جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

یک کیلو فهم تازه


یک کیلو فهم تازه

همین چند روز پیش که شخصیتهای قصه‌ها را عوض کردم تازه فهمیدم کودکی‌ام میان آرزوهای برفی، سفید شده و آن‌قدر دروغ گفتن را یاد گرفته‌ام که هر روز پینوکیو بسازم. دیشب که مخاطب نامه‌هایم …

همین چند روز پیش که شخصیتهای قصه‌ها را عوض کردم تازه فهمیدم کودکی‌ام میان آرزوهای برفی، سفید شده و آن‌قدر دروغ گفتن را یاد گرفته‌ام که هر روز پینوکیو بسازم. دیشب که مخاطب نامه‌هایم را عوض کردم تازه فهمیدم جادوگرها نویسنده‌های خوبی می‌شوند و زیر کلاه عجیب یک خرگوش ترسو، می‌توان ورد زبان همه شد. {...} تازه فهمیدم دلشورهٔ عجیب کاغذهایم الکی نیست و رد​پای مشت مشت نفس را باید نوشت.

دیروز لباسهایم را هم عوض کردم. آینه‌ها که ناآشنا شد، تازه فهمیدم خودم را روی شعرهایم جا گذاشته بودم. تازه فهمیدم چقدر به دستهایم می‌آیم و رنگ ارغوانی، نگاهم را قلقلک می‌دهد. همین چند شب پیش رنگ مدادهایم را عوض کردم. نگاهم که رنگ باخت تازه فهمیدم آدمها چقدر دورند! چقدر جامدادی‌ام پُر از پاک‌کن‌هایی شده که هر روز با کلمه‌هایم قهر می‌کنند. فهمیدم آسمان هم گاهی با خورشید دعوا می‌کند و کفشهایش گِلی می‌شود. راستی، شما مرا فهمیده‌اید؟ ...امروز خودم را عوض کردم!

نرگس، عاشق​ترین ستاره