شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

خیال, تنها راه زنده ماندن است


خیال, تنها راه زنده ماندن است

گفت وگو با محمدهادی کریمی , کارگردان فیلم «بشارت به شهروند هزاره سوم»

همیشه سعی کرده‌ام نگاه مستقلی نسبت به مقوله کارگردانی داشته باشم. در واقع به خاطر تمایلم به تجربه‌گرایی در ساختار سینمایی تلاش می‌کنم فضاهایی را طراحی کنم که نسبت به آثاری که دیگران از روی فیلمنامه‌ام ساخته‌اند متفاوت باشد. نه اینکه به فیلمنامه بی‌اعتنا باشم بلکه سعی می‌کنم بیشتر به تجربه داستانگویی‌های متفاوت فکر کنم

نخواستم مثل فیلم‌های قبلی و سریال‌های تلویزیونی، پلیس را شخصیتی شیرین و مقتدر نشان دهم ...

سعی کردم علاوه بر یک موضوع اجتماعی یک مساله روانشناختی را هم مطرح کنم. به عبارت بهتر تلخ‌اندیشی عصبیت و خشونت موجود در زندگی روزمره هر کدام از ما شبیه به شخصیت‌های موجود در فیلم است

یکی از راهکارهای مناسب در کارگردانی خلاق ارتباط درست و اصولی با عوامل سازنده یک فیلم است و در همین راستا سعی کردم ایده‌هایی که در فیلمنامه به طور خام وجود داشت به بهترین شکل ممکن اجرا شود

محسن جعفری‌راد/ «بشارت به شهروند هزاره سوم» مهم‌ترین فیلم کارنامه کارگردانی کریمی تا امروز است. او که علاوه برسابقه دو دهه نوشتن فیلمنامه آثار اجتماعی در همکاری با پوران درخشنده، سیروس‌ الوند، مهدی صباغ‌زاده، رضا کریمی و...، تاکنون فیلم‌های «غیرمنتظره»، «امشب شب مهتابه» و «برف روی شیروانی داغ» را کارگردانی کرده است با فیلم جدید خود نشان می‌دهد که زیبایی‌شناسی مستقلی را جست‌وجو می‌کند. روایت او از ابعاد این جست‌وجو را می‌خوانید.

در شرایطی که سوژه‌هایی مثل شیطان‌پرستی، از مضامین خط قرمز محسوب می‌شود در پرداخت این مضمون چه انگیزه و هدفی را دنبال می‌کردید؟

همه فیلمنامه‌هایی که تاکنون چه برای دیگران و چه برای خودم نوشته‌ام، حاصل دغدغه‌های ذهنی‌ام بوده است.

به عنوان مثال در فیلم‌هایی مثل رستگاری در هشت و بیست دقیقه (سیروس الوند) و مارال (مهدی صباغ‌زاده) یا شمعی در باد (پوران درخشنده) نیز در نوشتن فیلمنامه نگاه روشنگر و مصلحانه من وجود دارد. فیلم بشارت به شهروند هزاره سوم نیز تا حدودی به فیلمنامه مارال شبیه است چرا که دغدغه‌های یک زن مذهبی مورد چالش قرار می‌گیرد. در واقع بیشتر واکاوی معضلات اجتماعی و تابوشکنی مد نظرم بوده است تا بخواهم به این فکر کنم که صرفا چون سوژه ملتهبی است به آن بپردازم.

در فیلم بشارت... بیشتر توجه شما به ساختار معطوف بوده است تا به فیلمنامه، در واقع در فیلمنامه‌هایی که برای دیگران نوشته‌اید به نظر می‌رسد، موفق‌تر بوده‌اید.

همیشه سعی کرده‌ام نگاه مستقلی نسبت به مقوله کارگردانی داشته باشم. در واقع به خاطر تمایلم به تجربه‌گرایی در ساختار سینمایی تلاش می‌کنم فضاهایی را طراحی کنم که نسبت به آثاری که دیگران از روی فیلمنامه‌ام ساخته‌اند، متفاوت باشد. نه اینکه به فیلمنامه بی‌اعتنا باشم بلکه سعی می‌کنم بیشتر به تجربه داستانگویی‌های متفاوت فکر کنم.

در واقع از آنجا که دغدغه ادبیات و شعر دارم، سعی کردم این دغدغه به جای فیلمنامه در ساختار اثر هم اجرا شود.

از نقاط قوت فیلم شما می‌توان به ساختار خلاق آن اشاره کرد به ویژه توجهی که به مفهوم زمان در ساختار فیلم شده است. در واقع زمان در فیلم شما از حالت واقعی و کرونولوژیک به زمان داستانی و در اوج فیلم به زمان‌پریشی تبدیل می‌شود.

همیشه ساختار فیلم را بر اساس فیلمنامه انتخاب می‌کنم. زمان پریشی مورد نظر شما بیشتر به خاطر تشویش ذهنی و آشفتگی است که شخصیت مینو گرفتار آن می‌شود. در واقع برای نشان دادن نوع رابطه‌یی که مینو با موضوع شیطان‌پرستی و در ادامه شک و تردیدی که نسبت به ایمان پیدا می‌کند، تصمیم گرفتم که بین زمان فشرده و زمان گسترش یافته تقابل ایجاد کنم. مینو در ابتدا درگیر زندگی عادی و زمان واقعی است که وقتی با بحران ایمان در نسل نوجوان روبه‌رو می‌شود و با مشاهده سی‌دی‌ای که پلیس (حمید فرخ نژاد) به او می‌دهد به طور ملموس‌تری به ابعاد شیطان‌پرستی دست پیدا می‌کند و همین امر باعث می‌شود که در روایت فیلم گسست ایجاد شود.

یکسری ایده‌های خلاق در فیلم شما لحاظ شده است. مثل نقاشی شکلک‌های خنده و گریه توسط مینو روی تقویم، ایجاز در نشان دادن وابستگی عاطفی مینو و شوهرش، اعجاز و شاعرانگی در نمایش انتظار شوهر مینو در به دنیا آمدن بچه که نقطه اوج آن لمس کردن آستین پیرهنی است که مینو برای نوزادش دوخته است یا نوع دکوپاژ حضور مینو در خانه که سعی شده است به رئالیسم موجود در این وضعیت توجه شود. چقدر این ایده‌ها در فیلمنامه لحاظ شده بود و چقدر حاصل خلاقیت در اجراست؟

در این فیلم، فیلمنامه فقط نقشه راه را به ما نشان می‌داد، یکی از راهکارهای مناسب در کارگردانی خلاق، ارتباط درست و اصولی با عوامل سازنده یک فیلم است و در همین راستا سعی کردم ایده‌هایی که در فیلمنامه به طور خام وجود داشت در همفکری با سایر عوامل به بهترین شکل ممکن اجرا شود. به عنوان مثال درباره نکاتی که اشاره کردید با طراح صحنه کار آقای میلاد کزازی مشورت می‌کردم تا از خلاقیت او نیز کمک بگیرم تا به مقتضیات فیلم بتوانم قرائتی شاعرانه از وضعیت شخصیت‌ها داشته باشم. به عبارت بهتر اگر در فیلم‌های قبلی‌ام بیشتر دیالوگ‌ها و فضا‌سازی‌ها شاعرانه بودند، در بشارت سعی کردم در عناصر بصری و شنیداری کار نیز توجه لازم به شاعرانگی را داشته باشم.

در شخصیت‌پردازی شخصیت‌های مینو و مدیر مدرسه (نیکی کریمی) سعی کرده‌اید به فردیت‌یافتگی نزدیک شوید. به ویژه شخصیت مینو که همزمان باید چند نقش متفاوت زن ایرانی را بارور کند. اما شخصیت‌های شوهر مینو (مهدی احمدی) و پلیس فیلم بیشتر به شکل تیپ‌گونه و تک بعدی ظاهر شده‌اند که این امر به اثرگذاری فیلم لطمه وارد کرده است.

با نظر شما موافق نیستم، شخصیت شوهر مینو گرفتار یک یأس فلسفی است و در همین راستا به انفعال رسیده است. درباره شخصیت فرخ‌نژاد کمتر نمونه‌یی از این شخصیت کار شده است. او در شرایطی که سنتی و محافظه‌کار عمل می‌کند

در نهایت خودش را بازنده اعلام می‌کند. در واقع نخواستم مثل فیلم‌های قبلی و سریال‌های تلویزیونی، پلیس را شخصیتی شیرین و مقتدر نشان دهم. توجه کنید که او بیشتر طبق شخصیت حقوقی‌اش رفتار می‌کند تا اینکه به شخصیت پلیس توجهی داشته باشد. او پدر/پلیسی است که حتی به مینو هشدار می‌دهد که از پرداختن به این مسائل چشم پوشی کند. حضور دایمی‌اش در ساختمان محل کارش و عدم حضورش در اجتماع باعث شده است که بیشتر قصد سرپوش گذاشتن به مشکلات را داشته باشد تا اینکه به مانند مینو به دل اجتماع برود و بحران‌ها را واکاوی کند. به همین علت فکر نمی‌کنم که چنین شخصیتی به شکل سطحی ارائه شده باشد. همین فردیت را در باقی شخصیت‌ها نیز می‌بینیم. به عنوان مثال شخصیت مدیر مدرسه چنان درگیر حفظ منافع خودش است که هیچ توجهی به نیازها و کمبودهای دانش‌آموزان نمی‌کند و بیشتر سعی دارد مدرسه را به شکل قرنطینه در آورد یا شخصیت مینو که از یک زن خانه‌دار به یک زن جسور در عرصه‌های اجتماعی تبدیل می‌شود.

اما در شخصیت‌پردازی مینو کمی افراط شده است طوری که در جاهایی زیادی مظلوم و معصوم دیده می‌شود. ببینید من این آدم را شکل یک ابرقهرمان نمی‌بینم. اتفاقا من شمایلی از انفعال و جسارت و معصومیت را نشان دادم تا از تک بعدی بودن فرار کنم. او در تقابل با محافظه‌کار بودن شخصیت مدیر قرار می‌گیرد و آنقدر نسبت به بحران موجود واکنش نشان می‌دهد که در زمینه ایمان خودش نیز دچار استیصال و درماندگی می‌شود. او تنها کسی است که با واکاوی درست معضل، به بقیه ثابت می‌کند که شیطان زاییده ذهن انسان‌هاست و هیچ کدام از چیز‌هایی مثل ستاره پنج پر و... نمی‌تواند دال بر وجود شیطان باشد چرا که عصبیت موجود در زندگی روزمره، تلخکامی‌ها و کمبودهای هرکدام از ما باعث می‌شود که مجال کافی برای جلوه‌گری چنین خرافاتی فراهم شود.

بازتاب فیلم را چه در اکران‌های جشنواره فجر و چه در اکران عمومی چطور ارزیابی می‌کنید؟ فکر می‌کنید مخاطب توانسته است با روشنگری و تحلیل معضلات اجتماعی که مد نظر شما بود، ارتباط بایسته و شایسته را برقرار کند؟

در فصل کنونی و در رقابت با فیلم‌های تجاری‌تری که در حال اکران بودند، به نظرم استقبال بی‌نظیری صورت گرفته است. تا حدی که بنا به اعلام سینما آزادی فیلم بشارت دومین فیلم پرفروش آخر هفته بود. این نشان می‌دهد که مردم با فیلم ارتباط مورد نظر را برقرار کرده‌اند. اینکه در همه سالن‌ها تماشاگران تا انتها فیلم را تماشا کرده‌اند برای من جای خوشحالی است چرا که با توجه به ساختار موجود در فیلم کمتر برای مخاطب عام جذابیت دارد. سعی کردم علاوه بر یک موضوع اجتماعی، یک مساله روانشناختی را هم مطرح کنم. به عبارت بهتر تلخ‌اندیشی، عصبیت و خشونت موجود در زندگی روزمره هر کدام از ما شبیه به شخصیت‌های موجود در فیلم است که فیلم پیشنهاد می‌کند برای برون‌رفت از این بحران‌های فردی و اجتماعی، چه باید کرد؛ به قول سپهری زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است، یعنی می‌توان از جریان سیال زندگی لذت برد و به جای منفی‌گرایی، به مثبت‌اندیشی روی آورد. چند روز قبل هفته‌نامه سلامت تیتری را برای بحث درباره این فیلم انتخاب کرده بودند تحت عنوان «خسته شو ولی ناامید نشو» که به طور خلاصه سویه اجتماعی فیلم را بازگو می‌کند. شاید برای شما جالب باشد که حتی عوامل خود فیلم در زمان تولید مرتب تاکید می‌کردند که انگار در زندگی هر کدام از ما‌ها هم با ساخت این فیلم اتفاق‌هایی در شرف جریان است. اینکه می‌توانیم بهتر، تازه‌تر و مثبت‌تر فکر کنیم.