یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
نابینایی که معلم نمونه شد
معلم نابینای نجفآبادی در سال ۱۳۸۷ معلم نمونه کشور شناخته شد و اکنون اواخر دوران تدریس خود را میگذراند. او موفقیتهای خود را مدیون اشخاصی میداند که به تواناییهایش اعتماد کردند. «یدا... قربانعلی» در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده ساده کارگری در نجفآباد متولد شد. در ابتدا بینایی مختصری داشت، اما به دلیل دسترسی نداشتن به پزشک، آن مختصر بینایی هم از دست رفت.
زندگی او نمونه موفقی از انسانهایی است که پشتکار در زندگیشان را سرلوحه خود قرار دادهاند تا به موفقیت برسند.او ۱۰ ساله بود که وارد مدرسه نابینایان شد و عجیب اینکه دبستان را در طول سه سال با موفقیت سپری کرد... او میگوید: علیرغم میلم در دوره دبیرستان، رشته علوم انسانی را انتخاب کردم، چون یک نابینا آن زمان اجازه نداشت در رشتههای تجربی و ریاضی درس بخواند، دوران تحصیل را گذراندم و به دانشگاه راه یافتم و تا فوقلیسانس ادبیات فارسی ادامه دادم، سال ۶۲ همزمان با قبولی در دانشگاه در آموزش و پرورش به عنوان آموزگار نابینایان مشغول به کار شدم و بعدها علاوه بر تدریس در مدارس استثنایی، در مدارس عادی نجفآباد در مقاطع دبیرستان و پیشدانشگاهی تدریس را آغاز کردم.
● ازدواج با دختر عمو
از او خواستیم ازدواج خود برای ما صحبت کند و او اینگونه گفت: من با دختر عمویم ازدواج کردم که از نعمت بینایی برخوردار بود. ثمره این ازدواج سه فرزند است که هر سه آنها دانشجو هستند، با اینکه پیش از ازدواج با همسرم آشنا بودم، اما پس از ازدواج او با سختیهای زندگی یک فرد نابینا آشنا شد و متوجه شد که باید در خیلی جاها، «چشمهای» من هم باشد.
● داداش بزرگه
برادربزرگ من در ۱۰ سال اول تحصیلمنقش مهمی داشتند، با حمایت او بود که توانستم با وجود نگرانی و مخالفت خانوادهام، از شهرستان به مدرسه شبانهروزی اصفهان بیایم. او تمامی کتابهای دکتر شریعتی را برای من میخواند و این موضوع باعث تقویت روحیه تحقیق و مطالعه در من شد، گفتنی است که ایشان سال ۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسیدند.
● دوران تدریس
روزی وارد کلاسی در یکی از مدارس عادی شدم که از قبل در مورد شیطنت دانشآموزان آن کلاس چیزهایی شنیده بودم، اولیای مدرسه از من خواسته بودند تا بیشتر مراقب باشم. اما من میدانستم چگونه کلاس را اداره کنم و به همین خاطر کلاس من ساکت بود، پس از گذشت چند ماه، روزی از بچهها سوال کردم که نظرشان در مورد اینکه یک نابینا معلمشان است چیست؟ در کمال تعجب با واکنشی از دانشآموزان مواجه شدم که میگفتند چرا فکر میکنید متفاوت هستید و ما در طول این چند ماه هرگز احساس نکردیم که معلمی نابینا داریم، در واقع من اعتقاد داشتم و دارم که اگر معلم با دست پر سر کلاس برود و اوقات بیکاری دانشآموزان را با اشعار، حکایات یا فعالیتهای آموزنده پر کند، آنها نه تنها از این موضوع سوءاستفاده نخواهند کرد، بلکه انگیزه بیشتری برای تحصیل خواهند داشت و این عقیده اساس کار من در زمان تدریس است. باید بگویم با وجود صمیمیت حاکم بر کلاسم هرگز به گونهای رفتار نکردم که بچهها احساس کنند میتوانند از رفتار من سوءاستفاده کنند.
بلکه همیشه حس احترام دانشآموز، بر حس اذیت و آزار او غلبه کرد و حتی گاهی مسائلی را با من مطرح میکردند که شاید با مشاور مدرسه هم حاضر نبودند در میان بگذارند.
● صعود به قلههای ایران با کولهپشتی« اراده»
«نصرت ریاحی» در سال ۱۳۲۳ در خانوادهای مذهبی در شهرکرد به دنیا آمد. در ۱۲ سالگی روانه خانه بخت شد. سپس قالیبافی را فرا گرفت و بعد شد یک قالیباف ماهر... من تا کلاس پنجم خواندم، اما پدرم آن زمان به دلیل آراسته کردن دختران محصل، دیگر اجازه نداد درس خواندن را ادامه بدهم و مرا شوهر داد. من تشنه یادگیری بودم، خرده روزنامهها را از سطل زباله جمعآوری میکردم و میخواندم. از همسرم خواستم که بگذارد حداقل کلاس ششم را بخوانم و او هم پذیرفت. دلم میخواست مدرک کلاس ششم را بگیرم سپس ماشیننویسی را یاد بگیرم و مشغول کار شدم. در عرض سه روز، دو کتاب خواندم و کلاس ششم را گذراندم و انشای من در این آزمون، رتبه اول استان را کسب کرد.
زندگی او روز به روز در حال پیشرفت بود فرزندانش در حال بزرگ شدن بودند، در همان زمان او در دانشگاه اصفهان قبول شد، اما به خاطر فرزندانش نتوانست در اصفهان مشغول به تحصیل شود. کاری دفتری پیدا کرد و در آموزش و پرورش مشغول به کار شد، البته چندی بعد او موفق شد، مدرک کارشناسی کتابداری خود را بگیرد و در آموزش و پرورش مشغول به کار شود.او نسبت به تربیت فرزندانش وسواس زیادی از خود نشان داد و تمامی فرزندانش مدارج عالی علمی را کسب کردهاند.
● خرس قهوهای
یک بار که در دل شب در حال صعود به کوه دنا بودم، به علت تاریکی شب قادر به بازگشت نبودیم، یک دفعه خرس قهوهای بزرگی جلویمان ظاهر شد و من از ترس زبانم بند آمد. در همان زمان متوجه شدم که آقای باغی؛ سرپرست گروه به همراه دیگر اعضای گروه، هر کدام با دو تکه سنگ به هم زده و تا مدتی به این کار ادامه دادند، هیچ حرفی بین آنان رد و بدل نمیشد تا اینکه خرس آب خورد و راه بازگشت را در پیش گرفت، آنجا متوجه شدم که نباید ترس را به حیوان انتقال داد، بلکه افراد گروه با این کار خود به خرس فهماندند که مشغول کار خود هستند و قصد آزار وی را ندارند تا خرس در مقام دفاع بر نیاید.
● خانم کوهنورد
وقتی که ۳۹ ساله بود، کوهنوردی را آغاز کرد و تاکنون موفق شده تمام کوههای ایران به اضافه کوه آرارات ترکیه را صعود کند، او ده بار کوه کرکس و سه بار دالانکوه را صعود کرده است. نصرت خانم پنج بار در رشته آمادگی جسمانی قهرمان کشور شد، میگوید: چون استواری را در زندگی انتخاب کردم و کوه را سمبل استقامت و یکرنگی میدانستم به کوهنوردی روی آوردم، به نظر من مردم باید از کوه الگو بگیرند و در شرایط متفاوت و موفقیتهای بهتر زندگی رنگ عوض نکنند و گذشتهشان را به دست فراموشی نسپارند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست