یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

من دیکتاتور خوبی هستم


من دیکتاتور خوبی هستم

دیکتاتورهای جهان عرب یکی پس از دیگری سرنگون خواهند شد فرقی نمی کند که یک یا هزاران تن را کشته باشند

دیکتاتورهای جهان عرب یکی پس از دیگری سرنگون خواهند شد؛ فرقی نمی‌کند که یک یا هزاران تن را کشته باشند. دیکتاتورها را دیکتاتوری سرنگون خواهد کرد. وقت آن است که نگاه‌مان را به جوانان عرب عوض کنیم. این نسل تحمل نمی‌کند که ابوالهول‌ها تقدیرش را مقدر کنند. زمان تحمل نجیبانه و در واقع ذلت‌بار سپری شده است؛ تحمل خودکامگان ناشایسته‌‌ای که با قبضه کردن زور و سلاح و رسانه و ثروت ملی بدون هیچ حقی که ملت به آنها داده باشد خود را نسل اندر نسل ارباب و صاحب اختیار ملتی می‌دانند. پدران این جوانان خود به دیکتاتورها به چشم پدرسالار می‌نگریستند. پدرسالار با مملکت برابر بود. به جانش دعا می‌کردند تا مملکت زیرسایه‌اش امن و امان ماند و آنها نیز پدرسالار دکان و خانه و کسب و کار خود باشند. دیکتاتور اگر می‌رفت همه چیز ناامن می‌شد. این «همه چیز» در همان دکان و خانه خلاصه می‌شد. جهان دعاگویان دیکتاتور دکان خودشان بود.

چشم آنها آن‌سوتر را نمی‌دید. هرکس باید کلاه خودش را بپاید. آن امنیتی که دیکتاتورها با صدها بلندگو و رسانه و روزنامه مدام به رخ می‌کشند امنیت دکانداران است نه امنیت آزادگان و حق‌طلبان. لولوی سر خرمن را پرندگان ترسو جان می‌بخشند. نسل پا به سن نهاده‌ای که امنیت جهان را امنیت جان و دکان خود می‌داند با ظاهر خیرخواهانه به خیر خلقش خیانت می‌کند. دکاندارانی که با نگاه عاقل اندر سفیه شجاعت جوانان تهیدست را در برابر سلاح به دستان دیکتاتور قهرمان‌بازی و جهالت جوانی می‌خوانند بر وقاحت و زبونی خود سرپوش می‌نهند، و شب که شد با دیدن فیلم‌های جاهلی و مشابهت رفتار خود با جاهلان کلاه‌مخملی احساس شجاعت می‌کنند. خودمداری و مال‌پرستی چشم را کور می‌کند؛ چشمانی که فقط بسته‌های اسکناس و سکه‌های طلا را خوب می‌بیند برهوت بینش انسانی است. امنیت دیکتاتورها امنیت گاوصندوق‌ها و اموال مردمی است که فلج وجدان‌شان از فرط شیوع پنهان است. اکنون نسلی جوان و شجاع خواب را از چشم دیکتاتورهای عرب ربوده است؛ و بدخوابی آنها به جماعتی که زیر سایه آنها سر به آخور امنی داشته‌اند سرایت کرده است.

ناامنی نامی دیگر است که اینان بر بدخوابی خود نهاده‌اند. اکنون که دیکتاتورها باید رخت رحلت پوشند عافیت‌طلبانی که بار بسته خویش را مهم‌ترین چیز جهان می‌دانند با قیافه عصا قورت‌دادگان نگرانی خود را از بابت امنیت مملکت در گوش جوانان عرب می‌دمند، لیکن گوش هوشیار و شم بیداری که از خصلت‌های این نسل است بدهکار این خودفریبی‌ها نیست. شاید با رفتن دیکتاتورها یک چند در اثر ترکیدن بغض سالیان یا فقدان امنیت قهرآمیز یا دخالت اراده‌های معطوف به قدرت بی‌ثباتی گذرانی از پی آید، اما سرانجام آینده با مردم و مردمسالاری خواهد بود. عرب‌ها در جهان شوری به پا کرده‌اند که نیرو و انگیزش آن خاموش‌شدنی نیست. جنون خود خدابینی دیکتاتور لیبی فرصتی از خدا خواسته برای دیکتاتورهای دیگرعرب فراهم کرد تا بگویند «ببینید من چقدر دیکتاتور خوبی هستم» اما لیبی شگفتی دیگری نیز به نمایش نهاد، که درباره آن نمی‌توان شتابزده داوری کرد.

وقتی تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم با بمب و رگبار هوایی به خاک و خون کشیده شد، شیوه مبارزه به شیوه‌ای تبدیل شد که دیگر سنخیتی با جنبش‌های مدنی دیگر کشورها نداشت.قذافی البته همان اندک مشروعیت پدرسالارانه خود را برای همیشه از دست داد، اما کسی که خود را امیرمردم می‌خواند و لشکر ارواح و اجنه نامریی و خون‌آشام را نیز تحت فرمان دارد، می‌تواند بدون مشروعیت مردمی نیز به حکومت خود ادامه دهد و ضمنا نفت را نیز به قیمت ارزان‌تری بفروشد. باورکردنی نبود که تظاهرات مدنی به جنگ مسلحانه و خونینی تبدیل شود که دیکتاتور آن را از خدا می‌خواست، هر چند خدا در تلویزیون لیبی هر دم از نو به صورت قذافی ظاهر می‌شود؛ صورتی که شباهت عجیبی به شتر مست دارد؛ مست از اینکه اینک او حامی مردم بی‌گناهی است که تروریست‌های القاعده به جان آنها افتاده‌اند. جنبش جوانان لیبی متاسفانه به مسیری دیگر کشیده شده است. جان انسان در لیبی با جان سگ‌ها و گربه‌ها هم‌ارز گشته است. حضور جنگنده‌های ناتو در آسمان این کشور اکنون مساله‌انگیز شده است. دیگر در لیبی نمی‌توان از جنبش مدنی گفت. با همه اینها لیبی دیگر جای امن و آرامی برای دیکتاتور نخواهد بود.

زبان عربی و انگلیسی دیکتاتورهای عرب را برآشفته است. جوانان عرب دیگر محصور در کشور خود نیستند، اینترنت و زبان، گفت‌وگوی آنها را به قدرتی بالقوه تبدیل کرده است. حرافی‌ها در بوته این گفت‌وگو دود می‌شود و به هوا می‌رود. جوانان از این حرافی‌ها خسته شده‌اند. مساله اصلی آن است که چرا یک تن بدون هیچ حق موجهی باید مادام‌العمر خود را با حرافی‌های تکراری شایسته‌ترین فرد برای حکومت جا بزند. مابقی فرعیات است. آنچه دیکتاتورهای عرب را سرنگون خواهد کرد دیکتاتوری است. تونس آغازگاه جنبش‌ها بود و مصر نمونه تمام‌عیار. مصری‌ها ثابت کردند که شورش نکرده‌اند. انقلاب کرده‌اند، لیکن انقلابی نوپدید، بی‌پیشینه و متمدنانه. البته اگر خشونت را سرشت انقلاب بدانیم یا امر مشتبه شده باشد که مبارک یک رییس‌جمهور واقعی بوده است واژه انقلاب شاید در اینجا مناسب نباشد، لیکن اسم ماهیت مسما را عوض نمی‌کند. مصر تغییراتی اساسی خواهد کرد اما بیشتر در جامعه مدنی تا قلمرو قدرت.

سیاوش جمادی