یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فرزندان «شریف مکه» و «آژانس یهود» متحدان اصلی انگلستان


فرزندان «شریف مکه» و «آژانس یهود» متحدان اصلی انگلستان

شصت سال جنایت شصت سال مقاومت ۸

● صهیونیست ها در جامعه ملل

امیر "فیصل" در اکتبر ۱۹۱۸ به دستور ژنرال "آلن بی" یک "حکومت موقت عربی" در سرزمین‏های اشغالی توسط استقلال‏طلبان عرب و نظامیان انگلیسی تشکیل داد. تعیین سرنوشت کلی مناطق آزاد شدة عربی نیز به کنفرانس "صلح پاریس" موکول شد.

جنگ اول جهانی سرانجام در نوامبر ۱۹۱۸ با پیروزی قاطع متفقین (انگلستان، فرانسه، ایتالیا و ایالات متحده آمریکا) به پایان رسید.

در اول ژانویه ۱۹۱۹، "کنفرانس صلح پاریس" ("کنفرانس ورسای") برای تعیین سرنوشت مناطق اشغال شدة عربی، عثمانی، آلمانی و اتریشی تشکیل شد. این کنفرانس محل تجمع تمام طرفین جنگ بود و صهیونیست‏ها نیز به عنوان متحدین دولت‏های پیروز در آن شرکت داشتند و صاحب یک هیأت نمایندگی مستقل بودند.

"امیر فیصل" ابتدا قصد داشت به "نمایندگی از تمامی اعراب" در این کنفرانس شرکت کند، اما با مخالفت سرسختانه اروپایی‏ها، تنها به عنوان نمایندة "حجاز" به رسمیت شناخته شد. وی به همراه "لورنس" در کنفرانس حضور یافت و خواهان استقلال رسمی برای تمام مردم عرب آسیا شد و "قرارداد سایکس - پیکو" را محکوم کرد. همچنین از "شورای عالی متفقین" (شورای فاتحان جنگ) خواست تا در برابر "اعلامیة بالفور" و دعاوی صهیونیست‏ها، کمیسیونی را برای تحقیق و نظرخواهی از مردم سوریه و لبنان پیرامون سرنوشت آیندة سیاسی این دو منطقه تشکیل دهند.

از سوی دیگر "سازمان جهانی صهیونیزم" به نمایندگی از طرف یهودیان، در فوریة سال ۱۹۱۹ طرح خود را در مورد فلسطین به "شورای عالی متفقین" تسلیم کرد. در این طرح، صهیونیست‏ها مرزهای فلسطین مورد ادعای خود را بدین شکل مطرح کردند:

"در شرق، خطی به موازات راه آهن "حجاز" و در غرب آن به خلیج عقبه منتهی می‏شود." این مرزها، بخش عمده‏ای از اردن امروزی را نیز شامل می‏شد. همچنین صهیونیست‏ها مرزهای شمالی فلسطین را نیز تا رودخانة "لیطانی" فرض کرده بودند که این نیز شامل بخش اعظم جنوب لبنان امروزی می‏شود.

در نهایت به جز موارد مرزی، بسیاری از این پیشنهادات صهیونیست‏ها در سند "قیمومیت فلسطین" گنجانده شد، سپس به دنبال تصویب "شورای عالی متفقین"، به تأیید "شورای جامعة ملل" رسید. نکتة قابل توجه این که غالب تیم مشاوران و دستیاران "شورای عالی متفقین" (تصمیم‏گیرندگان اصلی "جامعة ملل") از صهیونیست‏های متعصب و کارکشته بودند

. تشکیل "جامعة ملل" و تصویب اساس‏نامة آن با عنوان "میثاق جامعة ملل"، مهم‏ترین نتیجة "کنفرانس صلح پاریس" بود. این نهاد، قرار بود برای حفظ صلح و پیشگیری از جنگ‏هایی مانند "جنگ جهانی اول" فعالیت کند؛ اما به جرأت می‏توان گفت این سازمان بین‏المللی تنها دو کار عمده در دورة حیات کوتاه خود به انجام رساند؛ تصویب "قیمومیت دولت‏های پیروز اروپایی بر قلمرو اشغال شدة امپراتوری‏های عثمانی و آلمان و تثبیت این قیمومیت"، همچنین "ایجاد زمینة لازم و رفع موانع موجود برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین".

تصمیم در مورد سرنوشت کشورهای عرب، با توجه به اختلافات دول اروپایی با یکدیگر، به کنفرانس دیگری موکول شد.

● "فیصل-وایزمن"یا"حماقت-ذکاوت"

"امیرفیصل" در ایام برگزاری این کنفرانس و پیش از آن که وارد پاریس شود، اشتباه بزرگی مرتکب شد که عواقب آن، مدتی بعد خود را نشان داد. وی در "لندن" به اصرار "لورنس" با "حییم وایزمن" رییس "سازمان جهانی صهیونیزم" و "رئیس هیأت نمایندگی صهیونیست‌ها" در کنفرانس صلح پاریس (شکل جهانی شدة "فدراسیون یهودیان انگلیسی") دو بار ملاقات و مذاکره کرد و حاصل این مذاکرات، "توافق فیصل - وایزمن" در سوم ژانویة سال ۱۹۱۹ بود.

فیصل می‏پنداشت در این قرارداد، حقوق مردم فلسطین و استقلال اعراب را لحاظ کرده است اما بار دیگر، جهل و بی‏تدبیری طرف عرب به کمک مکر و ذکاوت صهیونیست کارکشته‏ای چون "وایزمن" آمد و متن توافق به گونه‏ای تنظیم شد که صهیونیست‏ها بعدها آن را به عنوان سندی مهم دال بر شناسایی دعاوی خود بر فلسطین از جانب اعراب به مجامع جهانی عرضه کردند و با این عنوان که "اعراب، خود، فلسطین را به ما بخشیده‏اند"، به آن استناد نمودند.

● "کمیسیون کینگ - کرین" در زباله دان تاریخ

در بیستم مارس سال ۱۹۱۹، اجلاس محرمانة چهار قدرت پیروز اروپا تشکیل شد و اختلافات آنان دربارة مناطق اشغالی مورد بحث قرار گرفت. در همین اجلاس، تصمیم قطعی تشکیل کمیسیون پیشنهادی از سوی "فیصل" مطرح شد و به تصویب رسید؛ اما هنگام تشکیل کمیسیون؛ فرانسه، انگلیس و ایتالیا به دلیل رقابت‏های سیاسی از تعیین نماینده خودداری کردند و تنها نمایندگان آمریکا یعنی دکتر "هنری کینگ" و "چارلزکرین" به جانب منطقه حرکت کردند و به همین دلیل، این هیأت به نام "کمیسیون کینگ - کرین" شهرت یافت. به محض این که خبر تشکیل کمیسیون فوق به امیرفیصل رسید، وی با برگزاری انتخابات، مجلسی را با نام "کنگرة عمومی سوریه" تشکیل داد. این مجلس، قطعنامه‏ای را شامل "خواسته‏های ملی اعراب" در ۱۰ ماده تصویب کرد که پس از ورود اعضای "کمیسیون کینگ - کرین"، به آنان ارائه شد. از جمله نکات عمده و مهم این قطعنامه عبارت بود از:

"وحدت و استقلال سوریه تحت نظر امیرفیصل به عنوان پادشاه"، "لغو توافق سایکس - پیکو و اعلامیه بالفور"، "مخالفت قاطع با دعاوی فرانسه بر سوریه"، "مخالفت قاطع با تأسیس جامعه مشترک‏المنافع یهودی در بخش جنوبی سوریه که به "فلسطین" معروف است" و "استقلال عراق".

کمیسیون، خواسته‏های اعراب را بررسی کرد و برخی پیشنهادات آنان را پذیرفت؛ اما از سیستم "قیمومیت" حمایت کرد و البته در گزارش مفصّل خود، بر این نکته مهم و راهبردی تاکید نمود که تحقق "اعلامیة بالفور" جز با اعمال زور ممکن نیست. همچنین در این گزارش، دعاوی صهیونیست‏ها در مورد مالکیت فلسطین براساس سکونت دو هزار سال پیش یهودیان در این منطقه مورد تردید قرار گرفته و یهودیان پاسداران خوبی برای حفظ اماکن مقدسه مسلمانان و مسیحیان قلمداد نشدند. در بخشی از گزارش "کمیسیون کینگ - کرین" به صراحت آمده است:

"برپایی چنین کشوری [کشور یهودی] بدون اعمال شدیدترین تجاوز به حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیریهودی موجود در فلسطین، امکان‏پذیر نیست. در کنفرانس کمیسیون با نمایندگان یهودی، به کرار این واقعیت مشخص شد که صهیونیست‏ها در عمل خواستار و درصدد بیرون راندن کامل ساکنان غیریهودی موجود در فلسطین از طریق اَشکال مختلف خرید هستند."

گزارش کمیسیون پس از ارائه به "شورای عالی متفقین" با مخالفت شدید فرانسه، انگلستان و صهیونیست‏ها مواجه شد و به این ترتیب، گزارشی که می‏توانست تا حدود زیادی خواسته‏های اعراب را منعکس کند، به بایگانی تاریخ سپرده شد.

از سوی دیگر تلاش‏های "فیصل" برای مساعدسازی نظر فرانسویان هم به جایی نرسید و فیصل به سوریه بازگشت و چون به خاطر توافق با "وایزمن" و ناکامی در برابر فرانسه مورد انتقاد سوری‏ها قرار گرفت، خواستار تشکیل مجدد "کنگرة عمومی سوریه" شد.

● آب رفته به جو بازنمی گردد

در "کنگرة دوم سوریه" با استناد به "میثاق جامعه ملل"، استقلال سوریه اعلام شد (لبنان و فلسطین هم بخشی از "سوریة مستقل" بودند). با توجه به این تصمیم "فیصل"، بلافاصله "کنفرانس شورای عالی متفقین در "سان رمو" به تاریخ ۲۷ آوریل سال۱۹۲۰ تشکیل شد و "سیستم قیمومیت قطعی بر کشورهای عرب" را مشخص کرد. طبق این سیستم، "سوریه" به سه بخش "فلسطین"، "سوریه" و "لبنان" تقسیم و مرزهای دقیق هر سه منطقه معین شد:

"عراق" و "فلسطین" سهم بریتانیا و "سوریه" و "لبنان" لقمة فرانسه شد.

هنگامی که تصمیمات "سان‏رمو" انتشار یافت، خشم و یأس، سراسر جهان عرب را فرا گرفت. مردم "سوریه" و "فلسطین" خواستار جنگ با فرانسه شدند، اما "فیصل" هنوز به مساعدت انگلستان و نیز آمریکا امیدوار بود. انگلستان از فیصل خواست که علیه فرانسوی‏ها اقدامی نکند و برای بحث پیرامون مسأله به لندن برود. در چهارده ژوئیه سال۱۹۲۰ دولت فرانسه به "فیصل" چهار روز اولتیماتوم داد تا "خود" و "سوریه" و "لبنان" را تسلیم کند. "فیصل" مشغول اجابت این درخواست بود که فرانسویان حمله خود را آغاز و دمشق را اشغال کردند. فیصل از سوریه اخراج و چندی بعد، عازم لندن شد.

اما بریتانیا دوستان فرمانبردار خود را فراموش نکردو مدتی بعد، پاداش "فیصل" و "عبدالله" (پسران شریف مکه) به خاطر فرماندهی "ارتش متحد اعراب" در نبرد علیه عثمانی مشخص شد. در سال ۱۹۲۱ طی کنفرانسی در قاهره، فیصل به عنوان پادشاه "عراق" و عبدالله به عنوان پادشاه "امارت شرق اردن" تعیین شدند.

● هوس های امیر اردن

"امیرعبدالله" قبلاً در مذاکرات خود با سران بریتانیا پیشنهاد داده بود که فلسطین و اردن به یک حکومت واحد تبدیل شوند، اما انگلستان به دلیل وعده‏های خود به صهیونیست‏ها، تنها با واگذاری "سرزمین های واقع در شرق رودخانه اردن" به "امیرعبدالله" موافقت کرد که او نیز نام"امارت شرق اردن" را بر آن نهاد اما هیچ گاه چشم طمع خود را به سوی"سرزمین های واقع در غرب رودخانه اردن" که در واقع بخشی از خاک فلسطین محسوب می شد نبست و این هوس جاه طلبانه وی تا چندین دهه برای منطقه و اهالی فلسطین مشکل ساز شد.

● عاقبت خلیفه عربی-اسلامی

اما "حسین شریف مکه"، پدر این دو پادشاه جوان عرب(عبدالله و فیصل)، اقبال بسیار بدی پیدا کرد و سودای "خلافت مملکت متحد عربی" را با فلاکت به گور برد. وی که با خاندان "سعودی" بر سر حفظ "حجاز" مشغول جنگ بود، در سال ۱۹۲۴ که سیستم "خلافت اسلامی"توسط "آتاتورک" در باقی‌ماندة امپراتوری عثمانی، ملغی شد، خود را "خلیفة مسلمین" خواند و در مکه با نام "امیرالمؤمنین" بر تخت نشست، اما در همین سال سعودی‏ها وی را شکست داده و یک سال بعد مکه را فتح کردند. "شریف" دست به دامان انگلیسی‏ها شد؛ ولی جوابی نگرفت، بنابراین به پسرش "امیرعبدالله" در "امارت شرق اردن" پناه برد، با این حال انگلستان به درخواست متحد جدید خود یعنی "خاندان سعودی"، وی را به "قبرس" تبعید کرد. او پس از چند سال زندگی رقت ‏بار در قبرس، چون مُشرِف به موت شد، اجازة مسافرت به "امارت شرق اردن" را پیدا کرد و در همان‌جا به سال ۱۹۳۱ مرد. به این ترتیب، پروندة مهم‏ترین متحد انگلستان در راه انهدام امپراتوری عثمانی، و "خلیفه ناکام عربی-اسلامی" بسته شد.

● "قیومیت" و شراکت رسمی انگلستان با "آژانس یهود"

در سال ۱۹۲۱ سند سیستم قیمومیت انگلستان و فرانسه بر سرزمین‏های عربی در "شورای جامعة ملل" مطرح شد و بحث و جدل بر سر آن تا سال ۱۹۲۲ به طول انجامید و سرانجام توسط "شورای جامعة ملل" در ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۲ تصویب شد و از سپتامبر ۱۹۲۳ به مرحله اجرا درآمد، اما در مورد فلسطین؛ حقیقت آن بود که انگلستان از سال ۱۹۱۸ بر این سرزمین حاکمیت مطلق داشت. آن چه در سند "قیمومیت فلسطین" اهمیت فراوان داشت، تبدیل "اعلامیة بالفور" به یک تعهد جهانی و تعیین وظیفة "تأسیس یک موطن ملی برای مردم یهود" برای "دولت قیم" یعنی بریتانیا در این سند بود. در این سند برای اولین بار از نهادی تحت عنوان "آژانس یهود" نام برده شد که به عنوان عنصری رسمی از حکومت فلسطین، دارای اختیارات حقوقی خاصی بود. چهار ماده از ۲۸ مادة سند قیمومیت، به شرح تعهدات دولت انگلستان نسبت به "آژانس یهود" و بالعکس اختصاص داشت. همچنین در ماده ۲۲ این سند، زبان عبری (زبان ویژة یهودیان) در کنار عربی و انگلیسی به عنوان زبان رسمی تعیین شد.

مادة ششم سند قیمومیت تصریح داشت که "دولت فلسطین" (یعنی منتخبان و منصوبان انگلستان) باید در دو زمینه با "آژانس یهود" همکاری کند: تسهیل مهاجرت یهودی‏ها به کشور در شرایطی مناسب و تشویق استقرار یهودی‏ها در زمین‏های دولتی و اراضی موات که مورد نیاز مقاصد عمومی نباشد. از این‏رو زمینة تبدیل "ادارة فلسطین" (ارگان "سازمان جهانی صهیونیزم" که پیش‌تر از آن نام برده‏ایم) به آژانسی "رسمی" که در حکومت کشور، مشارکت داشته باشد، فراهم آمد. دیگر صهیونیست‏ها هیچ مانعی بر سر راه تحقق اهداف خود نمی‏دیدند و اعراب نیز عملاً برای دفاع از حقوق خود، هیچ اهرم فشار و ابزاری نداشتند. تعلل ۳۰ ساله در تشکیل "دولت یهودی"، عمدتاً به این دلیل بود که "آژانس یهود" مجالی بیابد که در زیر چتر امنیتی و حمایتی انگلستان خود را در حد یک دولت کامل و قدرتمند پروار کند و در یک فرصت مناسب، زمام امور را به دست بگیرد.

● "آژانس یهود" یا دولت کامل

بریتانیا برای تبدیل فلسطین به "موطن یهودی"، پنج سیاست عمده را در پیش گرفت:

۱) تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین

۲) ایجاد سازمان‏های اجتماعی و اقتصادی یهودیان در فلسطین و جلوگیری از تشکّل اعراب در برابر این سازمان‏ها

۳) تسهیل فروش زمین‏های اعراب به یهودیان

۴) آموزش نظامی یهودیان توسط افسران انگلیسی

۵) تشویق و تسهیل سرمایه‏گذاری به نفع صهیونیست‏ها در فلسطین از سوی سرمایه‏داران آمریکایی و انگلیسی.

تعداد یهودیان در سال‏های قیمومیت انگلستان، به ۰۰۰/۶۰۰ نفر رسید. از همان سال‏های نخست قیمومیت، سازمان‏های سیاسی - اجتماعی یهود در فلسطین - با حمایت کامل بریتانیا‌- قوام گرفتند.

● تقویت زیربنا های اقتصادی مهاجران یهودی

بریتانیا با کمک سرمایه‏داران خارجی، به ویژه صهیونیست‏ها، عملیات تضعیف و نابودی صنایع عرب و صنایع سنتی فلسطین را در پیش گرفت و در مقابل، تقویت صنایع یهود و مدرن‏سازی فن‏آوری در اختیار مهاجران یهودی را تداوم بخشید. برخلاف ادعای صهیونیست‏ها، اکثر مهاجران یهودی در طول سال‏های قیمومیت در زمرة کشاورزان و کارگران مهاجر نبودند بلکه به تشویق "نظام قیمومیت" و "سازمان جهانی صهیونیزم"، بسیاری از سرمایه‏داران یهودی از اروپا و آمریکا به فلسطین سرازیر شدند و سرمایه‏های خود را در خدمت صهیونیزم و توسعه "مهاجرنشین‏های یهودی" صرف کردند. تنها از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۶ بیش از چهارصد میلیون دلار، به تشویق بریتانیا در فلسطین سرمایه‏گذاری شد. تا سال ۱۹۳۶ تعداد کارخانه‏های گوناگون متعلق به یهودیان در فلسطین، به ۶۰۲/۵ عدد رسید که ۹۰ درصد کارخانه‏های کوچک و بزرگ این سرزمین را شامل می‏شد.

یکی از اهداف گسترش روزافزون صنایع یهودی در فلسطین، افزایش توان اقتصادی و به تبع آن قبول مهاجران بیش‌تر برای مشغول شدن به کار در این کارخانه‏ها بود و به همین علت یهودیان از دادن کار به کارگران عرب به شدت ممانعت می‏کردند. این توزیع نابرابر و ظالمانه ثروت و احساس تهدید دایمی مسلمانان از بابت حضور فزایندة مهاجران یهودی و عملکرد "دولت قیمومیت"، موجب شورش‏هایی علیه یهودیان شد.

محمدعلی صمدی



همچنین مشاهده کنید