سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
شعر معاصر مجارستان
کشور مجارستان را از قدیم به عنوان سرزمین شعر میشناسند، سرزمینی که پس از جنگ جهانی دوم نیز هنوز شعر به عنوان مهم ترین ژانر ادبی آن به شمار میرود. از سوی دیگر شاعران مجار اکثراً علاوه بر شعر در یک یا دو زمینه دیگر ادبی نیز فعالیت دارند. برای مثال میتوان از لایوش کاشاک (lajos kassak) نام برد که شاعری ست آوانگارد که افزون بر شعر در زمینه نمایشنامه نویسی، داستان نویسی، نقد ادبی و حتی نقاشی نیز فعالیت داشته است. دیگر شاعران مجارستانی که در این جا ترجمه نمونههایی از شعرهایشان را با هم میخوانیم:
۱) آگنش گرگلی (Agnes Gergely)
گرگلی در سال ۱۹۳۳ به دنیا آمد و در دانشگاه بوداپست در رشته زبانهای مجارستانی و انگلیسی درس خواند و به عنوان دبیر در دبیرستانها مشغول به کار شد. در کنار فعالیتهای آموزشی ضمن کار در راوید با مجلات هفتگی مجارستان نیز همکاری داشت. گرگلی مدتها سردبیری ماهنامه «جهان گسترده» را بر عهده داشت. از وی افزون بر شعر چندین رمان و مجموعه داستان کوتاه چاپ و منتشر شده است و نیز به عنوان مترجم به ترجمه آثار جیمز جویس و ادگارلی مسترز و دایلان توماس پرداخت و نیز مجموعه ای از شعرهای شاعران معاصر نیجریه را به مجاری برگرداند. از مجموعه شعرهای او میتوان از:
«عشقهای گزیده من» (۱۹۷۳) و «سرزمین کوبالت» (۱۹۷۸) نام برد.
▪ مریم مجدلیه
تابوتی بودم، گلی شدم
باکره ای بودم، ترکم کردند
نجابت، گورستانی آماده است
و هوس، ماهی در محاق.
همه چیز را آزموده ام، آقا
تجربه شما به دامم میاندازد
و پیکرم
گوشت، خون و استخوانی تازه مییابد
تا مفهومیبه اندازه یک نوزاد
پدیدار شود:
نباید داوری کنیم
باید پایداری کنیم
خونها، ناخنها، هیئات ماه
دیواره سلولها، گونههای پوشیده
و کج بیلها
همه امکانات مایند
خیانت و فریاد مرگ
پایان کار نیست
تنها امکاناتی پیش رفته است
شانسهایت تا کی تکثیر میشوند؟
و چاه صبوریهایمان چقدر عمیق است؟
آه، با من بگو
این، این نیز امکان دیگری ست
این که چون ترکم کرده اند
این چنینم.
۲) مارتن کالش (Marton Kalasz)
کالش در سال ۱۹۳۴ در سامبرگ ترانسدادنبیا در خانواده ای فقیر پا به جهان هستی گذاشت و تحصیلات ابتدایی اش را در شهر پچ به پایان برد و تا سال ۱۹۵۷ به کار در رشتههای گوناگونی پرداخت و از این سال به عنون مقابله گر و غلط گیر در انتشارات بزرگی در بوداپست سرگرم کار شد و به عضویت کانون «نویسندگی نوین» درآمد و نیز به عنوان سخنران مدعو با دانشگاههالمبوله در برلین شرقی به همکاری پرداخت. شعرهای مارتن کالش دارای ساختار محکم و زبانی سخته است. از کتابهای او میتوان از مجموعه شعر «ملخ نیایش گر» نام برد که در سال ۱۹۸۰ چاپ و منتشر شده است.
▪ سرود
کجا بنشانمت؟
کجا بگذارم این گلدان را
با گل خوش بوی درهم ریخته اش
کجا بگذارم کتابهای عزیزم را
تا توجه تو را به خود جلب کنند؟
و وقتی زنگ میزنی
چه بگویم و یا چه چیزی تعارفت کنم؟
و آیا یک بار دیدن عکسها
میتواند همه اینها را بازگو کند؟
آیا دستهای کوچک دخترم
زیر نور لامپ
فاش خواهد ساخت
این کنده کاریهای خرده ریزهای رومیرا
این ریگهای به یادماندنی و
گذشتههای من: بچهها و مادرم را؟
و گاهی دیوانه وار هی میاندیشم
من عملاً نظر خودم را میگفتم
گرچه خودت همه چیز را خواهی دید:
قالیچه، صندلی و لیوانی را
که پنهان شده اند
در این غار
مثل من.
امّا چگونه به تنهایی ام پی خواهی برد؟
به عشقم و پریشانی ام
و چگونه همه اینها را در خواهی یافت؟
حتی متانت عریانم را
وقتی سرانجام به اینجا بیایی
آینده عزیز!
▪ ماترک
نمیتوانم مادرم را در حال رقص ببینم
همیشه در رویاهایم
هنوز شاخههای تاک را مرتب میکند
که گسترده است آبی و مسی رنگ
روی کیسه ای گندم و سیصد گرم جو.
نمیدانم که جوانی اش زیبا بود و یا نه؛
و آیا مستاجر دیگری
شکل سنجاقک وارش را ستوده است یا نه؟
یا پدر موبورم فقط اسبش را در کلبه ما بسته است
در جاده مالروی ویتسان
فقط در سپیده دمهای زمستانی میبینمش
که ساقههای ذرت را در اجاق میگذارد
یا در باغچه، ساکت و آرام
کیسه گونیها را وصله میزند
هنگام غروب در تاکستان میبینمش
که پنهانی گل میچیند برای پدر مرده ام
مثل خاطرههایی که هجوم میآورند
و وحشیانه میچرخانندم دور خودم تا گیج بخورم.
مادری که هیچ کس نمیتوانست کمکش بکند
و سرطان بازوهای مرگبارش را گسترده بود
در لایههای تاریک گوشت و تنش.
ماترکی که برای پسرش جا گذاشت
و این مایه شرمندگی من نیست
و نه حتی نفرینی که بر لبهایش جاری بود.
فقط میدانم... که فقر
همه چیز را از دستهای بسته اش بیرون آورد
نیم روز دوید تا پیدایم کند
در جایی، در دوردست مزرعه
و سیب زمینیهایی که کنار گذاشته بود برایم
اندوخته ناچیزش را خرج تحصیل من کرد
و وقتی اولین خطها را
بر شیشه پنجره نوشتم
چیزی نقره ای در چشمانش درخشید
شادمانی!
و آن گاه رفت و هرگز اولین کتابم را ندید
پنهانی پولی زیر بالشش گذاشتم
برای خرید لباس و نمک
استخوانهایش در گورستان پوسید و خاک شد
و در بهار هیچ گلی نرویید
در جایی که عادت داشت سرش را بگذارد.
و ماترکش به من رسید:
در چهره ام نشانه غم
و بر گرده ام بار فروتنی آرام.
تا وقتی که بمیرم
فراموش نخواهم کرد
آن جهان فقر طاقت فرسا را
و ما مثل اسبهای به یوغ کشیده
در مزرعه
کنار هم راه میرویم.
۳) یودیت توت (judit toth)
خانم توت در سال ۱۹۳۶ متولد شد و در سال ۱۹۵۹گواهی تدریس زبان فرانسه را دریافت داشت. در سال ۱۹۵۷ برنده جایزه ترجمه بین المللی شد. جایزه ای که توسط مجله ادبی نادی ویلاک مجارستان برگزار شده بود. از همین زمان نیز به عنوان دستیار سردبیر مجله مذکور برگزیده شد. سه مجموعه شعر چاپ شده وی عبارتند از: «دیوارهای آتش» (۱۹۶۳)، «دو شهر» (۱۹۷۲)، و «فسخ فضا» (۱۹۷۵). یودیت علاوه بر شعر و ترجمه دستی در داستان نویسی دارد و رمان «گذرگاه» از آخرین کارهای اوست که در سال ۱۹۸۰ چاپ و منتشر شده است.
▪ فوریه
فوریه، روز شکفتن گلهاست
تنها یک روز، روشن ترین روز سال.
تابستان هنوز دور است و درک ناکردنی
امّا این جا روی آسفالت،
دستگیرههای محکم
در بادهای مهاجر میلرزند.
درختهای حومه شهر
وزوز ماشینها
که لحظه ای، تنها لحظه ای
به سقف خانهها دست میسایند
مثل پوسته سرد موشک.
روزهای تعطیل
روزهای کار
در آشیانه هواپیما
سلاخ خانه ـ دادگاه ـ سر و صدا
مثل سروصدای خالی کردن بار
در صبح روز یک شنبه
باد غران
تابستان را با خود میآورد.
▪ شرشر
اینجا درختها هم قد ساختمان هشت طبقه اند
و رطوبت و گل و لای
پیرامون کارخانه کابل سازی ابدی است.
جادههای سنگ فرش نشده ماشینها
پر است از گل و لای ته نشست شده
و گودال آب و آخال کاغذ
امّا وسط خانه باغی ست
شبیه به آشیانه سبزی سربسته
با استخر و درختهای بید و انجیر.
جلوی خانه گذرگاهی ست
که تلق تلق همیشگی و قطارهای باریش
گذشته و آینده را میلرزاند
و فریاد دل خراش ساختمانهای پولادی
رها میسازد سیمها را از قرقرهها.
صدای برخورد بالهای فلزی زمان
خانه را میلرزاند
و لرزش ماکوهای پولادی
از فاصله ای دور
ملافهها را تکان میدهد.
در پوشش کتانی متورم
تنها خون فصلهاست
که شرشر میکند.
۴) دیوردی پتری (Gyorgy Petri)
دیوردی پتری در سال ۱۹۴۳ متولد شد و یکی از چهرههای سرشناس دگراندیش مجارستان است. او در دانشگاه بوداپست فلسفه خواند و در ۱۹۷۴ به عنوان نویسنده ای مستقل کار نویسندگی را شروع کرد. از مجموعه شعرهای چاپ شده او میتوان از : «شرحی برام» (۱۹۷۱)، « ختنه سوران پرنده» (۱۹۷۴)، «دوشنبه ابدی» (۱۹۸۱)، « گلوله برفی در دست» (۱۹۸۴) و «پس باور میکنند» (۱۹۸۵) نام برد.
▪ بار دیگر
بار دیگر
استخرهای شنای دورافتاده
نیمکتهای ساحلی.
آفتاب ولخرج
پیکرهای خسته آب چکان.
به زودی
باد نوک خواهد زد
بر نقش تمام قد خیس من.
دوش آب
گیج مه و گرماست
و پرتوهای نور
میگسترد بر پشت گردنم.
۵) اوتو اوربان (Otto Orban)
اوتو اوربان در ۱۹۳۶ به دنیا آمد و تحصیلاتش را در دانشگاه بوداپست نیمه کاره گذاشت و تا سال ۱۹۵۸ از راه نویسندگی گذران میکرد. اوتو مترجمیست پرکار و در کنار شاعری و مترجمیبه نویسندگی نیز اشتغال دارد. از میان نثرنوشتههای او میتوان از مجموعه مقالات و نیز سفرنامه هندوستان یاد کرد، که حاصل سفری ست که در سال ۱۹۷۳ به هندوستان داشت. از وی بیش از نُه مجموعه شعر چاپ و منتشر شده است، که از آن میان میتوان از «فقیر بودن» (۱۹۷۴)، «شعله ای که برگشت» (۱۹۷۹) و نیز «ولکان خوابیده» (۱۹۸۱) نام برد. اوتو اوربان به خاطر پنج مجموعه نخست شعرهایشان موفق به دریافت جایزه آتیلا یوشف شد.
▪ کریسمس کولی
اکنون گرگهای سنگی زوزه میکشند
و هرود، چهارنعل میتازد
در دریایی از شن.
نگاه کن چه فروتنانه ریشه میزنند علفها
و چگونه مثل کرولالها
با اشاره سخن میگویند.
اکنون بر چانه کودک کولی
ریشهای سنگی آشوری روییده است.
زمان سرسام فرا میرسد
و سگهای گر لجن آلود
پارس میکنند
از ناکجاآبادی تا ناکجاآبادی دیگر.
امّا، نگاه کن
امروز چهارپایانی از سنگ مرمر سر میزنند
و مدیر، تحت تأثیر لهجه جلجتایی خود است.
و سه پادشاه سبد بزرگی از ستاره میآورند
در عوض چرا آنها یک لیوان آب نمیآورند.
از زیر برفها
بوی خوش آفتاب میآید
و کشور تهی دستان در خون شناوراست.
از سقف کاه اندود
صدای جلز و ولز چربی آدم میآید
و بهار با پاهایش تا زانو در دود
از آب میگذرد.
تشنه ام
من تشنه ام
چرا که، زیبای من!
تو در این جا زندانی ام کرده ای
تا چشم بدوزم به نمک و مرگ.
بوی خوش سیب زهرآلودت
به مشامم میرسد
که جست وخیز کنان
میان زمین و آسمان
آماده آمدن به سوی من است.
▪ سالهای مین
و سالها یکی یکی پشت سرهم آمدند
مثل ابرهای سیاه
باید چنین آغاز میکردیم
و خط مستقیمیست از این جا تا شعر
خوبی اش این است که برانگیزاننده شعری عاشقانه نیست
همیشه به طور طبیعی ستارهها به استقبال مان میآیند
مثل کشتیهایی که در کیکهای صبحانه به خاطر نورشان میدرخشند
در نوشتهها همه چیز به چشم میخورد
تصویری پس تصویری دیگر با تمام ظرفیت
در شهری که من به طور وحشت آوری عاقل بار آمده ام
با لبهایی بسته، پس از جنگ پدیدار شدم
با چشمانی سخن ور و نه گوشت و استخوان.
مادر با کیف خالی خرید به خانه برمیگردد
با حلقههای سیاه و سفید فیلمهای ضد طاعون
مات و مبهوت «یکی بود و یکی نبود»های آیندگان.
این طوری راحت تر است تا طرح این پرسش
که مردم از آن چه که برای شان رخ داده است شرمنده اند یا نه؟
و اگر به خاطر یکی ـ دو موردی شرمنده اند
چطور و تا کی؟
و روی هم رفته سهم شرمندگیها چقدر است؟
و داستانها از کجا آغاز میشوند؟
یک بار فاتح آن چه که نمیخواست به دست آورد
و کدام یک از فاتحان، فاتح شدن را ترجیح نمیدادند؟
و چه کسی ست که برای کارهای شان عذر موجهی نداشته باشد؟
امّا اگر همه چیز فقط حلقه ای ست
از زنجیری که به سلول اولی بر میگردد
پس این گَردِ گَسی که در دهان من است، چیست؟
و خون کیست؟
یادآوری میکنم: من فقط کنار انفجار قدم میزدم
و نزدیک بود که به سوی دیوار پرتابم کند
که صورتش را دیدم
طفلکی صورتش زخمیبود، مثل من
و آویخته بود به مسلسل و
سالها تکان میخورد و این طرف و آن طرف میرفت
به هرجایی که آدم خودش را به زور بچپاند.
صدای پارس سگی به شتاب وامیداردش
و میدانی که او ذاتاً قدرتش کم تر از دو شیطان است
و به طور ساده ای خوب
در آن آزادی گسترده، زندانی خویش است.
گرداگرد آن صورتک شیطانی
شکفته در پوستری میخ کوبی شده بر زمین
که شکوهش به هرجا میتابد.
ضیاءالدین ترابی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست