یکشنبه, ۱۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 9 March, 2025
جدال با مرگ در عملیات رودخانه شیلر

یکی از سادهترین شگردها برای باورپذیری، استفاده از تصادف است. اگر فیلم و داستانی با تصادف آغاز شود باورپذیریاش نزد خاص و عام قابل قبول است. این تصادف و یا بهتر بگوییم «حادثه» در صورتی که خلاف آمد طبع قهرمان باشد در همان ابتدا توجه را به خود جلب میکند.
«در شمال شرق آخرین تپه» نام فیلمنامهای است که اکبر یوسفی نجفآبادی نوشته است. این کتاب را که نشر فرانک، امسال منتشر کرده موضوعش موضوع دفاع مقدس است. فیلمنامه با حادثهای علیه سه قهرمان ایرانی جبهههای دفاع مقدس، اکبر، مرتضی و حسین شروع میشود: دوربین آرام روی درختان جنگلی اطراف جاده حرکت میکند. اکبر، مرتضی و حسین داخل درختان آهسته و با احتیاط درحرکتند. حرکت دوربین ادامه پیدا میکند تا در آن سوی درختان چهارسنگر کمین عراقی را در کادر جای دهد. تعداد زیادی سرباز عراقی داخل سنگرهای کمین آماده انتظار میکشند.
حالا فرمانده آنها به یکی از افرادش علامتی می دهد. او بلافاصله چاشنی منوری هفت رنگ را روی ران پایش میکوبد. به لحظهای شعلههای منور جلوی عراقیها را روشن میکند و آنها همه برمیخیزند و اسلحههایشان را رو به درختان نشانه میگیرند.
فرمانده عراقی فریاد میکشد!
فرمانده عراقی: (به زبان عربی) تکون نخورین، شما محاصرهاین!
شعلههای منور هفت رنگ بر بالای درختان خاموش میشود. اکبر، مرتضی و حسین داخل درختان پناه گرفتهاند و شگفتزده همدیگر را نگاه میکنند. آنها را خواهیم شناخت.
اکبر: (آهسته) اینا دیگه از کجا سبز شدن؟!
مرتضی: یعنی ما رو دیدن؟
اکبر: آره، مطمئنم هویتمونم میدونن. این سنگرا رو تازه ساختن، اینجا سنگری نبود.
حتماً یه جوری باخبر شدن ما توی این منطقه کار میکنیم.
اکبر یوسفی جانباز ۵۵ درصد گرچه زبان فیلمنامهاش دچار لغزشهایی است اما در عرصه جنگ آگاهانه با حادثه شروع میکند.
● نمایشی ساده از جنگ هشت ساله
رودخانه شیلر منطقهای مرزی بین ایران و عراق است. این منطقه در دوران جنگ عراق علیه ایران در ساعت ۱۷ روز ۱۶ آبان سال ۱۳۶۲ با چهار فروند هواپیمای دشمن هدف حمله شیمیایی قرار گرفت.
نگرشی به مصیبتها و تلفات جنگ ایران و عراق از خلال یک عملیات جنگی هم میتواند مؤثر باشد. جنگ از سویی تماماً استراتژی است و این استراتژی نیز با ایثار اکبر و همرزمانش تأثیر بیرونیاش را به نمایش میگذارد.
فیلمنامه زمانی شروع میشود که حسین، تنها کسی که میتواند به زبان عربی با عراقیها صحبت کند از میان درختان و تپهها برمیخیزد و خود را تسلیم میکند تا اکبر و مرتضی را فراری دهد. فرمانده عراقیها به گروهی از افرادش علامت میدهد تا به حسین نزدیک شوند. همچنین از او میخواهد چنانچه خودش میگوید اگر اطلاعاتی از ارتش ایران دارد اسلحه را زمین بگذارد و تسلیم شود. حسین با نزدیک شدن نیروهای عراقی اسلحه را در دست میگیرد و آنها را به رگبار میبندد. فرمانده میفهمد که رو دست خورده است. او را با گلولههای پیدرپی از پای درمیآورند و در واپسین دقایق حسین ضامن نارنجک را میکشد و چند سرباز دیگر عراقی را هم به هوا میفرستد.
اکبر و مرتضی پا به فرار میگذارند. فرمانده دستور جستوجوی کامل منطقه را به نیروهای خودی میدهد. اکبر و مرتضی در ادامه فیلمنامه از میدانی مینگذاری شده که شب قبل به همراه حسین از آن عبور کردهاند رد میشوند. پای هر دو روی مین میرود. عراقیها شب قبل میدانی را که تمام مینهایش خنثی شده بود دوباره مینگذاری کردهاند.
مرتضی روی زمین میافتد و از درد به خود میپیچد. اکبر پای او را با کلاهی پشمی میپیچد و با بند پوتین آن را میبندد. مرتضی را کول میکند و چند قدم برمیدارد و انفجاری دیگر هر دو را به سویی پرتاب میکند.
اکبر با این که پای راستش متلاشی شده و از زیر زانو فقط استخوان ساق پا باقی مانده و ترکشهای ریز و درشت تمام بدنش را مجروح کرده بالای سر مرتضی میآید. میخواهد با او حرف بزند و به او دلداری بدهد. ولی مرتضی در حال احتضار است و حتی قدرت تکلم هم ندارد.
تا اینجای فیلمنامه را میتوان در هر فیلم دیگری دید. به تصویر کشیدن صحنههای ایثار و شهادت مبارزان ایرانی در جنگ اغلب در سینما/ تلویزیون ما به همین شکل نمایش داده شده است. در واقع از سویی سمبل جنگ هشت ساله ما و مقاومت کشورمان علیه دشمن اغلب با چنین تصاویری به مخاطب القا شده است.
اما آنچه در این میان اهمیت دارد اهمیت استراتژی در جنگ و همراه شدنش با فداکاریهاست. «در شمال شرق آخرین تپه» که به قلم یوسفی نجف آبادی نوشته شده چنین دغدغهای انگیزه نوشتن فیلمنامه میشود.
اکبر و همرزمانش برای اطلاع از چند و چون ارتش عراق پا به این منطقه نهادند و حالا حسین با فدا کردن جانش باعث فرار آن دو شده است. مرتضی نیز به شهادت میرسد و اکبر وظیفه سنگین همه را به دوش میکشد. او بسمالله میگوید و با سرنیزه شروع به خنثی کردن مینها میکند.
● هلی کوپتری بر فراز رودخانه شیلر
شناخت جنبههایی از جنگ عظیم و پرحادثه ما با به فیلم درآمدن یک عملیات حساس امکانپذیر است ولی باید دید که این عملیات چگونه بازگو میشود. در ادامه کتاب، حسین و مرتضی گرچه جان خود را از دست دادهاند اما روحشان همراه و هم قدم با اکبر است. سربازان عراقی و هلیکوپتری که برفراز رودخانه شیلر به پرواز درمیآید از یافتن اکبر ناتوان میمانند. اکبر با وجود عفونت شدید در پاها ۱۶ روز بدون غذا دوام میآورد. او مقر توپخانه سنگین در عمق مواضع عراق را شناسایی میکند و به کنار رودخانه میرود.
در مقر ستاد فرماندهی نیروهای ایران، فرمانده لشکر (حاجعلی) و حاج اسدالله نشستهاند. دیالوگهایی که بینشان رد و بدل میشود از جنس دیالوگهایی نیست که اطلاعات فیلمنامه را مستقیماً میان اثر کاشت. اغلب دیالوگها نیز ساده و به دور از حاشیه پردازی است.
● دو خط موازی
جدال در اثر جدال میان ماندن اکبر و رسیدن نیروهای ایرانی به اوست. اکبر با زنده ماندنش میتواند اطلاعات ارزشمندی دراختیار ایران قرار دهد. نیروهای عراقی با ستون پنجم خودشان اطلاعات دقیقی از مکان استقرار ارتش ایران دارند. اکبر شاید در کتاب موانع متعددی برای زنده ماندن و رساندن خود به حاج اسدالله و حاج علی از سر بگذراند که این موانع شامل ۱۶ روز گرسنگی است. در واقعیت جنگ آنچه اهمیت دارد همینهاست. ثانیه به ثانیه زندگی رزمندهای مثل اکبر آن هم در چنین شرایطی تجربهها و مستندات جنگ است. گفتن این که او از دو پا معلول میشود برای مخاطبان جنگ کافی نیست. جدال اول و آخر این نوشته باید جدال مرگ و زندگی اکبر باشد. این جدال نه تنها به سمبل جنگ بلکه میتواند به خود جنگ نزد مخاطب تبدیل شود.
بر این اثر میتوان فیلمنامههای متعددی نوشت. «در شمال شرق آخرین تپه» نقل مستقیم ستیز سرسختانه تنها یک رزمنده با دشمن است. عراقی که به آخرین تجهیزات مجهز است.کتاب سعی دارد استراتژی جنگ هشت ساله ما را بازگو کند. تاکتیکهای جنگیای که امثال حاج علی (دایی اکبر) حاج اسدالله درآن سهیم بودند. هدف نیروهای ایرانی عزم به تخریب کردن مواضع عراق است. پنجاه دستگاه اتوبوس به رودخانه نزدیک میشوند. حاج اسدالله هنگام وضو گرفتن فردی ناشناس را در خیال میپندارد. با دو تکه چوب که زیربغل زده روبه روی او ایستاده است. حاج اسدالله بازمیگردد. نیروهای ایرانی به استحکامات نیروهای عراقی در منطقه نزدیک میشوند. سرنیزهای را میبینید که کنار زمینهای مینگذاری شده افتاده است. خونی که روی سرنیزه به چشم میخورد ردی از اکبر به حاج اسدالله و همراهانش نشان میدهد. حامد آستین پاره و خون آلود اکبر را پیدا میکند و شگفتزده به آن خیره میشود. اکبر صدای حامد و حاج اسدالله را میشنود و با اندک رمقی که برایش باقی مانده جان در حنجره مینهد و حاجی را صدا میکند.
«در شمال شرق آخرین تپه» دو مرکز ثقل دارد. بهتر است بگویم از دو محور موازی تشکیل میشود. یکی بیان حرکت استراتژیک نیروهای ایرانی به سوی رودخانه شیلر که این حرکت نیروهای عراقی را به نقل مکان و عقبنشینی وامیدارد. همچنین وادار کردن به عقبنشینی نیروهای عراق از ابتدای کتاب با ایستادگی اکبر بیان میشود. هلیکوپتر اکبر را به بیمارستان منتقل میکند و او اخبار ادامه این عملیات را از رادیو میشنود.
فرشاد شیرزادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست