دوشنبه, ۱۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 3 June, 2024
مجله ویستا

اینترنت؛ خوبی‌ها و دردسرهایش را بشناسیم


اینترنت؛ خوبی‌ها و دردسرهایش را بشناسیم

بعد از یک ساعت و اندی خیره شدن به مانیتور نخ نما احساس می‌کنید، چشم‌ها دارند از حدقه کنده می‌شوند، بعد یادتون میافته چقدر کار عقب افتاده داشتید و قرار بوده برای جستجوی یک موضوع …

بعد از یک ساعت و اندی خیره شدن به مانیتور نخ نما احساس می‌کنید، چشم‌ها دارند از حدقه کنده می‌شوند، بعد یادتون میافته چقدر کار عقب افتاده داشتید و قرار بوده برای جستجوی یک موضوع نه چندان مهم یه بیست دقیقه‌ای هم به خودتون استراحت بدهید، در حالی که اصلا گذران عمر و اشغالی تلفن رو حس نکرده‌اید! وقتی روی آیکن کوچولویی که کنار ساعت ویندوزتان چشمک می‌زند، یک دبل کلیک می‌کنید تا زودتر قطعش کنید که بقیه هم به کار و زندگیشون برسند ناباورانه می‌فهمید که یک ساعت و بیست و سه دقیقه و تعداد زیادی ثانیه از عمرتان را از دست داده‌اید.

هنوز صفحه آبی رنگ windows is shouting down.... از روی مانیتور محو نشده که از پشت میز بلند می‌شوید، ولی یارای انجام هر کاری رو ندارید، مثلا درس خوندن! اگر در منزل باشید احتمالا چندتا خسته نباشید و شب بخیر و صبح خیر تحویلتون می‌دهند یا در یک حالت روشنفکرانه چند تا از هشدارهایی که چپ و راست رادیو و تلویزیون از کار کردن طولانی با کامپیوتر پخش می‌کنند، رو یادتون می‌اندازند، اگر هم در محل کار باشید، تقریبا سنگینی نگاه‌های اطرافیان و اخم‌های رییس و کارهای بیهوده‌ای که برای حالگیری هرچه تمامتر حواله شما می‌شود رو باید به جان و دل خریدار شوید. شاید این سریالی باشد که جومونگ‌وار هر روز در زندگی شما پخش می‌شود!

الان چند سالی است که در کشورهای شرق آسیا (زیستگاه خوره‌های اینترنت) کلینیک‌های ترک اعتیاد به اینترنت ایجاد شده و از اون جایی که خیلی از کارهایی که اون‌ها انجام می‌دهند، ما هم ده پانزده سال بعد متوجه جای خالی‌اش در زندگی ده، پانزده سال اخیرمون می‌شویم، خیلی راحت می‌توان روزی را پیش‌بینی کرد که آگهی چنین کلینیک‌هایی جای آگهی آموزشگاه‌های فراگیر پیام نور را در نشریات‌مان بگیرند. اما تا اون موقع چه بر سر من و امثال من خواهد آمد؟

من فکر می‌کنم صرفا محیط اینترنت آنچنان آش دهن‌سوزی نیست که هرکس اولین کلیک را کرد توسط این غول بی‌شاخ و دم بلعیده شود، کما اینکه خیلی‌ها هستند که استفاده محدود و مفیدی از آن دارند و مثلا از یک کارت ده ساعته چهار ماه صیانت می‌کنند! آن چیز‌هایی که هر روز به تعداد ما دلدادگان اینترنت اضافه می‌کند خلأ‌هایی ست که این محیط مجازی از زندگی حقیقی‌مان پر می‌کند.

اگر خاطر شریفتون باشه سال‌های اول ورود اینترنت به کشور ما کمتر کاربری پیدا می‌شد که ساعت‌ها از وقتش را صرف چت کردن نکرده باشد. می‌توان از گرایش زیاد ایرانی‌ها به سمت وبلاگ‌نویسی نیز صحبت کرد. یک آمار نه چندان جدید از رتبه سوم ایران در وبلاگ نویسی حکایت داشت.

حتی اگر وبلاگ‌نویس هم نباشید و فقط خواننده حرفه‌ای نوشته‌های دیگران باشید، با من موافق خواهید بود که: در فضای امروز وبلاگ ایرانی، میل به حرف زدن در مورد چیزهایی که نمی‌شود در زندگی روزمره به آنها اشاره کرد، در اینجا بیداد می‌کند، میل به شنیدن صداهایی که فقط در دنیای مجازی شنیده می‌شوند نیز بیداد می‌کند، به خاطر مستتر بودن هویت آدم‌ها بین آی پی آدرس‌های اینترنتی نقاب از چهره‌ها زدوده شده، گوش‌های شنوایی یافت می‌شود که اصلا نباید برای جایی غیر از اینجا انتظار وجودشان را داشته باشید... اینها را برای این گفتم که نشان دهم وبلاگ قبل از اینکه سرگرمی‌ باشد نیاز گروه خاصی از مردم است.

حالا مشکل پیش آمده این است که کم کم نیاز به وبلاگ به اعتیاد وبلاگ تبدیل می‌شود، شاید از اینجا به بعد رو خودتون هم بتوانید به جای من بنویسید و جلو بروید، اون‌جایی که حس می‌کنید این پدیده دوست داشتنی روزی به معضل زندگی تان تبدیل می‌شود، تصمیم می‌گیرید که با تمایلات ذهنی تان مقابله کنید، اما این مقابله چند ساعتی بیش تر دوام ندارد و ناگهان خود را در حالی که مشغول کامنت نوشتن برای فلانی هستید، در میابید. کم کم خود را موجودی می‌بینید که پر حرف شده، نقاد شده، کمی‌خاله زنک شده و مخلص کلام زیادی مجازی شده!

به نظر من به اینجا رسیدن اصلا خوب نیست و البته دوای این درد هم آمپول هوا نیست، هر چند که بخش بزرگی از اهالی دنیای وبلاگ همین آمپول هوا را تزریق می‌کنند، گواه ادعای من هم خیل انبوه وبلاگ‌هایی ست که تعطیل می‌شوند، البته به شرطی که نویسنده از وبلاگ همان چیزهایی را بخواهد که در سطر‌های فوق اشاره کردیم، در حالی که هستند دوستانی که وبلاگ را یک عرصه جدید و مهیج می‌بینند و روزی به آن وارد می‌شوند و روزی دیگر متوجه اشتباه خود می‌گردند و چه نیکو صحنه را ترک می‌کنند.

اگر ما بتوانیم فلسفه واقعی وبلاگ‌نویسی را در زندگی خود درک کنیم مرحله اصلی مسیر را پیمودیم، اگر متوجه شدیم که یکی از خیابان‌ها را اشتباه پیچیدیم، کمی‌ در آیینه پشت سر را نگاه می‌کنیم و دور می‌زنیم تا برگردیم سر جای اول تا از خیابان دیگری در جاده سرنوشت پیش برویم، ولی چنانچه وبلاگ را نیاز روحی خود یافتیم، پس باید با اطمینان خاطر بمانیم، البته یک حضور معتدل و دارای حدود.