شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

دو خط رضایتنامه


دو خط رضایتنامه

مرتضی آخرتی از شاعران جوان و خوش ذوق خراسان است ، سرزمینی که نقش و تاثیر آن در ادبیات ایران زمین غیرقابل انکار بوده است و چه در میان قدما و پیشینیان و چه در روزگار اکنون همواره …

مرتضی آخرتی از شاعران جوان و خوش ذوق خراسان است ، سرزمینی که نقش و تاثیر آن در ادبیات ایران زمین غیرقابل انکار بوده است و چه در میان قدما و پیشینیان و چه در روزگار اکنون همواره شاعرانی از این سرزمین کلام و سخن را چنان برافراشته‌اند که این سرزمین را به یکی از قطب‌ها و پایگاه‌های مهم و جدی شعر و زبان فارسی تبدیل کرده است.

مرتضی آخرتی اگرچه شاعری جوان است، اما شعر او پختگی و شیوایی مناسبی دارد و از همه مهم‌تر آن که همچون بسیاری دیگر از شاعران و هم‌سلکانش دل در گرو شاه خراسان حضرت ثامن الائمه(ع ) دارد.

«دو خط رضایتنامه» عنوان مجموعه‌ای از رباعیات رضوی است که مرتضی آخرتی منتشر کرده است و در تمام شعرها و بیت‌های این مجموعه ارادت شاعر به بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) و جایگاه و شخصیت معنوی آن حضرت نمایان است.

میلاد مبارک و فرخنده امام رضا (ع) فرصتی شد تا چند رباعی رضوی از این شاعر جوان خراسانی را به همراه یک غزل پاییزی با هم بخوانیم:

۱

می‌ترسم اگر دوا بگیرم بروم

با دست شما که پا بگیرم بروم

ای خوب! به خواب من نیا امشب هم

می‌ترسم اگر شفا بگیرم بروم

۲

این تهمتن است نوشدارو در دست

این نیز امامی است که آهو در دست

نقاشی من سه بعد دارد، این هم

من هستم خادمی که جارو در دست!

۳

آقای شفا! شفاعتی می‌خواهم

از معجزه‌هایت آیتی می‌خواهم

رنجورم و دردمند از تو تنها

آمرزش و مرگ راحتی می‌خواهم

۴

امشب من و این پنجره‌ی فولادی

قلبی که دخیل بسته‌ام با شادی

ای عقل! ـ که دیرت شده ـ برخیز! برو!

ما بنده‌ی عشقیم، برو! آزادی

۵

با دستی و پایی که فلج... آمده‌اند

دنبال گشایش و فرج آمده‌اند

با بال و پری شکسته، دسته‌دسته

تا گنبد ثامن‌الحجج آمده‌اند

۶

در صحن حرم صحنه‌ی حج گل انداخت

جایی که ستون ستون فرج گل انداخت

خاری به زیارت حرم آمده بود

گلدسته‌ی ثامن‌الحجج گل انداخت

غزل پاییزی

تقویم روی فصل خزان ایستاده است

گویا پس از تو نبض زمان ایستاده است

حس می‌کنم که پشت همین چشم‌های شاد

مردی همیشه دل نگران ایستاده است

در تو هزار بغض سترون نشسته است

در من هزار دردِ نهان ایستاده است

در چشم‌هات این دو پریشان دربدر

طرح دو تا پلنگ جوان ایستاده است

بی‌تو پرنده میل پریدن نمی‌کند

ذهن پرنده از هیجان ایستاده است

این واژه‌های تلخ ِ معطل درون من

دیری در انتظار بیان ایستاده است

پشت دریچه‌های شب‌آلود ذهن من

اندوه شاعران جهان ایستاده است

پاییز در دقایق من مکث کرده است

انگار بی‌تو نبض زمان ایستاده است