دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

عقب نشینی تدریجی زبان عربی در برابر فارسی


عقب نشینی تدریجی زبان عربی در برابر فارسی

نگاهی به پایداری فرهنگی ایرانیان

به جرات می توان گفت عرصه شعر، نخستین میدانی بود که زبان عربی در برابر فارسی عقب نشست. نهضت اکثریت خلق دوشادوش طبقه اشراف، با وارد ساختن زبان فارسی در زندگی اجتماعی و فرهنگی پاسخگوی عمیق ترین حوایج اجتماعی و تمنیات مردم ماورا»النهر و خراسان و غرب ایران بود. سران اشراف دولت های قرون وسطایی با پیروی از تمایلات مردم برای حفظ آزادی و استقلال ایران و خودداری از پرداخت خراج به خلفا جنبش های ملی را تقویت کردند، و شاعران را در کنف حمایت خود می گرفتند و به دربار خویش جلب می کردند. آثار منثور بیشتر علمی بود و در محافل مردم عالم و تحصیل کرده آن زمان، خواننده داشت.

" چون زبان عربی همیشه زبان بیگانه بود، عموم طبقات میل داشتند، کلیه منابع فرهنگی به زبان فارسی درآید. در آن ایام، بسیاری تالیفات دیگر و از آن جمله تاریخ طبری، و تفسیر بزرگ وی، نیز از عربی به فارسی ترجمه شد، هر دو ترجمه اخیرالذکر (در ترجمه تاریخ طبری تغییرات بسیار داده شده است)مربوط به زمان واحد هستند. (قریب ۹۶۳ میلادی یا قرن چهارم هجری) و بنا به فرمان صریح شاه و با تشویق سامانیان و اطرافیان او صورت گرفته است. مترجم تاریخ طبری، ابوعلی محمد بلعمی بود. وی رجلی سیاسی و سرشناس، یعنی وزیر عهد سامانیان و به حمایت اهل ادب مشهور بوده است." (مقدمه فقه اللغه ایرانی) بلعمی، در مقدمه کتاب می نویسد، که من این کتاب را به فارسی برگردانیدم، تا اتباع کشور و مردم ایران آن را بخوانند. با این حال چون زبان عربی، زبان فرهنگ و دانش بود، بسیاری از علما چون ابن سینا و بیرونی، آثار خود را به عربی می نوشتند. در عهد غزنویان، میمندی، وزیر سلطان محمود، سعی فراوان کرد که بار دیگر زبان عربی موقعیت دیرین را کسب کند. در این دوره زبان عربی را در مکاتبات رسمی به کار می بردند و از فارسی فقط به هنگام ضرورت و جایی که مخاطب از فهم زبان عربی عاجز بود، استفاده می کردند.

در آغاز قرن یازدهم میلادی دربار محمود غزنوی مجمع شاعران پارسی گوی شد. ابن سینا "دانشنامه" مشهور خود را به خواهش علا»الدوله به زبان فارسی نوشت و دانشنامه علایی نامید، تقریبا در همین ایام، آثار تاریخی گرانقدری چون زین الاخبار گردیزدی و تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی یعنی شاهکار بسیار نفیس ابوالفضل بیهقی و تاریخ سیستان به زبان فارسی نوشته شد و در قرون بعد شعرای نامداری چون عمر خیام، نظامی گنجوی، امیر خسرو دهلوی، سعدی شیرازی، ملای رومی و عده ای دیگر به زبان فارسی شعر سرودند زبان فارسی بعدها یعنی در عهد مغول و تیموریان و صفویان در محاورات و مکاتبات رسمی و اداری و ادبی مورد استفاده قرار گرفته است.

زبان پارسی، تاریخ پر مایه ای دارد که آثار مکتوب ۲۵ قرن، شاهد رشد و تکامل آن است. غیر از کسانی که در سرزمین ایران به زبان پارسی سخن می گویند، ده ها میلیون نفر در عراق، عربستان سعودی، جزایر خلیج فارس، جمهوری تاجیکستان، جمهوری قرقیزستان، ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و بعضی نقاط هندوستان، به زبان فارسی تکلم می کنند. بعضی از علمای زبان شناسی عقیده دارند، لغاتی که در زبان عرب دیده می شود و نظیر آنها در سایر ملل سامی و سریانی دیده نمی شود، بی شک از لغات آریایی است که از هندی، فارسی، یونانی یا رومی در آن زبان داخل شده است و لغاتی که به احتمال قوی داخل زبان عرب شده، لغاتیست که جنبه علمی و فنی و فرهنگی دارد، مانند: اسامی ابزارها، مصنوعات، ادویه، معادن و گلها و حیوانات و جز اینها و تقریبا همه صاحبنظران معتقدند که اعراب از زبان فارسی بیشتر لغت گرفته اند تا سایر ملل. زیرا قبل از ظهور اسلام اعراب بیشتر، زیر نفوذ حکومت ایران قرار داشتند و دیر زمانی مراکز بزرگ عرب، مانند یمن، بحرین، حیره و حجاز زیر نفوذ ایران قرار داشته و در حقیقت از عهد هخامنشی تا عهد یزدگرد، مدت ۱۲۰۰ سال اعراب بستگی سیاسی و تجاری با ایران داشتند و با وساطت ایران با هند نیز، به وسیله کشتی نوردان روابط اقتصادی برقرار کرده بودند. تاثیر زبان و فکر و عقاید فارسی زبانان در عربی کم نیست و عرب بیش از اسلام، لغات فارسی را وارد زبان خود کرده بود.

و بر اساس تاریخ ادبی ایران در قرن سوم و چهارم: "... نثر فارسی که در قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم، صدی پنج لغت تازه ای بیش نداشت، در نیمه دوم قرن پنجم از صدی پنجاهم تجاوز کرد و در قرن ششم و هفتم و هشتم تا صدی هشتاد نیز کشید، هر چند این معنی یعنی افزونی لغات عرب در همه تالیفات ایران با این سرعت پیش نمی رفت، یعنی در کتب علمی یا در کتاب های افسانه مانند و در بعضی تواریخ و اشعار، نویسندگانی بوده اند که همواره رعایت اقتصاد کرده و دست از فصاحت و سهولت و روانی نوشته خود بر نمی داشتند." از مجموع مطالعات و تحقیقاتی که خاورشناسان و پژوهندگان ایرانی به عمل آورده اند، چنین بر می آید که در قرون اولیه، مترادفات و اطناب و موازنه و سجع در نثر عربی نبوده و قرآن نخستین کتابی است که با وجود ایجاز، آراسته به صنایع لفظی و موازنه و تسجیع است. در قرون اول و دوم هجری مردم کمتر در خطبه ها و مراسلات و تالیفات خود از قرآن تقلید می کردند.

برخی از محققان می گویند، عرب صنعت نثر فنی را از ایرانیان اقتباس کرده است و بعضی گویند از یونان گرفته است. اما آنچه مسلم است نثر قابل ذکری از عرب قبل از اسلام در دست نیست. نثر فارسی قرن سوم و چهارم و پنجم، ساده و بی پیرایه و خالی از موازنه است و در نثر پهلوی و نثر عرب اثر فن و صنعت نبوده است که ایرانیان از آن تقلید کنند از قرن پنجم به بعد درست یک قرن بعد از آنکه نثر عربی مصنوع شد، این صنایع در نثر دری نیز تاثیر بخشید و رایج شد و کار تفنن ایرانیان در تقلید از نثر عربی به جایی رسید که رونق و لطف نثر به کلی از میان رفت و گذشته از لغات و امثال و اشعار عربی و فارسی که به عنوان زینت جای به جای داخل کردند و بر طول کلام افزودند، مفاهیم عربی و طرز فکر و بیان و اصطلاح عرب مزید شد و نظم و نثری عجیب و بی بنیاد به وجود آمد. پس از استیلای عرب و نفوذ مذهب اسلام اکثر دانشمندان کتب و آثار خود را به زبان عربی می نوشتند "ایرانیان نحو و صرف و معانی و بیان را سر و صورتی دادند. ابوعلی فارسی که ایرانی بود پیشرو ارباب نحو شد و خود اعراب در پیش او به تحصیل قواعد نحو و صرف مشغول شدند، علم معانی و بیان که تا این عصر مستقلا تدوین نشده بود، به توسط فاضل ایرانی عبدالقاهر جرجانی تالیف و تدوین و قواعد آن منظم شد. چنانکه متاخیرین بر آن چیزی نیفزوده اند و کتابهای او سرمشق علمای بلاغت شد.

ایرانیان با پیروی از مذهب اسلام و با آشنا شدن با زبان و ادبیات عرب، از اندیشه "آزادی و استقلال" میهن خوش غافل نبودند، تلاش شعوبیه به خوبی علاقه فراوان ایرانیان را به تجدید حیات سیاسی و ادبی خود نشان می دهد. کسی که برای نخستین بار در این راه قدم برداشت اسمعیل بن یسار شاعر نامدار عهد هشام بن عبدالملک بود که از گذشته درخشان ایرانیان، و برتری آنان بر اعراب، شجاعانه سخن گفت. به نظر یکی از محققان "ایرانیان بی گمان فرهنگ کهن خویش را نگاه داشتند، اما اسلام را نیز پذیرفتند، که برای ایشان پدیده ای سودمند بود. پس از قبول آئین جدید به عنوان یک دین شرعی، با استفاده از لغات و ادبیات عرب به رشد و تکامل زبان فارسی همت گماشتند.

اگر امروز بخواهیم واژه های عربی را از زبان فارسی امروزی بیرون بریزیم، همان قدر دشوار خواهد بود که بیرون ریختن واژه های فرانسوی یا لاتینی از زبان انگلیسی ... همچنان که زبان انگلیسی پس از پیروزی "نرمانها" با واژه های لاتینی و فرانسوی با زبان انگلوساکسون در آمیخت و غنی شد، زبان فارسی هم با واژه های بسیار فراوان عربی رونق یافت و قواعد عروضی عربی نیز به فارسی، غنایی بخشید، کمتر ملتی آثاری به گوناگونی و زیبایی شعر فارسی و سخنرانانی مانند فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی و بسیاری دیگر فراهم کرده است منظومه های عرفانی و عشقی و حماسی هم مایه آرایش زبان فارسی هستند و به راستی می توان گفت، که شکوهمندی نبوغ ایرانی در شعر او جلوه گر است."

به نظر "فرای" "... ادبیات فارسی را می توان به سه بخش درآورد، این طبقه بندی براساس نوع شعر یا نثر نیست، بلکه مبتنی بر امتیازات اجتماعی و موقعیت شنوندگانی است که اثر برای آنها پدید آمده است... نوع اول را ادبیات ممتاز می نامیم، که توسط درباریان برای بزرگان و آ موزش یافتگان پدید آمده است، نوع دوم، ادبیات عامه است، که نوشته نشده و متضمن قصه ها و ضرب المثل هایی است که غالبا به زبان ساده است، نوع سوم، همانا ادبیات عالمان است، که مخصوص مباحث فنی است نه ادبیات، این آخرین، آثاری است از روشنفکران و برای روشنفکران، ظاهرا هر سه گروه با هم درآمیخته اند، ولی می توان گفت آثار نوع اول برای روشن ساختن ذهن و پسند خاطر فرمانروایان و جنگاوران فراهم شده است و نوع دوم برای عامه مردم و. نوع سوم، حاصل کار مردان قلم و طبقه روحانی و دیوانی است.

آثار نوع اول در اندرزنامه هایی است که به بزرگان و فرمانروایان خطاب شده و از گونه قابوس نامه است، بسیاری از مطالب مربوط به ادبیات عامه، در شاهنامه فردوسی و حماسه های دیگری مانند، گرشاسب نامه و جز اینها مندرج است و گواه محبوبیت ادبیات حماسی در میان مردم است. داستان ها و قصه های عامیانه نیز در ایران سابقه ای کهن دارد، شاید ادبیات خاص دانش پژوهان بیشتر در مغرب ایران پدیدار شده باشد، این ادبیات مانند همیشه، تنها پیوستگی داشت با گروهی روشنفکر یا طبقه دبیر، که بعدها راه را برای "کتاب" ایرانی گشودند. همین ها بودند که بیشتر و حتی شاید غالب آثار ادبی ممتاز و روشنفکرانه عربی را در سه قرن نخستین دوران اسلامی پدیدار ساختند." در جریان نهضت اسلامی، اعراب و ایرانیان در هم تاثیر متقابل داشتند یعنی بسیاری از اعراب مهاجم، نه تنها آداب و سنن ایرانی را فرا گرفتند، بلکه زبان دیرین خود را از یاد بردند و به زبان فارسی سخن گفتند.

نویسنده : ضیا مصباح