد. ورود جیلاردینو كه از نظر كیفی بسیار پائین تر از لوكا تونی است یكی از آن تغییر تاكتیك های مناسب بود. پشت سر «جیلا» یاكوئینتا كه یك بازیكن سرعتی هم هست وارد میدان شد و در آن طرف جیلاردینو سمت دیگری از خط دفاعی آلمان را از راه زمین نشانه گرفت. در عین حال زامبروتای هنرمند شعاع حركتی بیشتری یافت و بیش از پیش جلو آمد و در نهایت الساندرو دل پیرو جانشین سیمونه پروتا شد تا تكنیك و فانتزیسم و در ضمن قدرت ایتالیا در بازی زمینی مضاعف شود. تا پیش از آن لوكا تونی بلندقامت كه می گفتند به خاطر بازی خوبش در برابر اوكراین احیاشده نتوانسته بود از پس متزلدر بربیاید و تمام توپ های بلند و زمینی او را مدافع خوب آلمانی دور می كرد، با این جابه جایی ها اما خط دفاعی ایتالیا از گوشه ها دور زده می شد و در این لحظات بود كه توتی آن پاس های مینیاتوری خود را به عرضه می گذاشت. با بودن او كمال بی انصافی و بدسلیقگی است كه بعضی ها گتوزو را نماد تیم ملی ایتالیا می دانند...

اگر توتی همین توتی بازی با آلمان باشد و اگر بوفون، زامبروتا و كاناوارو مثل همیشه باشند این ایتالیا را باید از الان فاتح جام هجدهم دانست. تمام این چهارنفری كه ایتالیای لیپی روی آنها بنا شده فقط برای فوتبال بازی كردن و برای بردن به آلمان آمده اند. دیگر از آن موهای بلند گذشته شان خبری نیست و ظاهر یك ورزشكار واقعی را پیدا كرده اند. مخصوصاً توتی كه تفاوت اش با توتی دو سال پیش از زمین تا آسمان است. بازیكنی كه با تمام قابلیت هایش در مسابقات آ اس رم دائماً در حال نق زدن بود و مثل شاهزاده ها ژست می گرفت، این بار نه تنها مثل یك سرباز می دوید، بلكه به جای زبانش، دوباره عقلش را به كار گرفته بود و همو هم در زمین با پاس هایش یك شب رویایی را برای ایتالیا ساخت. جدا از توتی، كاناوارو هم برگ برنده دیگری بود.

او در كل بازی مثل یك خروس جنگی بالا و پایین می پرید و یك تنه توپ های كلوزه و پودولسكی را برگشت می داد. روحیه و انگیزه ای كه داشت خیلی شگفت انگیز بود. به هنگام پایان سرود ایتالیا نیز كاناوارو نمی توانست از پایین و بالا پریدن و روحیه دادن به بقیه صرف نظر كند. پیش از مسابقه كه او و بوفون مثل سایرین مشغول تمرین بودند و با جدیت هم تمرین می كردند، این فكر به سرت می زد كه چطور ستاره های ثروتمندی مثل آنها كه به خیلی از موفقیت های شخصی و ورزشی رسیده اند این قدر انگیزه و عطش برای موفقیت دوباره دارند. جواب این سئوال را پیشتر دوستی گفته بود: «موفقیت مقصد نیست بلكه یك مسیر است.»

این بار هر چقدر ۶۵ هزار نفر تماشاگر آلمانی سر و صدا راه انداختند، نتوانستند داور مكزیكی مسابقه بنیتو آركوندیا را تحت تاثیر قرار بدهند. از شروع بازی آلمانی ها سر هر صحنه كوچكی كه به ضررشان گرفته می شد به حدی سوت می زدند كه اگر داور تصمیمات خود را نقض می كرد، كسی متعجب نمی شد ولی داور مكزیكی هرگز اسیر این فضا نشد و حتی در كل مسابقه به آسانی و بدون استرس به آلمانی ها كارت زرد نشان می داد. یكی می گفت مافیای ایتالیا بعد از اعمال نفوذ بر سر محرومیت فرینگز داور مسابقه را هم تحت فشار گذاشته تا به سود ایتالیا سوت بزند! با وجود این ادعا اما داور هرگز اشتباه محسوسی نكرد و به آسانی سوت خود را زد. یكی از آلمانی هایی كه ردیف جلوی خبرنگاران نشسته بود در هنگام حملات ایتالیا و یا تصمیمات خلاف انتظار داوری در سوت خود می دمید كه نصف خبرنگارها چاره ای جز اینكه در بیشتر دقایق بازی گوش های خود را با دست بگیرند نمی دیدند و نصفی دیگر هم آرزو می كردند همه چیز به سود آلمان به پایان برسد.

شاهكار ایتالیایی ها در این بازی مثل داستان فیلم هایی بود كه چند نفر كماندو به خاك آلمان می روند و ماموریتی را با موفقیت به آخر می رسانند. هرچند كه تب جام جهانی مثل روزهای نخست نبود، اما با این وجود نام آلمان و حضور در نیمه نهایی جام جهانی كافی بود كه آلمانی ها را قطار قطار روانه دورتموند در غرب آلمان كند. آلمانی ها پشت سر هم از قطارها پیاده می شدند و با آن زبان خشن خود داد و بیداد می كردند. این فریادها در دل سروصدای قطارهایی كه می آمدند و می رفتند همان فضای فیلم ها را تداعی می كرد. اوضاع جوری بود كه ناخودآگاه می گفتی ایتالیا هم مثل آرژانتین زیر این جو له خواهد شد. اما آن كماندوها كارشان را خوب بلد بودند. مثل فیلم «توپ های ناوارون» كه گریگوری پك با همكاری یكی دو آدم باهوش دیگر مثل آنتونی كوئین، توپخانه آلمان را از كار می اندازد، فرانچسكو توتی در نقش گریگوری پك و البته به كمك چند نفری مثل زامبروتا، بوفون و كاناوارو این توپخانه را این بار در دورتموند از كار انداخت.

پیش از بازی كه آلمان حذف نشده بود حرارت جام جهانی فروكش كرده بود چه برسد به الان كه دیگر آلمانی هم در كار نیست و آنها به جای برلین راهی اشتوتگارت می شوند. در روزهای ابتدایی جام سوئیسی های زیادی بودند و البته اسپانیایی ها، مكزیكی ها، هلندی ها و البته چشم بادامی ها كه یكی یكی خاك آلمان را ترك كردند و بازار جام جهانی از رونق افتاد. معلوم نبود كه اگر آلمان هم خیلی زودتر حذف می شد، كشور چه فضایی پیدا می كرد. شاید حالا می توانیم به مسئولان فیفا و كمیته برگزاری مسابقات حق بدهیم كه در این مدت تلاش خود را بر این گذاشته بود كه تیم های بزرگ را حفظ كند و جادوی فراموش شده جام جهانی را بازگرداند. در غیر این صورت تا به امروز دیگر هیچ اثری از جام جهانی نبود. جامی كه حتی برای خبرنگارها هم خسته كننده و طولانی شده. بین دو نیمه آلمان و ایتالیا لحظه ای استراحت و سر بر میز گذاشتن كافی بود تا خبرنگار بغلی با خنده حرف دل خودش را به زبان بیاورد: «یك جام جهانی خیلی خیلی طولانی، درسته؟!»

علی فولادی



همچنین مشاهده کنید