چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

واکسی پیر و رنج مهاجران


واکسی پیر و رنج مهاجران

درباره «لوآور», فیلم جدید اکی کاریسماکی فنلاندی

کار جدید اکی کاریسماکی فیلمساز مشهور و پرسابقه فنلاندی که در فستیوال اخیر کن فرانسه برای نخستین بار پخش شد و بزودی در اروپای غربی و سپس بخشی از امریکای شمالی به نمایش درمی‌آید، نشانگر تلاش‌های یک مرد پیر برای کمک‌ به یک مهاجر جوان آفریقایی و تلاطم‌های زندگی در اروپا و به گونه‌ای پیرامون مشکلات مهاجران و قاره سبز و کسانی است که با امیدهایی فراوان به این قاره می‌آیند و با مشکلاتی بزرگ که اصلاً به آن نمی‌اندیشیدند روبه‌رو می‌شوند.

فیلم جدید، «لوآور» نامگذاری شده زیرا عمده اتفاقات در شهر بندری لوآور در شمال فرانسه روی می‌دهد و آنجاست که کاراکترهای قصه جدید کاریسماکی برای بینندگان به تصویر کشیده می‌شوند.

استقبال از «لوآور» در فستیوال کن فراوان بود و حتی از رقیبان اصلی «درخت زندگی» کار جدید ترنس مالیک که نخل طلا را مال خود کرد، به شمار می‌آمد.

در «لوآور» در عین این که با موضوعی تیره و سرشار از مشکلات روز در جامعه ناهنجار اروپای غربی مواجه هستیم، نوعی شوخ گرایی، ترنم و زیبایی‌های نسبی هم رؤیت می‌شوند ولی اگر پای صحبت کاریسماکی بنشینید به شما خواهد گفت که دیدگاه حقیقی او نسبت به اجتماع کنونی و جامعه غرب و معضلات موجود، بسیار تیره‌تر از آن است که واقعاً وجود دارد و یا در فیلم وی به چشم می‌خورد و می‌افزاید که شاید مصلحت ایجاب کند که قدری از حجم آن بر پرده نقره‌ای بکاهد. کاریسماکی بدون پرده‌پوشی در مصاحبه با مطبوعات کشورش می‌گوید: «۱۵ سال بیشتر نداشتم که حس کردم مناسبات در غرب معیوب و گرایش‌های انسانی در آن، اندک و حتی نزدیک به صفر است.

کاری از دستم برای حل و رفع این مسئله و کشاندن قضیه به سمت انسانیت برنمی‌آمد و درنتیجه تصمیم گرفتم که خودم را ناامید نشان ندهم و از زمانی که به کارهای هنری پرداخته‌ام، کوشیده‌ام که در متن فیلم‌هایم و در جریان قصه‌های آن قدری امید به افراد بخشیده شود. البته امید به کسانی که اصلاً این فاکتور در وجودشان هست وگرنه در بسیاری از افراد که در جامعه عصیان‌زده غرب زندگی می‌کنند، مثل من به خودی خود این عامل یافت نمی‌شود.»

● پیری و ملایمت

کاریسماکی اعتراف می‌کند پا به سن گذاشتن نیز در کم شدن احساسات منفی او نقش داشته و او اینک و در طلیعه تابستان ۲۰۱۱ همان رویکردهای تند و بی‌رحمی قبلی‌اش در نگاه به جامعه را ندارد و قدری ملایم و محافظه‌کار و بخشنده شده و به خودش قبولانده است که خیلی هم سخت نگیرد. او می‌افزاید: «حالا با همان خشم گذشته به آدم های ایجادکننده نابرابری در جامعه غرب نگاه نمی‌کنم زیرا سنم بالا رفته اما جامعه ما فرقی نکرده و قواعد نامنصفانه و دست و پاگیر آن همانی است که پایه فیلم من نیز قرار گرفته و دستمایه اصلی آن است.»

● نویسنده‌ای که کفاش شد

در «لوآور» با کاراکتر اصلی مارسل مارکس (با بازی اندره ویلمز) مواجه می‌شویم که پیشتر یک نویسنده حرفه‌ای بوده و از همان طریق امرار معاش می‌کرده اما حالا در پیری با پرداختن به کفاشی و واکس زدن خرج زندگی‌اش را درمی‌آورد.

او در گوشه‌ای از جنوب شهر لوآور زندگی می‌کند و همسرش ارلتی، همراه و یاور او در این زندگی دشوار و «حداقلی» است. همه چیز قابل تحمل است تا این که ارلتی بشدت بیمار می‌شود و یک مهاجر آفریقایی با مارسل آشنا می‌شود و از او می‌خواهد در راه سفرش به لندن، به این قصد که به مادرش در آن شهر بپیوندد و آنجا کنار او زندگی کند به وی یاری دهد.

وی خطاب به مارسل مارکس می‌گوید: «باید به آن سوی کانال (مانش) بروم. مادرم آنجا منتظر من است و بدون من زندگی سختی دارد. به من کمک کن تا این سفر انجام پذیرد.»

«لـــوآور» از آن پس متمرکز بر تلاش فراوان مارسل برای حل دو موضوع متضاد فوق نجات همسرش از مرگ و سوق دادن دوست جوان و جدید آفریقایی‌اش به سوی چیزی است که وی رستگاری خویش می‌پندارد ولی شاید همانی نباشد که او تصور می‌کند و به واقع افتادن از چاله به چاهی تازه است.

● بدون تعارف

اکی کاریسماکی که ۴۰ سال است فیلمسازی می‌کند، همیشه آدمی صریح و رک‌گو در قبال ناهنجاری‌های اجتماعی در غرب بوده و تعارفی هم نداشته است و با این که به اعتراف خودش ملایم‌تر و سردتر از گذشته شده و خشم گذشته را ندارد، در مورد مسئله مهاجران در اروپا و زندگی‌شان در آنجا برخوردی صریح‌تر و اظهارنظرهایی آشکارتر دست‌کم در مصاحبه‌هایش دارد.

وی می‌گوید: «این که راه حل مشکلات کنونی و اقدامات لازم برای رفع عوارض زندگی مهاجران چیست، به درستی نمی‌دانم اما این را می‌دانم که قواعد و عرف موجود، بازدارنده آفریقایی‌ها از بسیاری از حقوق اولیه و بدیهی انسان‌ها در اروپا است.

متأسفانه سیاستمداران و کسانی که با این موضوع طرف هستند و بخصوص قانونگذاران در اتاق‌های منازل شیک خود و یا هتل‌های عظیم در بهترین شرایط نشسته و یا در وزارتخانه مربوطه مستقر شده‌اند و اصلاً وارد اجتماع نمی‌شوند و پا به پای دیگران زندگی نمی‌کنند و مانند آنها با مسائل روزمره و مبتلابه مردم عادی روبه‌رو نیستند و در نتیجه قوانینی که می‌گذارند و قواعدی که وضع می‌کنند، لزوماً همخوانی‌ای با مردم عادی و آفریقایی‌هایی که در جامعه بی‌رحم اروپا رنج می‌برند، ندارند و به درد خودشان می‌خورد.

آنها حاضر نیستند حتی ۱۰ دقیقه از مقابل دستگاه تهویه خانه یا اداره‌شان بیرون بیایند و در سطح شهر قدم بزنند و با کسانی که برایشان تصمیم‌گیری و قانونگذاری می‌کنند، چند دقیقه به صحبت بپردازند و با آنها راه بروند و به عمق افکار و مشکلات‌شان پی‌ببرند.

تنها لحظاتی که آنها در بین منازل و اتومبیل‌های شیک‌شان سپری می‌کنند، چند ثانیه زمان و چند قدم فاصله بین در خانه و در اتومبیل‌های آخرین سیستم آنها است که مقابل محل مسکونی یا اداره‌شان پارک شده است. ما با چنین بساط ناهمگونی مواجه هستیم، با آدم‌هایی که برای دیگران قانونگذاری و تعیین تکلیف می‌کنند بدون اینکه بدانند نیازهای حقیقی آن افراد چیست و از کجا می‌آیند و دغدغه‌ها و نیازهایشان چیست.»

● به کدام مقصد؟

در «لوآور» فرد پناهجوی آفریقایی سرانجام با کمک واکسی پیر فرانسوی به سفری می‌رود که آن همه در پی آن بوده است و گمان می‌برد که این پایان رنج‌های اوست اما ارلتی ماندنی نیست و مارسل بیش از هر زمانی تنها می‌شود.

«لوآور»، دیگر همان بندر خلوت و جذابی نشان نمی‌دهد که او در بدو استقرارش در این شهر آن را مقابل خود می‌دید. وقت سفر مارسل مارکس هم رسیده منتها مشکل اینجا است که او نمی‌داند این سفر به کجا و به کدام مقصد باید باشد. این هم نمادی آشکار از سرگشتگی انسان‌ها در یک اروپای فاقد هویت است.



همچنین مشاهده کنید