دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بازشناسایی جهاد و شهادت


بازشناسایی جهاد و شهادت

در قرآن به دفعات از جهاد و شهادت سخن رفته است و تقریباً همه مسلمانان تصور می کنند که معنا و ما به ازای هر دوی آن ها را می دانند معنای لغوی هر دوی آن ها برای اساتید زبان عربی و روحانی, روشن تر از نگارنده است جهاد به معنای جهد و کوشش است و شهادت نیز کشته شدن افراد در راه دین که به تعبیر قرآن آنان را نباید, مردگان که زندگان و شاهدان حقیقی شمرد

در قرآن به دفعات از جهاد و شهادت سخن رفته است و تقریباً همه مسلمانان تصور می کنند که معنا و ما به ازای هر دوی آن ها را می دانند. معنای لغوی هر دوی آن ها برای اساتید زبان عربی و روحانی، روشن تر از نگارنده است. جهاد به معنای جهد و کوشش است و شهادت نیز کشته شدن افراد در راه دین که به تعبیر قرآن آنان را نباید، مردگان که زندگان و شاهدان حقیقی شمرد. متأسفانه در بسیاری از موارد حتی افراد متدین، جهاد را در حد جنگیدن و کشت و کشتار فرو کاسته اند. در حالی که تعابیری که قرآن به کار می برد، بسیار حکیمانه و دقیق است و در حالی واژه جهاد را به کار می برد که اگر منظورش جنگیدن بود، می توانست از واژه های حرب و محاربه استفاده کند، که کاملاً حساب شده چنین نمی کند. آیاتی نیز که به جهاد اشاره دارد و مسلمانان را به آن فرا می خواند، ایستادگی در راه آرمان ها و پذیرش تاوان های راه حق را توصیه می کنند، نه این که مسلمانان دیگران را بکشند و پرچمی را که رویش لااله الاالله نوشته شده، بالای سر اجساد به اهتزاز در آورند! حتی ایمان آورندگانی را نیز که به جهاد روی نمی آورند، تکفیر نمی کند و تنها می گوید، کسانی که جهد و کوشش می ورزند، بر آنان برتری دارند. شهادت نیز واضح است که به کشتن شدن فرد در راه آرمان هایش نظر دارد، نه کشتن دیگران در راه آرمان هایش! خواهش می کنم دقت کنید، این تفاوت ها، مباحثی ادبی نیست که آرایه های کلامی مدنظر باشد، تفاوتی است از زمین تا آسمان بین رفتارها، کنش ها، منش ها و زندگی های انسانی. تفاوت بین کسی که در راه آرمان هایش ایستادگی می کند، حتی به قیمت کشته شدن و ایثار وجودش، با کسانی که دیگران را قربانی ایده ها و آرمان هایشان می کنند!

اما مصادیق جهاد و شهادت از این هم جالب تر است. تمامی جنگ های بزرگ مسلمانان در دوران پیامبر اسلام، از طرف کفار و مشکران به پیامبر تحمیل شد و مسلمانان عمدتاً مدافع بودند؛ جنگ های بدر، احد و حتی در جنگ خندق پیامبر برای اجتناب از جنگ متحدانِِ مشرکان و کسانی که مدینه را محاصره کرده بودند، واگذاری بخشی از محصولات کشاورزی مدینه را پیشنهاد کرد. نگارنده که خود در دوران جوانی در خارج از کشور از داوطلبانِ جهاد بود، در دوره ای از زندگی خود با این پرسش اساسی مواجه شد، آیا حقیقتاً اسلام و پیامبرش جنگ طلب بودند یا صلح طلب؟ مسلمانان جنگ طلب هستند یا صلح طلب؟ بسیاری که بدنبال حجتی برای صلح طلبی دین اسلام می گردند، صلح حدیبیه را مدرکی دال بر آن می دانند و آنانی که اسلام را با نگاهی خشونت طلب می بینند، جهادهای پیامبر و آیات مربوط به آن را معرفی می کنند. اما هیچ یک از آن ها راهگشای پرسش پشت آن پاسخ ها نیستند. زیرا جهادهای مسلمین و پیامبر می توانست به سبب دفاع از خود و حق خود باشد که چنین نیز بوده و صلح حدیبیه نیز در زمانی صورت گرفت که مسلمانان در نقطه ضعف بودند، و جنگ طلبان بسیاری هستند که در موضع ضعف، راغب به صلح می شوند و هنگام برتری بر دیگران، شیفته جنگ. اما در فتح مکه، پیامبر و مسلمانان در موضع قدرت بودند. برای تمامی کسانی که حقیقتاٌ در درون خود (نه برای پاسخ های مصلحت جویانه) بدنبال کشف این پرسش اند که آیا اسلام دینی صلح طلب است یا جنگ طلب و شأن نزول هر یک از آن ها کدام است، فتح مکه آزمونی راهگشاست (آن دم خروسی است که نیاز به هیچ قسم حضرت عباسی ندارد). چرا که پیامبر با قشونی مسلح و برتر از دشمن، آماده فتح مکه است و قریشی که از هیچ جنایتی در حق مسلمانان فروگذار نبودند، هنگامه قصاص شان فرا رسیده است تا از آن طریق عدالت اجرا شود. از این روی، بسیاری از مسلمانان گفتند: «امروز روز پاره پاره کردن است»! «امروز روز در هم شکستن حرمت است»! اما پیامبر در میان تعجب همگان می گوید: «امروز روز رحمت است». پیامبر حتی می توانست به عنوان اجرای عدالت، کسانی که حقوق شان را ضایع کرده بودند، مجازات سازد و نه احکام اسلام و نه حتی قوانین مدنی امروزین (در حال حاضر، جوامعی که در آن ها دیکتاتوری ها ساقط می شوند و حکوت های مبتنی بر دموکراسی به قدرت می رسند، پس از دستگیری جنایتکاران پیشین، آنان را محاکمه و مجازات می سازند) می توانست پیامبر را منع کنند، اما او راه رحمت را با تمامی دشواری اش بر می گزیند. برای این که بیشتر دریابیم پیامبر برای پذیرش این بخشش تا چه حد بر خواست های انتقام جویانه پا می گذارد، باید درخواست اش را از قاتل عمویش مورد تأمل قرار دهیم. او قاتل عموی خود را می بخشد، ولی از او می خواهد تا جلوی دیدگان وی نباشد. آن به خوبی نشان می دهد، محمد (ص) تا چه حد بر احساسات درون خویش لجام زده است و کسی را می بخشد و قصاص نمی کند که حتی دیدارش او را آزار می دهد، و نه قانون و نه دین جلوی او را می گیرد، ولی با این همه راه گذشت نسبت به وی را بر می گزیند. آن هنگام بود که نگارنده دریافت که دین اسلام و پیامبرش حقیقتاً (نه برای این که صلح طلبی در دنیای امروز از واژگان مردم پسندی است که هر از گاهی مد روز نیز می شود) صلح طلب اند و بی سبب و به هیچ وجه مبالغه آمیز نبوده که قرآن به محمد می گوید که او دارای اخلاقی عظیم است!، گرچه، همان گونه که قرآن می فرماید، همواره کسانی که میل به شر داشته باشند، می توانند موافق میل خود نیز در قرآن یا رفتار پیامبر اسلام یافته و از پی "متشابه" آن تأویل و عمل کنند.

ماجرای عاشورا نیز درس دیگری است برای مسلمین درباره جهاد و شهادت. امام‌ نه‌ در مقابل‌ ظلم‌ و بیداد سکوت‌ یا کناره‌گیری‌ می‌کند و نه‌ به‌ جنگیدن‌ با آن‌ روی‌ می‌آورد. او همان‌ گونه‌ که‌ یزید و دیگر دشمنان‌ وی‌ کمر به‌ کشتن‌ امام‌ حسین‌ و نزدیکان‌ و پیروان‌اش‌ بسته‌اند، خواهان‌ نابودی‌ آنان‌ نیست‌. چنان که در مواجه با قیس بن اشعث، یزید بن حارث و برخی دیگر، با انتقاد از آنان که خواهان تسلیم شدن یا کشتن اویند، فرمود: «آیا من کسی از شما را کشتم که خونش را می خواهید، آیا مالی از شما را تباه ساختم؟ آیا کسی را زخمی کرده ام تا قصاص جویید؟» حسین‌ نخست‌ در جستجوی‌ هدایت‌شان‌ است‌ تا آنان‌ را از راهی‌ که‌ او غلط می‌داند، بازگرداند. موعظه‌های ‌متعدد وی‌ گواه‌ این‌ حقیقت‌ اند. از سویی‌ دیگر، ستمگران‌ چون‌ بر منطق‌ و مرام‌ شان‌ پافشاری‌ می‌ورزند، حسین‌ را موعظه‌ صرف‌ کفایت‌ نمی‌کند و او با قیامی‌ که‌ ضرورتاً جنگیدن‌ و کشتن‌ نیست‌، اعتراض‌ و مقابله‌ خود را عیان‌ می‌سازد. چنان که امام در وصیت نامه ای که به برادرش محمد بن حنیفه نوشته بود: ... هر کس در مقابل دعوت من قیافه تسلیم و پذیرش به خود گرفت و حق را از من پذیرفت چه بهتر، و هر کس هم نپذیرد و عکس العمل نشان دهد باز شکیبایم و در راه تعقیب هدف خویش از پیشامدهای ناگوار و مصیبت ها و ناملایمات باکی ندارم.

شاید در طول‌ تاریخ‌، تصویر جنس‌ مبارزه‌ء امام‌ حسین‌ برای‌ بسیاری‌ از محققان‌ دارای‌ ابهاماتی‌ بوده‌ است‌. آنان‌ از یک‌ سوی‌ خطبه‌های‌ او را مشاهده‌ می‌کنند که‌ عمدتاً برای‌ پرهیز یزیدیان‌ از جنگ‌ قرأت‌ شده‌ است‌ و از سویی‌ دیگر حرکت‌ امام‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ و کربلا حکایت‌ از قیام‌ وی‌ علیه‌ زورمداران‌ دارد! اتفاقاً در مواجه‌ با همین‌ پارادوکس‌ است‌ که‌ جنس‌ قیام‌ عاشورا مشخص‌ می‌شود. نهضت‌ حسینی‌ را باید از جنس‌ سوم‌ دانست‌؛ قیامی ‌که‌ «مبارزه‌ای‌ منفی‌» را عیان‌ می‌سازد؛ مبارزه‌ای‌ که خواهان آن است تا جای ممکن بدون‌ خونریزی‌ علیه‌ ظلم صورت گیرد‌. زیرا نباید فراموش کنیم که امام با وجود این که محرم شده بود، حج تمتّع خود را ناتمام گذارد، در حالی که پس از شروع مناسک حج اتمام آن واجب است، مگر این که ضرورت بسیار مهمی همچون احتمال کشته شدن وجود داشته باشد. چنان که ایشان به ابوهرّه اَزدی می گوید: «بنی امیه مالم را گرفتند صبر کردم، به آبرویم لطمه زدند صبر کردم و خواستند خونم را بریزند، پس گریختم». امام اگر قصد جنگیدن و کشته شدن داشت، یا از حج دست نمی کشید و یا پس از دست کشیدن از حج به سوی لشکر یزدید می شتافت و در جنگ و حمله پیش قدم می شد، در حالی که او پس از آن که با حر مواجه می شود، اعلام انصراف می دهد و زمانی که زهیر در نینوا پیشنهاد داد که «الان با ایشان بجنگیم»، امام به صراحت فرمود، «خوش ندارم که آغازگر جنگ با آن ها باشم» و پس از آن نیز مدام سعی کرد تا دشمنانش را از جنگیدن منصرف سازد، گر چه همچون هر مومن باایمانی، ذکر آن را مدام با خود داشت که هر چه خداوند مصلحت بداند، همان خواهد شد و او تسلیم رضای اوست. امام و پیروان اش نه تنها در مواقعی که از نظر زور و شمشیر از دشمن ضعیف تر به نظر می رسند، خواهان جنگیدن و کشتن شان نیستند، بلکه حتی وقتی فرصت برتری دارند، از جبر و جنگ بهره نمی برند. همان گونه که مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه فرصت داشت تا ابن زیاد را بکشد، ولی از آن اجتناب کرد و در پاسخ به کسانی که دلیل اش را از وی خواستند، گفت: به یاد آورده است که رسول الله فرموده، «ایمان باعث خودداری از ترور می شود». همین جاست تفاوت یک شهید با یک تروریست! حسین تنها هنگامی ناگزیر به دفاع از خود و خانواده اش می شود که چنان که خود می گوید، یزید میان شمشیرهای آخته یا تن به خواری سپردن، راه دیگری برایش باقی نگذارده بود. از سویی دیگر، او با وجود انصراف از جنگیدن حاضر به بیعت نمی شود و چنان که خود می گوید: خواه ناخواه بیعت نخواهم کرد. امام این مبارزه منفی را وظیفه دینی خود می دید و حتی در زمان معاویه نیز در نامه ای که به او نوشته ، متذکر شده بود: «من می ترسم در نزد خدا از این که علیه تو قیام نمی کنم، مسؤول باشم». مشخص است که او این نگرشِ مداوم به رفتار زمامداران و متفابلاً وظیفهء خود را در اندیشه می گذراند تا در زمان یزید احساس کرد که دیگر سکوت جایز نیست و اینک قیام بر او واجب است. تنها با چنین‌ برداشتی‌ از عاشورای‌ حسینی‌ است‌ که‌ هم‌ قیام‌ و هم‌ دعوت‌ به‌ دوری‌ از خونریزی‌اش‌ معنادار می‌نماید. چنین خوانشی با صلح امام حسن نیز مطابقت می کند؛ چرا که اگر قیام حسین را در حد امری واجب که تنها با جنگیدن و کشتن یزیدیان تحقق می یافت، تأویل کنیم، با صلح امام حسن مطابقت ندارد. چنان که معاویه برای جنگ با خوارج به امام حسن پیشنهاد داد تا در رأس لشکری به فرماندهی امام به سویشان حمله برد و با آنان که پدر ایشان حضرت علی را شهید کردند، بجنگد. امام حسن آگاهانه فرمود: «من به سبب پرهیز از ریختن خون مسلمانان با تو مصالحه کردم».

در اینجا نکته‌ء بسیار ظریفی‌ نهفته‌ است‌. دقت‌ کنید، اگر امام‌ حسین‌ جنگ‌ با ستمگران‌ را در پیش‌ می‌گرفت‌، قیام‌ او مبارزه‌ای‌ بود، همچون‌ بسیاری‌ از جنگ‌ها که‌ ‌طرف‌ ناحق‌ با زر و زور و تزویر، طرف‌ حق‌ را کشته‌ است‌. اما تمایز و برجستگی‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ مشخصاً به‌ سبب‌ هویت‌ متفاوت‌ آن‌ است‌ که‌ با وجود قیام‌ علیه‌ جور، کمر به‌ از دم‌ تیغ‌ گذراندن‌ یزیدیان‌ نبسته‌ و حتی بدنبال هدایت شان است (حتی موفق می شود حر را نیز که یکی از یزیدیان بود، هدایت کند) و با مبارزه‌ای‌ منفی‌ درصدد است‌ تا نفس‌ِ منش‌ِ متفاوت‌ِ حق‌ و ناحق‌ را عملاً نشان‌ داده‌ و شاید برای‌ آیندگان‌ و پیروانش باقی‌ گذارد.

روش‌ مبارزه‌ء منفی‌، یکی‌ از زمینی‌ترین‌، موثرترین‌ و در عین‌ حال‌، انسانی‌ترین‌ گزینشی‌هایی‌ است‌ که‌ تاکنون‌ برای‌ کسب‌ حقوق‌ انسانی‌ و اجرای‌ عدالت‌ در پیش‌ گرفته‌ شده‌ است‌. در چنین‌ شرایطی‌ حقوق‌ بازندگان‌، متخلفان‌ و حتی‌ وقیحان‌ مراعات‌ شده‌ و همین‌ طور حقوق‌ نیک ‌سیرتان‌ نیز حفظ می‌گردد. امام‌ حسین‌ منش‌ قیام‌ عاشورا را برایمان‌ به‌ یادگار گذارده‌ است‌. منشی‌ که‌ تمامی‌ گریه‌ها و مویه‌های‌ عاشوراییان‌ در راه‌ آن‌ معنادار می‌شود و آن‌ را از مناسک‌ عزاداری‌ صرف‌، به‌ منش‌ یک‌ قیام‌ اخلاقی‌ بر علیه‌ ظلم‌ بدل‌ ساخته‌ و طریقه‌ء آن‌ را درس‌ می‌دهد. قیام‌ امام‌ حسین‌ بدون‌ این‌ که‌ هنگام‌ مقابله‌ با ظلم‌، حقوق‌ انسانی‌ را به‌ دور افکند، به‌ دفاع‌ می‌پردازد و این‌ راز پیروزی‌ اخلاقی‌ حسین‌ در مقام‌ مقایسه‌ با کسانی‌ است‌ که‌ در مبارزه‌ با ستمگران‌ از حقوق‌ انسانی‌ فاصله‌ گرفته‌ و به‌ دامن‌ دنیای‌ "بی‌ارزشی‌ها" و "خودخواهی‌ها" فرو می‌غلتند و روزی‌ چشم‌ باز کرده‌ و می‌بینند که‌ خود به ‌همان‌ هیولایی‌ بدل‌ شده‌اند که‌ روزگاری‌ در حال‌ مبارزه‌ با آن‌ بودند! چرا که‌ در حین‌ مبارزه‌ با ظلم‌ از او آبستن‌ شده‌اند؛ آبستن‌ روش‌ها و منش‌های‌ او! تفاوت‌ راه‌ حق‌ و ناحق‌ تنها در هدف‌ها و نتایج‌شان‌ نیست‌، که‌ در منش‌ها و روش‌های‌شان‌ نیز هست‌ و اینجاست‌ که‌ اخلاقیات‌ از آرمانی‌ صرف‌ به‌ الگویی‌ عملی‌ در زندگی‌ بدل‌ می‌شوند.

علما باید روشن سازند که توجه‌ به‌ نکات‌ فوق‌، پیروان‌ آن‌ حضرت‌ را با وظیفه‌ای‌ سنگین‌ روبرو می‌سازد: وفاداری‌ به‌ روح‌ قیام‌ عاشورا. در روز عاشورا، امام‌ حسین‌ از تاریخ‌ به‌ اسطوره‌ها پیوست‌ و با این‌ تعریف‌ کشته‌ نشد که‌ هیچ‌، بلکه‌ "جاودانه‌" شد؛ مهمتر از حسین‌، نفس‌ قیام‌، منش‌ اخلاقی‌ وی‌ و مبارزه‌ منفی‌اش‌ علیه‌ ظلم‌. قرار نیست‌ در هیچ‌ مراسمی‌ روح‌ حسین‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شود؛ چرا که‌ آن‌ واقعه‌ای‌ نبوده‌ که یکبار در تاریخ‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ باشد، بلکه‌ آن‌ واقعیتی‌ است‌ که‌ در هر روزه‌ء تاریخ‌ تکرار می‌شود و سوگواری‌ برای‌ حسین‌ چیزی‌ نیست‌، جز یادآوری‌ آن‌ قیام‌ و منش‌، تا در دنیای‌ امروز حسین‌ها و مظلومان‌ را نادیده‌ نگرفته‌ و با روش‌ انسانی‌ حسین‌، نه‌ منش‌ حیوانی‌ یزید به ‌بازآفرینی‌ دفاع‌ از حسین‌ و مظلومان‌ عالم‌ مبادرت‌ ورزیم‌. علما باید برای پیروان‌ امام حسین روشن سازند که‌ اگر در دم‌ بر روی‌ دشمنان‌شان‌ شمشیر گشودند، پیرو حسین‌ نیستند، که‌ پیرو دشمن‌ وی‌ یزید اند، چون‌ آن‌ منش‌ِ یزید بود، نه‌ حسین‌؛ آن‌ها ناخواسته‌ از یزید دفاع‌ می‌کنند و با عمل‌ به‌ شیوه‌ یزید، منش‌ او را ماندگار می‌سازند، حتی‌ اگر سالیان‌ سال‌ برای‌ امام‌ حسین‌ سوگواری‌ کنند! قرار نیست‌ که‌ در سوگواری‌های‌ عاشورا، امام‌ حسین‌ دوباره‌ کشته‌ شود! آن‌ هنگامی‌ است‌ که‌ روش‌ حسین‌ را در مبارزه‌ با دشمنان‌ و زورگویان‌ به‌ کنار نهیم‌. طنین‌ منش‌ حسین‌ در رفتار ماست‌ که‌ به‌ ثبوت‌ می‌رساند، آیا حقیقتاً از رهروان‌ اوییم‌؟! او زنده‌ است‌ تا آن‌ هنگام‌ که‌ منش‌ او در ما زنده‌ است‌ و این‌ گونه‌ است‌ ظهورِ رستاخیزِ معنویِ‌ اسطوره‌ها. آنچه‌ از روح‌ قیام‌ عاشورا باید استنباط شود، حضور وجدانی‌ پاک‌ و آزاده‌ در زندگی امروز و برای‌ عدالت فرداست‌؛ انسانی‌ حنیف، همچون ابراهیم. انسانی‌ با روح‌ِ «حی‌ بن‌یقظان‌»: یک‌ «زنده‌ بیدار». آن نه پرچم می شناسد، نه ملیت. مظلومیت قربانی شده با هر ملیت، نژاد و حتی مذهبی باید پاسداری شود، و این است تفاوت بین یک دین برخوردار از روحی "جهانی"، با مذهبی که از تعصبات و تحجراتی که رنگ شریعت می زند، فراتر نرفته و بازآفرینی دگرباره "فرهنگِ جهالیت" است.

با مطالعه تاریخ تمامی ادیان در خواهیم یافت که تغییر و مسخ مضامین و مصادیق معنوی و دینی در طول تاریخ، واقعه ای تکراری است و همواره بر اثر گذشت زمان، تأویل ها و شآن نزولات دینی در غبار زمان دستخوش تغییر می شوند و روشنگری وظیفه علما، مصلحان و کسانی است که خود را موظف می بینند تا رازهای دینی و معنوی را کشف کرده و حقایق و یافته های دینی را به دیگران انتقال دهند. امروز جهاد و شهادت توسط برخی از تروریست ها دستاویزی برای جنایت هایشان قرار گرفته است و می رود تا این کج فهمی دامن اکثریت مسلمانان را بگیرد، از این روی وظیفه علما و مراجع تقلید است تا برای راهنمایی درست مسلمانان مبارز حقیقی و حق طلب دست به روشنگری در این خصوص زنند و جلوی بسیاری از ظلم هایی که از این طریق با نام دین صورت می گیرد، گرفته شود و اگر آنان با فتوای درست خود، جان تنها یک انسان بی گناه را نجات دهند، بنا به تعبیر زیبای قرآن انگار که تمامی جهانیان را نجات داده اند. من به جرأت می گویم، در کمتر کتب مقدّس ادیان گوناگون دیدم که چنین تعبیری به کار برده شود، به طوری که این چنین به صراحت برای جان فرد فردِ انسان ها ارزش قایل شوند.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

دکترای فلسفه و ادیان از تگزاس آمریکا