پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

جریان وفات حضرت زهرا علیهاالسلام به نقل از اسماء بنت عمیس


جریان وفات حضرت زهرا علیهاالسلام به نقل از اسماء بنت عمیس

اسماء بنت عمیس جریان وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها را چنین تعریف می نماید هنگامی كه رحلت حضرت فاطمه نزدیك گردید به من فرمود جبرئیل در موقع رحلت پدر بزرگوارم مقداری كافور برایش آورد پدرم آن را سه قسمت نمود

السلام علیك یا سیدهٔ نساء العالمین

اسماء بنت عمیس جریان وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها را چنین تعریف می نماید:

هنگامی كه رحلت حضرت فاطمه نزدیك گردید به من فرمود: جبرئیل در موقع رحلت پدر بزرگوارم مقداری كافور برایش آورد پدرم آن را سه قسمت نمود؛ یك قسمت را برای خودش برداشت، یك قسمت را به علی علیه السلام اختصاص داد و قسمت سوم را به من داد. من قسمت خود را در کناری نهاده و اینك بدان نیاز دارم شما آن را برایم حاضر نما. اسماء حسب الامر فاطمه زهرا، كافور را حاضر كرد. آنگاه حضرت خودش را شستشو داد و وضو گرفت و به اسماء فرمود، لباس های نمازم را حاضر ساز و بوی خوش برایم بیاور. اسماء لباس ها را حاضر كرد. آنگاه پوشیده و بوی خوش استعمال نمود و رو به قبله در بسترش خوابید و به اسماء فرمود من استراحت می كنم تو ساعتی صبر كن سپس مرا صدا كن اگر جوابت را نشنیدی بدان كه من از دنیا رفته و مرده ام؛ آنگاه علی علیه السلام را زود از رحلت من خبر كن. راوی گوید اسماء لحظه ای حضرت فاطمه سلام الله علیها را به حال خویش واگذار نمود. سپس آن حضرت را صدا كرد، اما جوابی نشنید. صدا زد «ای دختر حضرت محمد مصطفی! ای دختر كسی كه در مقام قرب به پروردگار به قاب قوسین اوادنی رسید!» ولی جوابی نداد. چون جامه را از روی صورت حضرت برداشت مشاهده كرد كه از دنیا مفارقت نموده است. خود را به روی حضرت انداخت و در حالتی كه او را می بوسید گفت: ای فاطمه آن هنگام كه پدر بزرگوارت را ملاقات نمودی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت ابلاغ كن. آنگاه گریبان چاك زد و از خانه بیرون آمد. حسنین (ع ) به او رسیده از حال مادر پرسیدند او ساكت شد و پاسخی نداد. آنان وارد خانه شده، دیدند مادر دراز كشیده است. امام حسین (ع ) حضرت را تكان داد دید رحلت نموده است. رحلت مادر را به برادرش حسن (ع ) تسلیت گفت فرمود: ای برادر خداوند تو را در مصیبت مادر اجر و پاداش بدهد. امام حسن(ع ) خود را بر روی مادر انداخت و او را می بوسید و می گفت ای مادر با من تكلم نما قبل از این كه روح از بدنم جدا شود. حسین جلو آمد و پاهای حضرت را می بوسید و می گفت مادر من پسرت حسینم با من سخن بگو پیش از آن كه قلبم منفجر شود و بمیرم. آنگاه اسماء به حسنین(ع ) گفت: ای فرزندان رسول الله بروید نزد پدرتان علی(ع )، و او را از مرگ مادر مستحضر نمائید. آن دو بزرگوار از منزل به جانب مسجد روانه شدند و صداشان به یا محمدا و یا احمدا بلند شده بود تا به مسجد رسیدند. صحابه به استقبال ایشان دویدند سبب گریه و ناله از آنان پرسیدند، گفتند مادر ما از دنیا مفارقت كرده است. چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام این خبر را شنید بر روی زمین افتاد و از هوش رفت و با پاشیدن آب آن حضرت به هوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت ختمی مرتبت محمد(ص ) من بعد از تو خود را به كه تسلی دهم. هرگاه غمها و مصائب جهان به من رو می آورد تو وسیله دلداریم بودی اما بعد از تو چه كسی موجب دلداری و تسلیت من خواهد گردید .گویی زبان حال علی با فاطمه علیهاالسلام این بوده است: بعد پیغمبر ز اشرار عرب آنچه دیدم ظلم و طغیان و غضب بودم از هر ابتلا بی واهمه شادكام از وصل تو ای فاطمه گر به خون دامان دل آلوده بود چون تو بودی خاطرم آسوده بود چون تو بندی از جهان بار سفر در فراقت بگذرد آبم ز سر ای انیس و مونس دیرینه ام داغ خود چون می نهی بر سینه ام

از چه ترك آشنائی كرده ای

وز علی فكر جدائی كرده ای

وجود مقدس امیرالمومنین علی علیه السلام بعد از رحلت حضرت فاطمه سلام الله علیها به شدت ناراحت شد و گریه و ناله اش بلند شد و در فراق آن حضرت این اشعار را سرود:

لكل اجتماع من خلیلین فرقته

و كل الذی دون الفراق قلیل

و ان افتقادی فاطما بعد احمد

دلیل علی ان لا یدوم خلیل

یعنی: هر اجتماعی از دو دوست، آخر به جدائی منتهی می شود و هر مصیبتی كه غیر از جدایی و مرگ است اندك است و رفتن فاطمه بعد از حضرت ختمی مرتبت پیش من دلیل است بر آن كه هیچ دوستی باقی نمی ماند. و در روایت معتبرآمده است كه چون علی علیه السلام ، خانم را در هفت پارچه كفن كرد و پیش از آن كه بند كفن را ببندد، صدا زد: یا ام كلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین هلموا و تزودوا من امكم الزهرا فهذا الفراق و اللقاء فی الجنهٔ.

ام کلثوم، زینب، حسنین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید كه هنگام فراق و جدایی رسیده و دیدار و ملاقات فاطمه به بهشت افتاد در این موقع بود كه حسنین (دو قرهٔ العین) زهرا جلو آمده و می گفتند آه و واحسرتا كه با مصیبتی بزرگ روبرو شدیم و به فقدان جدمان حضرت محمد مصطفی و مادرمان فاطمه زهرا مبتلا شدیم. مادرجان هنگامی كه جدمان را ملاقات نمودی سلام ما را برسان و به آن بزرگوار بگو ما بعد از تو در دار دنیا یتیم گردیدیم. حضرت علی علیه السلام می فرماید: من شهادت و گواهی می دهم كه در آن هنگام فریاد و ناله فاطمه زهرا بلند شد و دستهای خود را دراز نمود و دو نور چشمانش حسن و حسین را در بغل گرفت و آهسته آنان را بر سینه خود چسبانید. در این موقع سروش غیبی و هاتف آسمانی ندا در داد: ای ابوالحسن! حسنین را از روی سینه مادرشان فاطمه بردار، به خدا سوگند این منظره ملائكه را به گریه انداخته است .حضرت آنها را از روی سینه مادر مهربان بلند نموده، بند كفن را بست و همراه سایرین بر فاطمه نماز خواند و آنان حسن، حسین، عقیل، عمار، سلمان، مقداد و ابوذر بودند كه در نماز بر آن حضرت شركت داشتند.

و سپس حضرت را دفن کرد. چون حضرتش را در لحد نهاد فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله و بالله و علی ملهٔ رسول الله محمد بن عبدالله . ای فاطمه صدیقه من تو را به كسی تسلیم كردم كه از من اولی و شایسته تر است. برای تو آنچه مورد رضای الهی است، همان را پسندیدم. و در حدیث معتبر دیگر در بحارالانوار علامه مجلسی روایت شده است : هنگامی كه بدن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرازیر قبر مبارك گردید دستی از قبر بیرون آمد و او را گرفته و بازگشت نمود.

نظریه برخی این است كه آن دست رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است كه پاره تن خود فاطمه را از علی تحویل گرفته است.

و نیز در حدیث آمده كه علی علیه السلام صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت. وقتی بزرگان مدینه از جریان رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام و دفن شبانه ایشان مطلع شدند، گفتند قبور تازه ای که در قبرستان بقیع ایجاد شده و تشخیص قبر حضرت فاطمه را بر آنان دشوار کرده؛ باید توسط عده ای از زنان مسلمان نبش شوند تا با بیرون آوردن جسد فاطمه ما بر آن بدن نماز بخوانیم.

این خبر به امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید و فوراً برای جلوگیری از نقشه آنان در حالی كه آن مظهر قهر و غضب الهی بسیار غضبناك و خشمگین شده بود و لباس زردی را كه در شرایط ناگوار و دشوار می پوشید بر تن داشت و ذوالفقار را به دست یداللهی خویش گرفته بود از منزل خود بیرون آمد و سوگند یاد كرد و فرمود: قسم به ذات قهارالهی اگر دست به یكی از این قبور بزنید و یك سنگ از آن را جابجا نمایید، هر آینه شمشیر در بین شما خواهم نهاد. عُمر و عده ای از یارانش به او رسیده گفتند ای ابوالحسن چرا این كار را انجام دادی؟ به خدا قسم ما قبرش را نبش می كنیم و بر او نماز می خوانیم.

در این هنگام حضرت امیر از جا جست و گریبان عمر را گرفته او را بر زمین كوبید گفت: ای عمر این كه دیدی من از حق خود دست برداشتم بدان جهت بود كه مردم مرتد نگردند و از دینشان برنگردند (یعنی مصلحت اسلام و وحدت مسلمین را رعایت نمودم) ولی در مورد قبر و اراده شومی كه نموده اید به خدایی كه جانم در دست اوست اگر سنگی از آن جابجا شود من زمین را از خون شما سیراب می كنم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید