چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

خوشبختی در منظومه ایمان


خوشبختی در منظومه ایمان

ویلیام چیتیک, اسلام شناس و عرفان پژوه آمریکایی است چیتیک فارغ التحصیل دانشگاه تهران است و با مدرک دکتری زبان و ادبیات فارسی از این دانشگاه, هم اکنون استاد دانشگاه استونی بروک است او به زبان فارسی کاملا مسلط است و از ویراستاران مهم دانشنامه ایرانیکاست

ویلیام چیتیک، اسلام‌شناس و عرفان‌پژوه آمریکایی است. چیتیک فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران است و با مدرک دکتری زبان و ادبیات فارسی از این دانشگاه، هم‌اکنون استاد دانشگاه استونی بروک است. او به زبان فارسی کاملا مسلط است و از ویراستاران مهم دانشنامه ایرانیکاست.

چیتیک به عناصر عرفانی اندیشه اسلامی و شیعی علاقه مند است و برای اولین بار صحیفه سجادیه را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. ویلیام چیتیک در مقاله ای که هم اکنون می خوانید، مفهوم سعادت را در اندیشه عرفانی - اسلامی بررسی می کند.

هدف نهایی برای انسان، کسب سعادت است. من در تحقیق در دین اسلام برای ترجمه کلمه سعادت از عبارت لاتینی شده felicity استفاده می کنم تا نشان دهم سعادت اساسا مرتبط به زندگی پس از مرگ است. متضاد سعادت، شقاوت( wretchedness) است. سنت ، سعادت را در بهشت و شقاوت را در جهنم جای می دهد. هرچند هر دوی اینها مثال هایی در این دنیا دارند. عارفان اما بر توحید و اخلاص پای می فشارند. در نظر آنان، کامل کردن عمل و ایمان مبتنی بر آن است که همه چیز را به خدا ارجاع دهیم و اعمال و افکار و نیت را تنها برای او خالص کنیم. اگر کسی خدا را برای گریز از جهنم و رسیدن به بهشت عبادت کند، انگیزه دیگری وارد کار او شده است که دلواپسی اش خود است نه خدا. برخی صاحب نظران گفته اند چنین عبادتی شرک خفی است، بنابراین از اخلاص کامل جلوگیری می کند.

در متون عارفان به طور مکرر به موضوع اشتیاق خالص برای خدا و رد بهشت برمی خوریم. بسیاری از نویسندگان مسلمان بر مبنای سوره واقعه، آدمیان را به سه گروه اصلی تقسیم کرده اند؛ ساکنان جهنم که اصحاب شمال اند، اصحاب یمین که مقیم بهشت خواهند شد و مقربون که تمام توحید و اخلاص را در خود به فعلیت درآورده اند. در منظر عارفان، گروه آخر بهشت و جهنم را از منظر خود کنار زده اند.

● مراتب سعادت

وصول به سعادت، سکونت در بهشت یا زیست با خداست، اما سعادت مراتب متعددی دارد. قرآن اشاره می کند ـ و حدیث تصدیق می کند ـ بزرگ ترین سعادت لقای خداست؛ لقایی که مستلزم رویت است. بحث های کلامی درباره ماهیت رویت ـ و امکان حصولش در این عالم ـ شایع است. اگر بتوان تفاوتی میان دیدگاه متکلمان و عارفان در این مقام قائل شد، آن است که عارفان می گویند آدمی را توان مواجهه در این عالم هست، اما متکلمان وقوع آن را پس از مرگ میسر می دانند.

عارفان گرچه بر مدعای مواجهه این جهانی با حق پایبندند، اما بیشترشان ـ اگر نگوییم اغلب ـ پاسخی مبهم به پرسش از دیدن بالفعل حق در این جهان یا بهشت داده اند. آنها معمولا می گویند خداوند به ذات دیدنی نیست، اما او را می توان در قالبی که او خود را در آن آشکار می کند، مشاهده کرد. بعلاوه او خود را در هماهنگی با مظروف عیان خواهد کرد. از اینجا تنها یک قدم تا جایگاهی که خداوند خود را ـ در این عالم و عالم دیگر ـ در هماهنگی با ظرفیت ها و استعدادها بر همه آشکار می کند، باقی است. خداوند هیچ وقت از مخلوقاتش غایب نیست. او از رگ گردن به ایشان نزدیک تر است.(۵۰:۱۶) و هر جا که باشید با شماست.(۵۷:۴) این مردمند که غایبند. او حاضر است، اما مشاهده اش چشمی خاص طلب می کند. به دست آوردن آن چشم، بسته به فعلیت درآوردن توحید و اخلاص است.

● ایمان و معرفت به خدا

مواجهه با خدا، مواجهه با موضوع ایمان است؛ بنابراین اینجا اهمیت بعد شناختی ایمان نمایان می شود. اگر اسلام بر تعمیق ایمان پای می فشرد، به آن معناست که موضوع ایمان هر چه بیشتر و دقیقا با خداوند ـ حق ـ یکی می شود. ابن عربی بر این تاکید می کند که باور ما به خدا هماره متفاوت از خود خداست، چرا که یک مظروف محدود هرگز نمی تواند نامحدود را دربرگیرد ، اما معرفت حاصل از ایمان ژرف بسیار فراتر از دانشی است که محصول برهان و نتایج عقلانی است. به وسیله تقواست که ایمان تبدیل به کشف یا مشاهده مستقیم حقایق اشیا می شود.

مکاشفه عرفانی، دیدن خدا را میسور می کند، چرا که علم و ایمان مومن، شاهدی است برای این ادعا که خداوند، خود را برای انسان ها نمایان و آشکار می کند. مشاهده خدا، ما را به سمت احسانی می برد که معنی آن عبادت خداست، گویی تو او را می بینی . چنان که عارفان اشاره کرده اند، عالی ترین مرتبه احسان آن است که خدا را بپرستی و به او شناخت حاصل کنی از طریق تجلی او. از همین روست که بسیاری از عرفا علاقه زیادی به تفسیر سخنان پسرعمو و داماد پیامبر؛ علی بن ابیطالب(ع) (وفات ۴۰/۶۶۱) داشتند که فرمود: «خدایی را که نبینم، نمی پرستم.»

● فضیلت حاصل از ایمان و عمل نیک

کمال و کسب فضائل، کامل کننده ایمان و عمل نیک مسلمان است. وجود عمل نیکو بدون ایمان ممکن است اما ایمان بدون عمل ، ناممکن. همچنین است امکان ایمان کمال نایافته، اما وجود کمالی بی ایمان و عمل که بخشی از ایمانند، ناممکن است.

بنابراین، اسلام و مسلمانی سه مرتبه بنیادین دارد؛ نخستین و ظاهری ترین آن در ادای شهادت، نخستین اصل از اصول پنجگانه تعریف می شود. مرتبه نخست، خود شامل مراتبی درونی است که علم فقه قادر به تمییز آنهاست. در مرتبه دوم، مردم در معنای نخستین مسلمانند اگر عقایدشان درست باشد. اینجا مرحله ای است که الهی دانان کتب اصول عقاید را به میان می آورند. در مرتبه سوم و نهایی، مسأله خلوص، فضیلت و ارزش آدمی مورد بحث قرار می گیرد. در هر مرتبه فهم متفاوتی از مفهوم اسلام وجود دارد. مکاتب گوناگون فکری، تفاسیر مختلفی دارند. اینجا اگر چیزی بخواهد عارفان را از دیگر مسلمانان متمایز کند، آن است که ایشان نه تنها به اهمیت سه وجه اسلام قائلند، بلکه بعد سوم را به مثابه نتیجه ای درخور و کامل از دو بعد نخست می دانند.

● خدا نزد عالمان مسلمان

برای عارفان و دیگر علمای اسلامی، شهادتین، حقیقت بنیادینی است که همه چیزهای دیگر باید برمبنای آن شناخته شود؛ چرا که دغدغه نخست آنها خداست. خدا مرکزی در متون عرفانی، البته وجه واضح تری از متون فقهی، کلامی و فلسفی دارد.

در متون فقهی این مسأله در حاشیه توجه به جزئیات شریعت قرار می گیرد. خدا برای متکلمان ، موضوع تفکر عقلانی و تحلیل های سرد است. در این متون بر دست نایافتنی بودن و تنزیه خدا تأکید می شود. علاقه به خداوند خیلی انتزاعی می شود، در حدی که او برخی قوانین و اصول را بر پیامبران نازل می کند.

فیلسوفان معمولا زبان دینی اسلام را در عقبه نگاه می دارند و معمولا به نظر می رسد در ذکر نکردن نام های قرآنی خداوند مراقبند. رهیافت آنان شبیه چیزی است که ما امروزه آن را بی طرفانه یا آکادمیک می نامیم. بنابراین آنها خداوند را با عباراتی چون واجب الوجود یا مبدأ اول می خوانند.

عارفان هم با متکلمان هم داستانند که خداوند دست نایافتنی است، اما آنها اضافه می کنند همان گونه که او هماره غایب است، هماره حاضر هم هست. به دلیل حاضر بودنش، او بی نهایت آرزوکردنی و عشق ورزیدنی است. خدایی که عارفان در مرکز توجهشان دارند، خدایی است که مردم می خواهند در نزدیکی خود داشته باشند، نه خدایی که وجهه آمرانه ـ حاکمانه دارد. آگاهی از حضور خدا، ابتهاج و سرخوشی را سبب است. از همین روست که متون عرفانی دارای سیاق نوشتاری نورانی است که در متون دیگر علوم دینی یافتنی نیست. به همین دلیل است که بیشینه شاعران تمدن اسلامی، ریشه در سنت های عرفانی دارند. محققان بیشتر اشاره کرده اند که بسیاری از ادیان متمرکز در موضوع سعادتند و اسلام هم استثنا نیست. گرچه همه دین درباره خداست، همچنین وجه کاملا انسانی ـ کیهانی دارد، چرا که معرفت خدا، دغدغه نهایی هر انسان ـ سرنوشت شخصی هرکس ـ است. قرآن و حدیث همه توجهشان را، چه مستقیم یا غیرمستقیم بر این پرسش متمرکز کرده اند که حقیقت خدا چه استلزامی برای انسان دارد.

● خدا و مساله سعادت انسان

سعادت انسان در متون عرفانی جدا از خدا نیست. این مفهوم در حدیث مذکور از پیامبر آمده است که فرمود: «خدا آدم را به شکل خود آفرید. انسان صورت [شکل] است و هر صورت حقیقتی درونی یا معنایی را طالب است. در برخی شیوه های رازآلود، این حقیقت درونی خداست. فهم این موضوع نیز تجربه کامل و زیست با همه توابعش، غایت نهایی توحید است. آدمیان از راه احسان، اسمای حسنای الهی یا خود او را تجسد بخشیده و متجلی می کنند. سپس شایسته کرامتی می شوند که خدا در قرآن به آدمی داد: خلافت خداوند روی زمین.

در مجموع، علمای مسلمان ـ مخصوصا عارفان ـ الاهم فالاهم می کنند. پیامبر(ص) فرمود: «از علم بی فایده به خدا پناه می برم.» علم نافع آن است که آدمی را به سعادت رهنمون است. هر معرفتی که ربط مستقیم به تحصیل سعادت نداشته باشد باید به کناری نهاده شود. بنابراین اگر عارفان تنها دمخور با اعمال، محتوای ایمان و کمالند، به آن دلیل است که تنها آن را در ربط مستقیم با سعادت می بینند.

صعود برای تحصیل سعادت مستلزم سلسله مراتبی دقیق از ارزش هاست. این مراتب در ارتباط با خدا، ارزش غایی تعریف می شوند. ارزش های مرتبه دوم آنانی اند که مستقیما از سوی خداوند می آیند مانند قرآن و پیامبر. ارزش های مرتبه سومی ـ مانند قرآن و حدیث ـ به واسطه ارزش های مرتبه دوم به خدا متصل می شوند. در این مسیر نگاه سلسله مراتبی به اشیا، آنچه به خدا نزدیک تر است، بهتر است. آنچه قرب به خدا را سبب است، بهتر از آنی است که بعد را موجب می شود.

هر علمی که قرب از آن منتج شود، نافع است و هر دانشی که بعد و انقطاع را سبب شود، مضر است. از همین روست که غزالی پس از ذکر کلمه نافع می نویسد: «علم نافع آنی است که ترس تو را از خدا زیادتر کند، توان دیدن نقایصت را به تو بدهد و روش خدمت به خدا را به تو بیاموزاند. [علم نافع] از خواسته های دنیایی ات فرو می کاهد و اشتیاقت را برای عالم دیگر فرا می برد. چشمت را به نقایص اعمالت می گشاید تا خود را از آنها در امان داری.»

هر اندازه که علوم اسلامی از اهداف سعادت انسانی فاصله داشته باشد، به همان اندازه با علم نافع بیگانه اند. شک نیست که من از نسبیت ها سخن می گویم و نه مطلق ها. من هیچ علمی را که از سوی مسلمانان پرورانده شده، از دایره علوم اسلامی حذف نمی کنم، اما برخی معارف به وجهه سعادت مورد نظر دین نزدیک ترند و برخی دورتر. هر کدام می تواند نفع خود را داشته باشد. ملاک اسلامگرایی در اینجا بیش از هر چیز درونی است تا بیرونی. ممکن است علوم طبیعی برای برخی سدی به ایمان به حقیقت غیب الهی باشد و برای برخی دیگر ضرورتی به آن بگشاید. تفاوت در نسبت رستگاری بخشی علوم، نظرات متفاوت عقلای مسلمان در اهتمام به گروهی از دانش ها را تبیین می کند.

ویلیام چیتیک

مترجم: سیدامیرحسین اصغری