سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
فیلم «استرداد» به هیچ وجه فاخر نیست
«استرداد» فیلمی تاریخیست مملو از دوگانههایی چون عشق و خیانت، وطنفروشی و وطندوستی و در سبکی پرشکوه، رنگارنگ و فاخر. پلات اصلی فیلم، استرداد مقدار قابل توجهی از طلای بایکوت شده به وسیله دولت شوروی است که قهرمان فیلم، یعنی سرهنگ تکین مسئول برگرداندن آن به ایران میشود.
ایده و پلات اصلی در سیر خود برای ساختن داستان و روایت آن، هم بیبضاعت و هم به طور اعجابآوری دمدستی و باسمهایست. حیرتآور آن است که چگونه میشود هر کدام از مضامین بالا را اینقدر بلاهتآمیز و سرسری، عینی کرد! مگر میشود عشق را بیمنطق و بیپشتوانه بر قهرمان فیلم غالب کرد؛ آن هم در بدترین بازیای که میتوان از یک افسونگر و دلبر تصور کرد (شخصیت ستوان-مترجم) یا در مفهومی انتزاعی با عنوان عشق به وطن که در اینجا به شدت غیرملموس است؟! عشق به وطن سرهنگ تکین در پی چه میآید؟! او که در واقعه ۲۸ مرداد بیطرف بوده، چگونه در مکالمهاش، سردبیر روزنامه را به ضد مصدقی بودن متهم میکند؟! آیا مفهومی چون خیانت را با پیشفرضهای شخصیتی مانند خباثت و سنگدلی و دقیقا مانند بازیهای رایانهای، یک شکل و ماشینی بر پرده به تصویر درآورد؟
برای اینکه بتوان مضامین انتزاعی بالا را به شکل فیلم درآورد، فیلم به ماده خام عینیای چون سناریوی منسجم احتیاج دارد. با وجود این، در عین اینکه پلات اصلی استرداد وسعت مییابد، خردهپلاتها و داستانها هم فیلم را به رویایی و توقفی زمانی برای مخاطب بدل میکند. همچنین فیلمنامه برای شاخ و برگ دادن داستان و سرگرم کردن مخاطب، زیادی سهلانگارانه است. در فیلم از تنشهایی استفاده شده که یا بد اجرا میشوند، مانند سکانس دزدیدن قطار که سربازهای محافظ مانند نشانههایی مقوایی یکی پس از دیگری به زمین میافتند یا بد بازی میشوند، مانند صحنه مغازله ستوان و سرهنگ بعد از رهایی سرهنگ از اعدام. بازی ستوان در این سکانس آنقدر بد است که آدم دلش میخواهد برای فیگور دست گرفتن تفنگ، دیدن چند سکانس آموزشی را به او پیشنهاد دهد؛ یا لحن آزارنده یکنواخت و بیروح او را تغییر دهد؛ همینطور نگاههای خیره مردانه سرهنگ تکین را در عرشه کشتی که در اینجا هم بیمنطق و هم عاریتی به نظر میرسد. از همه بدتر، تنشهایی است که فینفسه عقیم هستند؛ مثلا در رودست زدن کودکانه در آخر فیلم یا در منطق تکتک آدمها و بحرانهایی که آنها مسببشان هستند.
یکی دیگر از ضعفهای حاد استرداد، در شخصیتپردازی آدمهای فیلم است؛ مسئلهای که تمام نماهای بسیار درشت (اکستریم کلوز) و درونی از بازیگرها را خنثی و بیمعنی میکند. چطور میشود شخصیت باهوش سرهنگ با یک نگاه ستوان عاشق او شود؟ حتی تظاهر او به عشق در راه وطن هم فاقد شناسایی و توجیه درونفیلمیست. شخصیت عاشقگونه سرهنگ تکین تحت جبری حقنه شده، تخت است و محتوم به فداکاری در راه وطن. انتخاب حمید فرخنژاد هم برای این نقش انتخاب مناسبی نبود. فرخنژاد، فینفسه هر چیزی میتوانست باشد غیر از یک فداکار باهوش جان بر کف تاریخی. باقی شخصیتها حتی بدترند. بیشتر فرعی و تزئینی (آکسسوار) هستند و تنها مستمسکی در راه شرح دلاوریهای قهرمان فیلماند و نه حتی تیپ؛ در حالیکه این فیلم به شدت به شخصیت احتیاج دارد و نه حتی تیپ. شخصیت ستوان که بازیگر روس نقشش را بازی میکند و مأمور دربار و مأمور دیپلماتیک و سرلشکر زاهدی همگی غیر قابل توجیهاند؛ رفتارهایشان تحمیلیست و منطق علی ندارد. حماقت ترفندهای یک طرف مجادله علیه سرهنگ تکین، همچون بومرنگ به ضرر همان طرف منتهی میشود.
در انتها مانند شخصیتهای رمانس، سرهنگ تکین که محکوم به خوبی است، همه توطئهها را برملا میکند و در نهایت تنها خادم واقعی میهن است. فیلمنامه ضعیف موجب هدر رفتن و سوختن بازیگر هم میشود. میتوان خیلی از ضعفها و فیگورهای نامتجانس بازیگران را به فیلمنامه نسبتداد. فیلم به شدت در فیلمنامه کم دارد و فقدان آن فیلمی مصنوعی و غیر واقعی میسازد که با وجود بیلبوردهای چشمگیر و حتی با برچسبهای پر طمطراقی چون «بهترین فیلم سال» در اندازهای به بزرگی نام فیلم هم نمیتواند سرمایههای کلان هزینه شده را برگرداند. در سینمای بفروش امروز دنیا، فیلمهایی از این دست بارها قبل از فیلم شدن، برگشتپذیری سرمایهشان تضمین میشود. در مقابل تأسفآور است فیلمی با هزینههای هنگفت ساخته شود و سینمای فاخر نام بگیرد و حتی همین بهانهای شود که «استرداد» را بهترین فیلم منتخب داوران جشنواره فجر کند؛ در حالی که به هیچوجه بهترین نبود و نیست و حتی نمیتواند ربع هزینهای که شده است را مسترد کند.
انگیزه داشتن سینمای فاخر چیست؟ مگر غیر از این است که تمام کشورهایی که سینمای فاخر داشتند در رقابت با هالیوود ابتدا سینمای ملی راهاندازی کردند و با حمایت از سینمای ملیشان به افتخار و تفاخر هم رسیدند. چطور میشود تجربهای که اروپا و شرق و آمریکای لاتین، به ویژه در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی طی کردند را طی کرد، بیآنکه کمی حس تعهد به جامعه باشد. حس تعهد از مسئولیتپذیری میآید. تا زمانی که فیلمساز و تهیهکننده پاسخگو نباشند و فیلمشان با مهمترین جایزه کشور هم پردهبرداری شود و در عوض نفروشد و این همه ضعف داشته باشد، معلوم است چیزی به نام سینمای ملی هم شکل نمیگیرد.
دغدغه از باب ارائه است و نه کیفیت. هزینه هم که مهم نیست؛ بیتالمال است. چرا به جای ساختن یکی دو فیلم فاخرنما، زمینه را برای فیلمسازهای مستقل فراهم نمیکنید تا در مجموع تولیدات بیشتر و رقابت و بیشتر قضاوت شدن، هم سینمای ملی داشته باشیم و هم قابل افتخار و فاخر به جای فیلم فاخر.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست