شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
کودک سالاری و بچه هایی که بت های زندگی شده اند

میگفت: بچه که بودم آرزوهایم همیشه بلندتر از قدم بود. آنقدر بلند که هیچ وقت دستم به آرزوهایم نمیرسید. حسرت داشتن خیلی چیزها روی دلم ماند. از مداد رنگی ۲۴رنگه گرفته تا دوچرخه! وقتی ۱۰ سالم بود آرزو داشتم یک دوچرخه داشته باشم. اما وقتی صاحب دوچرخه شدم که همه هم سن و سالهایم موتور داشتند. وقتی من موتور خریدم هم سن و سالهایم صاحب ماشین شده بودند. نمیدانم چرا زندگی، همه چیز را آنقدر دور از من نگه میداشت که تا دستم به آنها میرسید دیگر دیر شده بود.آن روزها حرف، حرف پدر بود. سینه مرغ، گل هندوانه، میوه درشت، رخت خواب نرم، پشتی و چای قند پهلو، همه متعلق به پدر بود و ما باید برای هرکاری صبر میکردیم تا پدر اجازه دهد. پدر هم مثل زندگی، ما را از خیلی چیزها محروم میکرد. از شیطنتهای کودکانه، از بهانهگیری بچگانه، از توقعات زیرکانه!!! آن روزها فکر میکردم اگر پدر شوم همه چیز عوض خواهد شد. دیگر کسی غیر از من گل هندوانه را نخواهد خورد. قبل از من کسی دست به سفره نخواهد برد. در حضور من کسی حق اظهار نظر نخواهد داشت و هیچ کس روی حرفم حرف نخواهد زد. سالها گذشت و من سرانجام پدر شدم. یک پدر که باز هم قد آرزوهایش از قد خودش بلندتر است. وقتی پدر شدم اما، همه چیز رنگ دیگری به خودش گرفت. این بار گل قرمز هندوانه و سینه مرغ سهم پدرهای خانواده نبود. این بار فرزند کاکل زری صاحب همه چیز بود و باز هم پدر که در کودکی محروم از داشتن خیلی چیزها بود در بزرگسالی هم محروم ماند.محروم ماند چون خودش خواست. خواست تمام آنچه را که خودش نداشته برای فرزندش تهیه کند. بنابراین ۲ شیفت کار میکنم تا قبل از اینکه فرزندم آرزو کند برایش دوچرخه بخرم. قبل از اینکه اشکش سرازیر شود گران ترین اسباب بازی را در اختیارش قرار دهم. مداد رنگی ۲۴ رنگه را وقتی برایش خریدم که معنی نقاشی را نمیفهمید. چون خودم جرات اظهارنظر در خانه را نداشتم به فرزندم آنقدر میدان دادم که حرفش را به راحتی مطرح کند.
با تمام نظراتش موافقت کردم حتی اگر نادرست بود. چرا که همیشه در کودکی با نظرات من مخالفت میشد. هیچ وقت سرش داد نزدم و دستم را رویش بلند نکردم. آنقدر که گاهی اوقات صدای فریادش تا چند تا کوچه آن طرفتر میرفت و من خشونتی نشان نمیدادم. فرزندم هنوز کوچک است اما نمیدانم قد آرزوهای او هم مثل قد آرزوهای من بلند است؟ نمیدانم با این همه تلا شی که من برای او میکنم باز هم آرزوی برآورده نشده ای دارد؟ نمیدانم با این همه فشاری که من برای خوشبختی و آسایش او تحمل میکنم علت این همه نارضایتی او چیست؟ مگر او سالار خانه ما نیست پس چرا این همه عصبی و بداخلا ق است؟ من کجای کار اشتباه کردم؟
فرزندسالاری که این روزها به یک پدیده رایج در زندگی مدرن تبدیل شده آنقدر در خانوادهها ریشه دوانده که گاهی اوقات تحمل بچههای نسل جدید سخت میشود. اگر این روزها گذرتان به مدارس بیفتد این مساله را به وضوح درک خواهید کرد. بچههایی که رفتارهای بیادبانه شان تحمل ناپذیر است. چنان باگستاخی در مقابل معلم خود میایستند که انگار معلم هم موظف است چون پدر و مادر پاسخگوی خواستههای غیرمنطقی کودکان باشد. این روزها پدر و مادر تبدیل به غول چراغ جادو شدهاند که فقط موظفند خواستههای فرزندانشان را اجابت کنند و این مساله در برخی خانوادهها تا جایی پیش رفته که به محض کوچکترین نافرمانی از سوی پدر و مادر فرزندان شروع به داد و فریاد و اعتراضهای خشونت آمیز میکنند. این در حالی است که متاسفانه شاهدیم اکثر پدر ومادرها زیر بار خواستههای نابجای فرزندانشان مثل لواشک له شدهاند و هیچ کس هم جز خودشان مسوول اعمالشان نیست.
چرا که در ضرب المثل آمده «از ماست که برماست» و متاسفانه باید گفت، فرزندسالاری یکی از بیماریهای پدر و مادرهای نسل جدید است. چرا که آنچه از تعادل خارج شود مشکل آفرین است و دوست داشتن بیش از حد فرزند یک جور پرستش است و هر نوع پرستشی غیر از پرستش خداوند شرک است. پس توجه بیش از حد پدر و مادر به فرزند نه تنها ثواب ندارد بلکه اگر درست بنگریم گناه هم هست. بدون تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضای خانواده و کیفیت ارتباط والدین با فرزندان، در شکل گیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان نقش و اهمیت فراوانی دارد.
روانشناسان معتقدند محیط خانه اولین و بادوام ترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است. خانواده و نفوذ والدین در فرزندان به جنبههای ارثی محدود نمیشود، بلکه در تمام ابعاد وجودی فرد نقش موثری ایفا میکند. کودکان از طریق خانواده و محیط کوچک خانه، با دنیای خارج آشنا میشوند، طرز معاشرت و روابط اجتماعی با دیگران را میآموزند و راه و رسم زندگی، اخلاق و فلسفه اجتماعی و آداب و رسوم آن را فرا میگیرند. در سه دهه اول قرن میلادی حاضر، روشهای فرزندپروری، با الهام از مکتب رفتارگرایی، درصدد ایجاد عادات خوب و خاموش کردن عادات بد بود. این دیدگاه، کنترل شده و غیرعاطفی در زمینه تربیت فرزند به شکل اغراق آمیزی در بیان «جان واتسون» بنیانگذار مکتب رفتارگرایی نمایان است. او میگوید: «برای تربیت کودک شیوه معقولی وجود دارد. با او به شیوه عینی و با استواری ملاطفت آمیزی رفتار کنید، هرگز او را در آغوش نگیرید و روی زانوی خود ننشانید.
نویسنده : سمیرا مقصودی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست