جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
گفتاری در مورد زندگی امام هادی
در نبرد بین امام هادی (علیهالسّلام) و خلفایی كه در زمان ایشان بودند، آن كس كه ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی (علیهالسّلام) بود؛ این باید در همهی بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یكی پس از دیگری، آمدند و به درك واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود - همانطور كه ایشان فرمودند - كه حضرت را شهید كرد و خودش هم به فاصلهی كوتاهی مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یكی به دست پسرش كشته شد، دیگری به دست برادرزادهاش و به همین ترتیب بنیعباس تارومار شدند؛ به عكسِ ... شیعه در دوران حضرت هادی و حضرت عسگری (علیهماالسّلام) و در آن شدت عمل روزبهروز وسعت پیدا كرده؛ قویتر شد.
●سامرا و نفوذ امام هادی
حضرت هادی (علیهالسّلام) چهل و دو سال عمر كردند، كه بیست سالش را در سامرا بودند؛ آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر كار و زندگی میكردند. سامرا در واقع مثل یك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تركِ نزدیك به خود را - با تركهای خودمان؛ تركهای آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - كه از تركستان و سمرقند و از همین منطقهی مغولستان و آسیای شرقی آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمیشناختند و از اسلام سر در نمیآوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم میشدند و با عربها - مردم بغداد - اختلاف پیدا كردند. در همین شهر سامرا عدهی قابل توجهی از بزرگان شیعه در زمان امام هادی (علیهالسّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره كند و به وسیلهی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام - با نامهنگاری و... - برساند. این شبكههای شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همهی اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبهروز تعداد افرادی را كه مؤمن به این مكتب هستند، زیادتر كنند. امام هادی همهی این كارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علیرغم آنها انجام داده است. حدیث معروفی دربارهی وفات حضرت هادی (علیهالسّلام) هست كه از عبارت آن معلوم میشود كه عدهی قابل توجهی از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ بهگونهیی كه دستگاه خلافت هم آنها را نمیشناخت؛ چون اگر میشناخت، همهیشان را تارومار میكرد؛ اما این عده چون شبكهی قوییی به وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمیتوانست به آنها دسترسی پیدا كند.
یك روزِ مجاهدت این بزرگوارها ائمه(علیهمالسّلام) - به قدر سالها اثر میگذاشت؛ یك روز از زندگی مبارك اینها؛ مثل جماعتی كه سالها كار كنند، در جامعه اثر میگذاشت. این بزرگواران دین را همینطور حفظ كردند، والّا دینی كه در رأسش متوكل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحییبناكثم كه با آنكه عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یكِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بكل كلكِ آن كنده میشد؛ تمام میشد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهمالسّلام) نه فقط تشیع بلكه قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ كرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا. اگر اسلام انسانهای كمربسته نداشت، نمیتوانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیداری اسلامی به وجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین میرفت. اگر اسلام كسانی را نداشت كه بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشری و در تاریخ اسلامی نهادینه كنند، باید از بین میرفت؛ تمام میشد و اصلاً هیچ چیزش نمیماند؛ اگر هم میماند، از معارف چیزی باقی نمیماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتی كه حالا از معارف اصلیشان تقریباً هیچچیز باقی نمانده است. اینكه قرآن سالم بماند، حدیث نبوی بماند، این همه احكام و معارف بماند و معارف اسلامی بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشری خودش را نشان دهد، كار طبیعی نبود؛ كار غیر طبیعی بود كه با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این كار بزرگ، كتك خوردن، زندان رفتن و كشته شدن هم هست، كه اینها برای این بزرگوارها چیزی نبود.
●کودکی امام هادی
حدیثی دربارهی كودكی حضرت هادی است، كه نمیدانم شنیدهاید یا نه؛ وقتی معتصم در سال ۲۱۸ هجری، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادی كه در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانوادهاش در مدینه ماند. پس از آنكه حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرسوجو كرد و وقتی شنید پسر بزرگ حضرت جواد، علیبنمحمد، شش سال دارد، گفت این خطرناك است؛ ما باید به فكرش باشیم. معتصم شخصی را كه از نزدیكان خود بود، مأمور كرد كه از بغداد به مدینه برود و در آنجا كسی را كه دشمن اهلبیت است پیدا كند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یكی از علمای مدینه را به نام «الجنیدی»، كه جزو مخالفترین و دشمنترینِ مردم با اهلبیت (علیهمالسّلام) بود - در مدینه از این قبیل علما آنوقت بودند - برای این كار پیدا كرد و به او گفت من مأموریت دارم كه تو را مربی و مؤدبِ این بچه كنم، تا نگذاری هیچكس با او رفت و آمد كند و او را آنطور كه ما میخواهیم، تربیت كن. اسم این شخص - الجنیدی - در تاریخ ثبت [شده] است. حضرت هادی هم - همانطور كه گفتم - در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حكومت بود؛ چه كسی میتوانست در مقابل آن مقاومت كند. بعد از چند وقت یكی از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدی را دید و از بچهیی كه به دستش سپرده بودند، سؤال كرد. الجنیدی گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یك مسأله از ادب برای او بیان میكنم، او بابهایی از ادب را برای من بیان میكند كه من استفاده میكنم! اینها كجا درس خواندهاند؟! گاهی به او، وقتی میخواهد وارد حجره شود، میگویم یك سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو - میخواسته اذیت كند - میپرسد چه سورهیی بخوانم. من به او گفتم سورهی بزرگی؛ مثلاً سورهی آلعمران را بخوان؛ او خوانده و جاهای مشكلش را هم برای من معنا كرده است! اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!
ارتباط این كودك - كه علیالظاهر كودك است، اما ولیاللَّه است؛ «وآتیناه الحكم صبیّا» - با این استاد مدتی ادامه پیدا كرد و استاد شد یكی از شیعیان مخلص اهلبیت!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست