جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سکوت ممتد


سکوت ممتد

رسول صدرعاملی در فیلم زندگی با چشمان بسته, باردیگر به نقد جامعه می پردازد

«زندگی با چشمان بسته» تازه‌ترین اثر کارگردان کهنه‌کار سینما رسول صدرعاملی، بعد از حاشیه‌های فراوان بالاخره راهی اکران سینما شد. فیلمی که تنها با نگاه به نام فیلمساز و عوامل و گروه بازیگرانش مخاطب حرفه‌ای سینما را مجاب می‌کند که به دیدن یک فیلم خوب دعوت می‌شود و از رسول صدرعاملی چیزی غیر از این نیز انتظار نمی‌رود. اما این بار با روایت و ساختاری دیگر به تماشای فیلم صدرعاملی می‌نشینیم.

شاید اولین و به نوعی مهم‌ترین دلیلی که فیلم، مخاطب را از لحظات ابتدایی فیلم تا اواسط داستان دچار سردرگمی می‌کند روایتی است نامتعارف از خانواده‌ای که روابط شخصیت‌هایش برای بیننده مشخص نیست و البته در میان معرفی شخصیت‌ها آنقدر شخصیت فرعی و خنثی در فیلم می‌بینیم که خط اصلی داستان را فراموش می‌کنیم. محمود اربابی در این فیلم فیلمنامه‌ای را به نگارش درآورده است که شخصیت‌هایش آن‌طور که باید به مخاطب معرفی نمی‌شود و ما فقط خانواده‌ای را می‌بینیم که دغدغه اصلی آنها رفتارهای غیرعادی دخترشان است و به دلیل فاش‌نکردن رازی توسط دختر، حتی فکر کشتن دخترشان را دارند بدون این‌که ما اطلاعات زیادی از نحوه زندگی این خانواده و روابطشان با یکدیگر داشته باشیم! و شاید بهترین سکانس فیلم در رابطه با نوع برخورد خانواده با یکدیگر را می‌توانیم صحنه نشستن آنها سر میز ناهار بدانیم، اما در کل آنقدر داستان پیچیده و نامفهوم روایت می‌شود که حتی خط اصلی داستان به فراموشی سپرده می‌شود.

«زندگی با چشمان بسته» را می‌توان روایتی از دغدغه امروز جوانان دانست. تنها با نگاه به این نکته می‌توان دغدغه‌مندی صدرعاملی را در نگاه به این مقوله اجتماعی ستود، اما فارغ از نگاه فیلمساز، ساختار و روایت داستان عناصری است که می‌تواند بیان دغدغه فیلمساز را به مخاطب بهتر بنماید که متاسفانه می‌توان گفت در زندگی با چشمان بسته، پیام فیلم هم دستخوش ساختار نه چندان مطلوب آن شده است و این‌طور به نظر می‌رسد که فیلمنامه از روایت روان ماجرایی که می‌توانست بسیار ساده تصویر شود دریغ کرده است.

از طرف دیگر بازی بازیگران فیلم نیز آن‌طور که باید مخاطب را جذب نمی‌کند. ترانه علیدوستی که تا پیش از این تجربه همکاری با صدرعاملی را داشته است راوی اصلی داستان است که مسبب رخ دادن اتفاقاتی در قصه می‌شود. بازی علیدوستی در این کار نیز ستودنی است و شاید بتوان گفت تنها شخصیتی است که تا حدی می‌توان دغدغه‌ها و عکس‌العمل‌هایش نسبت به اتفاقات را در فیلم متوجه شد، اما با این همه در پایان، سوال مخاطب را از عکس‌العمل‌هایش بی‌پاسخ می‌گذارد. در کنار ترانه علیدوستی، حامد بهداد حضور دارد که حقیقتا نقش متفاوتی را از سایر آثارش به تصویر کشیده است؛ اما روند معرفی شخصیت علی که حامد بهداد ایفاگر آن نقش‌ است بخوبی پرداخت نشده است‌ مثل عکس‌العمل‌های گاه اغراق شده از این شخصیت در توفان که با عجز و ناتوانی با دوستش ـ پولاد کیمیایی ـ درددل می‌کند. از این سکانس و دیالوگ‌ها به سختی می‌توان چیزی متوجه شد یا مخاطب را تحت تاثیر قرار داد. ‌در کنار شخصیت‌های اصلی داستان شخصیت‌های فرعی با بازی الهام پاوه‌نژاد، همایون ارشادی و پولاد کیمیایی حضور دارند که این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که حذف شدن این شخصیت‌ها از داستان چه لطمه‌ای به کلیت داستان وارد می‌کند؟

نکته‌ای که در رابطه با سکانس‌های انتهایی فیلم می‌توان گفت این است که شاید فیلمنامه‌نویس تعلیق خوبی را برای رمزگشایی اتفاقات داستان در سکانس سر فرو بردن زیر آب که میان ترانه علیدوستی، حامد بهداد و پولاد کیمیایی است انتخاب نکرده‌ و بیش از حد ممکن این سکانس طولانی شده است. در آخر می‌توان گفت شاید خرده‌گرفتن از کارگردان صاحب سبکی مانند رسول صدرعاملی بدین خاطر است که ما را نسبت به آثارش زیاده‌خواه و پرتوقع کرده ‌ و با دیدن کارهایی این چنینی از او که کارهای ماندگاری را در کارنامه هنری خود دارد، کمی مخاطب دلزده می‌شود.