چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

آینده قدرت


آینده قدرت

تحلیل مبدع اصطلاح «قدرت نرم» از آینده جهان

به جای پرسیدن این سوال که «آیا ما در حال سقوط از کوه هستیم؟» باید بپرسیم: «آیا ما در این دایره در حال جذب سایرین با استفاده از قدرت نرم خویش هستیم؟

جوزف نای استاد برجسته علوم سیاسی و رییس سابق مدرسه‌ حکمرانی کندی دانشگاه هاروارد است.

وی اصطلاح قدرت نرم را در اواخر دهه‌ ۸۰ میلادی ابداع نمود. این اصطلاح پس از نوشتن مطلبی از وی در نشریه‌ سیاست خارجی در ابتدای دهه‌ ۱۹۹۰ در سطحی گسترده‌ مورد استفاده قرار گرفت. او کتاب‌ها و مقالات بسیاری را در سال‌های اخیر منتشر کرده ‌است که آخرین آنها کتاب «آینده‌ قدرت» در سال ۲۰۱۱ است. در این مطلب جوزف نای درباره قدرت نرم، خاورمیانه و پدیده‌ ویکی لیکس صحبت می‌کند. نتیجه‌گیری‌هایی که جوزف‌ نای در این مقاله می‌کند، لزوما مورد اجماع اندیشمندان نیست؛ اما آنچه باید بدان توجه کرد نحوه‌ تفکر و روش‌شناسی علم سیاست این متفکر است. چیزی که اگرچه می‌تواند طرد و نقد شود، اما بی‌تردید آشنایی با آن ضروری می‌نماید.

● بازی شطرنج سه بعدی

قدرت همیشه به یک زمینه و بستر وابسته است. قدرت را توانایی تاثیرگذاری بر دیگران برای رسیدن به خواسته‌های خود تعریف می‌کنیم و قدرت را می‌توان با تهدید یا اجبار، پرداخت پول یا با جذب و ترغیب اعمال کرد. این همان چیزی است که من قدرت نرم می‌نامم. نکته‌ جالب اینکه آنچه قدرت را می‌سازد، چه همانی باشد که می‌خواهیم یا خیر، به بستر و زمینه وابسته است. امروزه اگر قدرت را دارای سه زمینه‌ بسیار متفاوت همانند صفحه‌ شطرنج سه بعدی بدانیم، بعد بالایی آن ارتباط نظامی بین دولت‌ها خواهد بود. مثلا ایالات متحده یک ابرقدرت است؛ کشوری که توانایی طرح‌ریزی قدرت نظامی جهانی را دارد و احتمالا برای چند دهه وضع به همین منوال خواهد ماند. بعد دوم شامل روابط اقتصادی بین کشورهاست و خواهیم دید که این بعد چند وجهی است. این همان جایی است که اروپا به صورت واحد عمل می‌کند و هنگامی که چنین می‌‌کند، اقتصادش بزرگ‌تر از اقتصاد آمریکا است. چین، ژاپن و سایر کشورها نیز نقش مهمی را ایفا می‌کنند. در صفحه پایینی این بازی سه بعدی، روابط میان ملت‌ها جای می‌گیرد - مسائلی که خارج از کنترل دولت‌ها بوده و در آن سوی مرزها اتفاق می‌افتد- و خواهیم دید که قدرت به طور نامنظمی بین بانکداران، تروریست‌ها و امثالهم توزیع می‌شود. اینکه چنین وضعیتی را تک‌قطبی یا چند قطبی نام‌گذاری کنیم یک اشتباه مطلق است. با این کار ایده‌هایی را از یک بعد می‌گیریم و آنها را در بعد دیگری به کار می‌بریم که موضوعیت ندارد و همچنین به این معناست که اگر قصد ایجاد تغییر در این بعد زیرین را داریم، به تنهایی قادر به انجام این کار نخواهیم بود و نیاز به کمک‌هایی از جانب دیگران خواهیم داشت. تنها در صورتی می‌توانیم این فرآیندهای غیر‌دولتی- چند ملیتی را مدیریت کنیم که همکاری دولت‌های دیگر را هم داشته باشیم. این همان جایی است که مفهوم قدرت نرم وارد می‌شود. به این منظور لازم است بتوانیم شبکه‌هایی را سازمان‌دهی کنیم، نهادهایی را ایجاد کنیم و دیگران را به شرکت در حرکت‌های مشترک مجاب سازیم.

● سه روش برای اندیشیدن درباره‌ قدرت

گاهی اوقات از اصطلاح سه چهره قدرت استفاده می‌شود. هنگامی که «رابرت دال» کتاب بسیار مهم خود درباره‌ قدرت را در اواخر دهه‌ ۵۰ نوشت، این موضوع را مطرح کرد که قدرت یعنی توانایی اینکه دیگران را مجاب به انجام کاری کنید که در غیر این صورت انجام نمی‌دادند. این تعریف مناسبی از قدرت در برخی شرایط است.

اگر من بتوانم شما را وادار به انجام کاری کنم که در غیر آن صورت انجام نمی‌دادید، پس من بر شما قدرت دارم. اما «بکراچ» و» باراتز» که دانشمندان علم سیاست بودند و در اوایل دهه‌ ۶۰ فعالیت می‌کردند، فکر می‌کردند که دال نکته‌ای را در نظر نگرفته‌ است: «فرض کنید من می‌توانم دستور کار را به گونه‌ای تعیین کنم که مساله مد نظر شما در اولویت اول قرار نگیرد. پس من مجبور نیستم شما را وادار به انجام کاری کنم که در غیر آن صورت انجام نمی‌دادید. این نوع دیگری از قدرت است.» آنها این نوع از قدرت را فاز دوم قدرت نام‌گذاری کردند. اندکی بعد در دهه‌۷۰ جامعه‌شناسی به نام «استیون لوکس» ایده‌ جدیدی را مطرح کرد به این صورت که من شما را مجبور به انجام کاری نمی‌کنم یا شرایطی ایجاد نمی‌کنم تا مساله شما حذف شود. بلکه فرض کنید من بتوانم به‌ گونه‌ای روی شما تاثیر بگذارم که ترجیحات و اولویت‌های شما را تنظیم کنم؛ یعنی شما را وادار کنم همان چیزی را بخواهید که من می‌خواهم. این فاز سوم قدرت که «لوکس» مطرح کرد، درباره شکل‌دهی و ایجاد ترجیحات است. همه‌ این سه مورد، سه بعد از قدرت هستند. هیچ یک از آنها درست یا نادرست نیست.

● درباره‌ قدرت نرم

قدرت نرم توانایی رسیدن به ماحصل و نتیجه دلخواه بدون اجبار یا صرف هزینه است. این امر لزوما از طریق جذابیت یا ترغیب تعیین دستور کار انجام می‌شود. این ایده حدود ۲۰ سال پیش هنگامی در ذهن من شکل گرفت که مشغول نوشتن کتابی به نام «ملزم به رهبری کردن: ماهیت متحول قدرت آمریکا» بودم. در آن وقت، باور رایجی وجود داشت که آمریکا رو به افول و زوال است. دوست و همکار من، پل کندی، کتابی به نام «ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ» نوشت که در آن اشاره می‌کرد ایالات متحده در حال پیمودن همان راهی است که اسپانیا در دوره فیلیپ دوم یا انگلستان در دوره ادوارد (دوره سلطنت ادوارد هفتم) پیمود. من با نظر وی موافق نبودم و شروع به نوشتن کتابی کردم تا در آن دلایل عدم موافقتم با وی را اعلام کنم. هنگامی که درباره‌ این موضوع می‌اندیشیدم، به بررسی نمونه‌های قدرت بالای نظامی و اقتصادی ایالات متحده پرداختم. اما همچنان یک کمبود احساس می‌شد: توانایی آمریکایی‌ها در به دست آوردن آنچه می‌خواهند از طریق جلب، ترغیب و ایجاد شرایط. این موضوع مرا به بسط و تبیین نظریه‌ قدرت نرم ترغیب کرد. این بخش مهمی از سیاست خارجی ما است، اما وقتی با عبارات قدیمی و کهنه‌ استفاده از زور و اجبار سخن می‌گوییم، اهمیت فوق‌العاده‌ای را که قدرت نرم در سیاست خارجی ما بازی می‌کند در نظر نمی‌گیریم.

در بعضی شرایط به‌دست‌آوردن قدرت نرم کار دشواری است، اما لازم است به یاد داشته باشیم که قدرت سخت نیز گمراه‌کننده است. اگر کشور الف ده‌هزار تانک جنگی و کشور ب تنها هزار تانک جنگی داشته باشد، این تمایل در کشور الف به وجود می‌آید که فکر کند ده برابر کشور ب قدرت دارد. اگر این دو کشور در بیابان مشغول جنگ باشند، ممکن است این فکر صحیح باشد. اما اگر در منطقه باتلاقی بخواهند بجنگند، چه بسا کشور الف نتواند نتیجه مورد نظر خویش را به‌دست آورد، همان‌طور که آمریکایی‌ها در ویتنام متوجه آن شدند. بنابراین، نباید فرض را بر این بگیریم که میزان قدرت سخت یا قدرت نظامی به همین سادگی قابل تخمین و اندازه‌گیری است. قدرت همیشه به زمینه وابسته است. قدرت نرم معمولا از دل فرهنگ کشوری رشد می‌کند که برای دیگران جذاب است، ارزش‌ها و سیاست‌های آن به چشم دیگران برحق و صحیح دیده می‌شود. این قدرت کمی گذرا و فرار دیده می‌شود. این چیزی نیست که بتوانیم به شکل لباس ضدگلوله بر تن کنیم یا به شکل بمب‌های قوی بر سر ساکنان شهرها بیندازیم. این همان خطایی است که قدرت را تنها در استحکامات و جنبه‌های فیزیکی می‌بیند. قدرت نرم حالت نامرئی‌تری دارد اما همیشه این‌گونه نیست. اگر ارتش موفقی داشته باشید، این ارتش می‌تواند قدرت سخت را از طریق پیروزی حاصل کند، اما این ارتش از تولید قدرت نرم ناتوان نیست. به عنوان مثال، در ماجرای سونامی اندونزی در سال ۲۰۰۴، نیروی دریایی آمریکا در بازسازی و ترمیم مشکلات حاصل از سونامی به اندونزی کمک کرد و این کمک تاثیر بزرگی بر جایگاه ایالات متحده در جهان گذاشت. اگر اطلاعات آماری پیوسته‌ای از این ماجرا را بخواهید، لازم است اشاره کنم که در سال ۲۰۰۰، سه چهارم شهروندان اندونزی، بزرگ‌ترین کشور مسلمان، نظر مثبتی نسبت به آمریکا داشتند. پس از حمله به عراق در ماه مه سال ۲۰۰۳، این آمار به ۱۵ درصد کاهش پیدا کرد و پس از کمک‌های ما به وسیله ارتش برای بازسازی اندونزی بعد از سونامی، این آمار دوباره تا ۴۰ درصد افزایش یافت.

● تحول و تکامل روابط بین‌الملل

در سال ۲۰۰۲، من برای گروهی از ژنرال‌ها در یک همایش مربوط به ارتش سخنرانی کردم و درباره‌ اهمیت قدرت نرم برای آنها سخن گفتم. در ادامه همان همایش وزیر دفاع، دونالد رامسفلد حاضر شد و یکی از ژنرال‌ها نظر وی را راجع به قدرت نرم پرسید. همان‌گونه که در مجله تایمز مالی گزارش شد، پاسخ وی این بود که: «من درکش نمی‌کنم.» و این امر برای سیاست ما هزینه‌هایی را در پی داشت. به عنوان مثال، هنگامی که وی تصمیم گرفت لشکر چهارم پیاده‌نظام را از طریق ترکیه برای حمله به شمال عراق بفرستد، ما به دلیل فقدان مشروعیت از طریق صدور قطعنامه دوم سازمان ملل، قدرت نرم خود را در ترکیه از دست داده بودیم. مجلس ترکیه مخالفت کرد و ما مجبور شدیم لشکر چهارم پیاده‌نظام را از طریق کانال سوئز به سمت جنوب و دوباره از طریق خلیج‌فارس به سمت شمال بفرستیم و این باعث شد که آنها دیر وارد جنگ شوند. این یکی از مواردی است که عدم درک مفهوم قدرت نرم، باعث ناکامی و کاهش قدرت سخت ما شد. برخلاف رامسفلد، جانشین وی، رابرت گیتس، در سال ۲۰۰۷ در کانزاس سیتی در یک سخنرانی اعلام کرد که لازم است بیشتر به قدرت نرم بپردازیم. وی گفت امروزه مسائل بسیاری وجود دارند که پنتاگون نمی‌تواند به تنهایی به حل آنها بپردازد. ما به همکار نیاز داریم. وی گفت: «من اینجا هستم تا منابع بیشتری را از وزارت خارجه برای شما درخواست کنم.» ممکن است به نظر شما عجیب برسد که رییس پنتاگون از وزارت خارجه منابع درخواست کند، اما این طبیعت دنیای امروزی است.

● افول ایالات متحده و خیزش چین

انتقال قدرت همان جابه‌جایی قدرت در بین دولت‌ها است. اما انتشار قدرت، که جابه‌جایی قدرت از دولت‌ها و کشورها به عاملان غیردولتی است، یک نوع قلمرو جدید و ناشناخته است. اگر چه انتقال قدرت هنوز اهمیت دارد، اما مشکل اینجا است که روایتی که ما برای توضیح دادن این موضوع از آن استفاده می‌کنیم همان روایت قدیمی است که در آن یک دولت خیز برداشته نوعی سلطه (هژمونی) ایجاد می‌کند، آن سلطه به افول دولت سلطه یافته قبلی منجر شده و باعث ایجاد رعب و وحشت و در نهایت جنگ می‌شود. این یک روایت آشنا در ادبیات علم سیاست بین‌الملل است. ماجرا به مورخ یونانی توسایدیدس (Thucydides) برمی‌گردد. وی این پرسش را مطرح کرد که چرا نظام دولت‌ شهرهای یونانی در قرن پنجم قبل از میلاد فروپاشید.

دلیل آن رشد و قدرت یافتن آتن بود و رعب و وحشتی که این امر در اسپارت ایجاد کرد. علت شروع جنگ جهانی اول نیز به رشد و قدرت یافتن آلمان و ترسی که در بریتانیا ایجاد کرده ‌بود، نسبت داده می‌شود. امروزه برخی تحلیلگران می‌گویند که داستان قرن ۲۱ نیز چنین خواهد بود؛ رشد و قدرت یافتن چین و ترسی که در ایالات متحده ایجاد می‌شود به جنگی تمام عیار منجر خواهد شد. من با این نظر مخالفم و فکر می‌کنم که این یک نوع درس بد گرفتن از تاریخ است. درس بد گرفتن از تاریخ این است که آلمان در سال ۱۹۰۰ از لحاظ قدرت اقتصادی به طور کلی از بریتانیا پیشی گرفته‌ بود، اما من فکر نمی‌کنم که چین بتواند تا چند دهه‌ آینده از ایالات متحده پیشی بگیرد. ما زمان بیشتری در اختیار داریم تا بتوانیم روند انتقال قدرت بهتری را نسبت به آنچه در تاریخ شاهد آن بودیم، برنامه‌ریزی کنیم و این به معنای آن است که آمریکا کمتر لازم است از این قضیه بترسد.

کلمه‌ «افول» ممکن است ایهام ایجاد کند به این صورت که افول مطلق یا افول نسبی معنی شود. افول مطلق چیزی مانند سقوط امپراتوری روم خواهد بود، که مردم معمولا به آن ارجاع می‌دهند. اما اقتصاد روم راکد و مبتنی بر کشاورزی بود؛ بهره‌وری و رشد اقتصادی وجود نداشت و به دلیل نزاع و کشتار از هم فرو پاشیده بود. امری که منجر به فساد درونی و افول مطلق شد. من فکر نمی‌کنم ایالات متحده در آن شرایط باشد. ما مشکلاتی جدی در مورد کسری بودجه، بدهی و بهبود آموزش و پرورش داریم، اما همان‌طور که مجمع جهانی اقتصاد نشان می‌دهد، در عرصه‌ جهانی، پس از سوئیس، سوئد و سنگاپور چهارمین اقتصاد رقابتی هستیم. و اتفاقا چین در این زمینه در رتبه‌ ۲۷ام قرار دارد. به این معنا، ما اقتصادی هستیم که در فناوری‌های جدید مثل نانوفناوری، بیوفناوری و ... پیشرو است و ما برخی از بهترین دانشگاه‌ها، بهترین مراکز تحقیق و توسعه و بهترین فرهنگ کارآفرینی را در اختیار داریم؛ این مسلما افول مطلق نیست. از طرف دیگر، اگر به کشورهای دیگر بنگریم، نه تنها چین، بلکه هند، برزیل و سایرین هم در حال نزدیک شدن به ما هستند. آیا موفق خواهند شد فاصله بین ایالات متحده و سایر کشورها را کاهش دهند؟ بعضی وقت‌ها این وضعیت «خیزش سایرین» نامیده می‌شود. ما می‌توانیم این وضعیت را به عنوان افول نسبی توصیف کنیم به این علت که فاصله کمتر شده است، اما خیزش سایرین روش بهتری برای بیان این حالت است زیرا هرچند سایرین نزدیک می‌شوند، ممکن است که ایالات متحده همچنان به عنوان قدرتمندترین کشور باقی بماند- که من این طور فکر می‌کنم. بسیار مهم است که افول مطلق و افول نسبی با یکدیگر اشتباه گرفته نشوند و همچنین بهتر است به جای عبارت افول نسبی از عبارت خیزش سایرین استفاده شود. در نتیجه ما به راهبردهای جدید برای مقابله با این نوع وضعیت نیاز داریم.

● دوران گذار

تئوری های سنتی در مورد سلطه، تاکید بیش از حدی روی این قضیه دارند که چه کسی در رتبه اول قرار دارد. هیچ یک از آنها چندان به لحاظ تاریخی مناسب نیستند. در دوره تاریخی پس از سال ۱۹۴۵، آمریکایی‌ها انحصار تولید انرژی هسته‌ای و حدودا نصف تولید جهانی را در اختیار داشتند. حتی در آن زمینه، ما نتوانستیم جلو «از دست رفتن چین» را بگیریم، نتوانستیم در جنگ کره و کمی بعد جنگ ویتنام پیروز شویم. واضح است که تئوری سلطه توضیحی برای این اتفاقات ندارد. به هر حال من فکر می‌کنم مشکل اینجا است که سلطه این تصور را منتقل می‌کند که «ما پادشاه کوهستانیم» و «این ما هستیم که دستور می‌دهیم». به نظر من آنچه ما در قرن ۲۱، و عصر فناوری، شاهد آن هستیم، این است که بهتر است این تصویر نه به صورت سلطه یا پادشاه کوهستان، بلکه به صورت دایره‌ای توصیف شود که ما در مرکز آن قرار داریم و لازم است سایرین را به سمت خود جذب کنیم، تا با ما همکاری کنند و بتوانیم با مشکلات مقابله کنیم.

به این دلیل است که من فکر می‌کنم این روایت قدیمی از سلطه و افول سد راه ما می‌شود. به جای پرسیدن این سوال که «آیا ما در حال سقوط از کوه هستیم؟» یا «آیا کسی در حال خزیدن به سمت بالای کوه و به سمت ماست؟» باید بپرسیم: «آیا ما در این دایره در حال جذب سایرین با استفاده از قدرت نرم خویش و با استفاده از ظرفیت‌مان در توسعه‌ شبکه‌ها و نهادها هستیم؟» این روش درست تفکر در مورد قدرت در این وضعیت است.

● اهمیت انتشار قدرت

اگر پرسیده شود در دنیای امروزی چه اتفاق مهمی دارد می‌افتد، باید پاسخ داد که کاهش هزینه‌های محاسبه و ارتباطات چنان باعث وفور اطلاعات شده است که این ساختار را که «چه کسی چه کاری می‌تواند انجام دهد» تغییر داده ‌است. من در کتابم مقایسه‌ بین خودروها را مطرح کردم تا اثبات کنم چگونه هزینه محاسبات در ربع آخر قرن بیستم تا یک هزار برابر کاهش یافته است. اگر قیمت خودرو نیز به همان سرعت کاهش می‌یافت، امروز می‌توانستید با پنج دلار یک خودرو بخرید. اگر هر چیزی تا این حد ارزان شود، موانع ورود کاهش پیدا می‌کند و هر کسی می‌تواند وارد بازی شود. در سال ۱۹۷۵، اگر می‌خواستیم بین سانفرانسیسکو، ژوهانسبورگ، مسکو و پکن به طور همزمان ارتباط برقرار کنیم، چنین کاری شدنی اما بسیار پرهزینه بود. به طوری که تنها یک دولت یا یک شرکت بزرگ قادر به این کار بود. امروزه، هر کسی می‌تواند همان کار را به رایگان و از طریق اسکایپ انجام دهد. این تحولی بسیار عظیم است. نه اینکه دولت‌ها از صحنه محو شده‌اند یا ‌که قدرتمندترین بازیگران در این صحنه نیستند، بلکه به این معنا است که صحنه بسیار شلوغ‌تر شده ‌است. یعنی اینکه لازم است با دقت فکر کنید چگونه می‌خواهید قدرت خود را به کار بگیرید وقتی که با این صحنه‌ شلوغ با بازیگران مجهز به اطلاعات مواجه هستید، بازیگرانی که پیش از این در بازی جایی نداشتند.

● قلمرو سایبری

وقتی به قلمرو سایبری فکر می‌کنید ممکن است مرتکب دو اشتباه شوید. یکی اینکه فرض کنید دولت‌ها مهم‌ترین بازیگران نیستند، و دیگری اینکه فرض کنید دولت‌ها از عهده‌ همه کارها برمی‌آیند. اگر دیدگاه اخیر را برگزینید، ممکن است برای برتری یافتن در زمینه سایبری تلاش کنید. این امر از لحاظ نظامی منطقی به نظر می‌رسد. به عنوان مثال، برتری نیروی دریایی را در نظر بگیرید. مسلما دزدان دریایی و غیره حضور دارند، اما نیروی دریایی ایالات متحده در زمینه نیروی دریایی برتری دارد. در قلمرو سایبری، صحبت در مورد برتری سایبری یا توانایی چیرگی بر فضای سایبری منطقی نیست. زیرا ما کنترل کافی بر دزدان یا سایر بازیگران نداریم. اما اشتباه متقابل را کسانی مرتکب می‌شوند که می‌گویند در قلمرو سایبری، همگان برابرند.

در صورتی که برابر نیستند. در مجله نیویورکر در دهه‌ ۹۰ کاریکاتور فوق‌العاده‌ای چاپ شد که سگی را در پشت کامپیوتر نشان می‌داد که در حال صحبت با سگ دیگری بود. سگ اول به سگ دوم می‌گوید: «نگران نباش. در اینترنت کسی نمی‌داند که تو یک سگ هستی.» این کاریکاتور واقعا یک غیب‌گویی است. زیرا به این معنا است که اگر در فضای سایبری تحت حمله قرار بگیرید، نخواهید دانست که این حمله از جانب یک هکر، مجرم، گروه تروریستی یا دولت دیگری است. و اگر مهاجم باهوش باشد، ممکن است به گونه‌ای رد از خود به جای بگذارد که شما را گمراه کند و فکر کنید که مهاجم یکی دیگر از انواع ذکر شده است. عده‌ای گفته‌اند منظور این است که همه برابرند. اما نیستند. همه‌ سگ‌ها برابر نیستند. بعضی‌ها بزرگ‌ترند، محکم‌تر گاز می‌گیرند و منابع بیشتری در اختیار دارند.

● رسانه‌های اجتماعی و مصر

یک مورد واقعا جالب مربوط به مصر ا‌ست. فهم متعارف در مورد مصر تا پیش از این به این صورت بوده است که هیچ حق انتخابی غیر از این دو حالت وجود نداشت: یا باید طرفدار مبارک، سلطان مستبد باشید یا اینکه به همراه گروه مذهبی اخوان‌المسلمین به پا خیزید. هیچ راه بینابینی وجود نداشت. رشد عظیم و فزاینده تبادلات اطلاعات در بیست یا سی سال اخیر باعث به وجود آمدن یک قشر بینابینی شد و این افراد همان‌هایی بودند که در میدان تحریر مشاهده کردیم. رشد تبادلات اطلاعات نه تنها این جنبش را به وجود آورد، بلکه مشکلات هماهنگی و برنامه‌ریزی اقدام دسته‌جمعی را نیز به وسیله‌ توییتر و فیس‌بوک حل کرد.

این نوع بسیار متفاوتی از سیاست است، آن کل ماجرای سیاست نیست- ارتش همچنان نقشی اساسی را ایفا می‌کند. اگر ارتش تصمیم گرفته‌ بود آتش بگشاید، همچنان که در لیبی و یمن آتش گشود، ممکن بود نتیجه‌ متفاوتی را در پی داشته باشد- در میدان تیان‌آن‌من ارتش از زور استفاده کرد. اما در مصر ارتش عقب‌نشینی کرد. با این‌که ارتش قدرت سخت اصلی را در دست داشت، اما تظاهر‌کنندگان میدان تحریر قدرت نرم را در این جریان در اختیار داشتند و حالا آنچه مشاهده می‌کنید چانه‌زنی بین این دو نیرو است. ما در پرده‌ اول نمایش یک تئاتر طولانی هستیم. نمی‌دانیم که چگونه پیش خواهد‌ رفت، اما جالب است که این نمایشنامه با نمایشنامه‌هایی که ده سال پیش قابل تصور بود، بسیار متفاوت است. نمایشنامه‌هایی که تنها حاکمان مستبد از یک طرف و اخوان‌المسلمین از طرف دیگر ایفای نقش می‌کردند.

● نهادسازی در مکانی مانند مصر

قضیه بسیار سختی است که بدانیم پرده‌ دوم این نمایش به چه صورت خواهد بود. آیا مردمی که آنچنان در استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای ایجاد هماهنگی در مخالفت موفق بودند، قادر خواهند بود از همان ابزارها و سایر تکنیک‌ها برای ایجاد احزاب قدرتمند سیاسی بهره ببرند؟ قرار است پس از به رفراندوم گذاشتن قانون اساسی، انتخابات مصر برگزار شود، اما اگر انتخابات زودتر از زمانی که لازم است برگزار شود این گروه جدید قادر نخواهند بود ظرفیت ایجاد نهادهای اجتماعی را به وجود آورند. یکی از سوال‌های جالب در مورد قدم‌های بعدی در مصر این است که آیا مردم زمان و مهارت کافی برای توسعه‌ نهادهایی که باعث کارآیی دموکراسی می‌شود، خواهند داشت؟ دموکراسی چیزی بیشتر از انتخابات است. دموکراسی، رای‌سالاری نیست، بلکه به معنای برخورداری از یک جامعه‌ مدنی با نهاد‌های مدنی است که می‌توانند نظرات مختلف را به روشی صلح‌جویانه ابراز کنند.

● راهبری دوران گذار

در عصر اطلاعات جهانی‌شده، سیاست‌گذاری خارجی بسیار دشوار می‌شود. در سیاست خارجی، باید علایق متفاوت را با هم وفق دهید تا بتوانید منافع هرچه بیشتری به دست آورید. روشن است که اوباما منافعی در ارتباط داشتن با دولت مصر داشت که دارنده قدرت سخت بود. ما می‌خواستیم معاهده‌ صلح با اسرائیل را حفظ کنیم و روند صلح را به طور کامل ادامه دهیم. به علاوه می‌خواستیم از مصر برای متوازن ساختن قدرت ایران کمک بگیریم. از طرف دیگر، همان‌طور که جزو سیاست خارجی ماست، می‌خواستیم نسل‌های جوان‌تر میدان تحریر را به سوی خود جذب کنیم و اینجا است که قدرت نرم و افکار عمومی وارد صحنه می‌شود. توجه انحصاری به مبارک باعث ایجاد ثبات کوتاه‌مدت و بی‌ثباتی دراز‌مدت می‌شد. برای درازمدت نیاز به روایتی بود که برای نسل بعدی جذاب باشد. تلاش برای عبور از این شکاف مانند راه رفتن روی یک طناب باریک است. حکومت روی آن طناب باریک مردد بود، در حالی که ریسک افتادن به هر یک از دو طرف وجود داشت، اما به هر حال از آن عبور کرد. به نظر من به طرز موفقیت‌آمیزی عبور کرد و این تمرینی زیرکانه از اعمال قدرت بود.

● پدیده‌ ویکی لیکس

توانایی دزدیدن اطلاعات دولتی قدمتی به درازای تاریخ بشریت دارد. اما در گذشته، باید یک جاسوس را به جایی می‌فرستادید و او با چمدانی پر از اسناد یا تلگرام‌های سازمان‌های دولتی بازمی‌گشت. امروزه شاهد آن هستیم که ۲۵۰ هزار تلگرام وزارت خارجه از تمامی نقاط دنیا، روی یک دیسک خارج و به سرعت در تمام دنیا پخش می‌شود. این قضیه‌ای کاملا متفاوت است. ما تاکنون وقت بسیار زیادی صرف اثبات این نکته کرده‌ایم که ویکی‌لیکس، به عنوان تشکیلات، یا جولیان آسانژ، به عنوان فرد، مشکل اصلی است. اساسا آسانژ و ویکی‌لیکس علائم بیماری هستند، نه دلیل آن. حتی اگر آسانژ هیچ وقت متولد نشده ‌بود، باز هم مساله‌ مشابهی اتفاق می‌افتاد. کاری که ما باید بکنیم این است که به جای اینکه توجه خویش را به سمت یافتن دلایلی برای تحت تعقیب قرار‌دادن آسانژ بر مبنای این تئوری که مسوولیت این اموال مسروقه با وی است جلب کنیم، توجه خویش را بر دیدبانی از منابع اطلاعاتی خود متمرکز کنیم.

● وضعیت تحول یافته در لیبی

مداخله‌های انسان‌دوستانه گاهی خطرناک هستند زیرا ممکن است با نیات خوب شروع کنید، اما همیشه این احتمال هست که نتایجی ناخواسته حاصل شود که با نیات شما در تضاد باشد. بسیار مهم است که وقتی به وادی مداخله‌ انسان‌دوستانه وارد می‌شوید درباره آنچه انجام می‌دهید بسیار دقت کنید. به نظر می‌رسید قذافی قصد دارد دست به کشتار غیرنظامیان در بنغازی بزند و ایالات متحده، به عنوان امضاکننده قطعنامه سازمان ملل مسوول‌ بود که جان غیرنظامیان بی‌گناه را نجات دهد. مردم می‌گویند این قضیه مساله‌ای حیاتی برای مصالح کشور نبوده ‌است. درست است، مسائل انسان‌دوستانه ممکن است مصالحی حیاتی برای ما نباشند، اما بسیار مهم‌اند.

از این جهت اوباما در شناخت وضعیت درست عمل کرد. به علاوه تصمیم وی برای صبر کردن تا هنگامی که قدرت نرم مشروع از طرف اتحادیه‌ عرب و شورای امنیت سازمان ملل به وی داده‌ شود، درست بود.

او اعلام کرد نیروهای آمریکایی از طریق زمینی و مستقیم مداخله نخواهند کرد و الزاما رهبری عملیات را به عهده نخواهندگرفت عملیات آنها برای دوره کوتاه‌مدت بود.

این تصمیمات به نظر من روش‌های هوشمندانه‌ای هستند که برای مشکلات، مرزهایی تعیین می‌کنند و لذا این‌گونه نخواهد بود که شما با انگیزه خوب وارد ماجرا شوید اما نتیجه ناخوشایند حاصل شود. سومالی مثال خوبی است از شرایطی که ما برای تامین کمک‌های انسان‌دوستانه وارد عمل شدیم، اما با ضررهای زیادی مواجه گردیدیم. ممکن است نیاز به صرف زمان زیادی باشد، اما به نظر من روشی که اوباما برای مهار این مشکل در نخستین واکنش‌های خود برگزیده ‌است، تمرینی هوشمندانه از اعمال قدرت است.

نویسنده: جوزف نای

مترجم: جعفر خیرخواهان