جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
نظام اجتماعی و بنیادهای تربیت
فعالیتهای مدارس بر چه مبنایی شکل میگیرند؟ ما بر پایه چه اصولی آموزش میدهیم، انگیزه پیشرفت ایجاد میکنیم و به ارزشیابی میپردازیم؟ چگونه و با چه ملاکهایی میتوان میزان توفیق فعالیتهای مدارس را ارزیابی کرد؟ در پاسخ به این گونه سوالها باید به غایتهای پرورشی استناد کرد.
غایتهای پرورشی یا هدفهای کلی آموزش و پرورش از سه منبع مختلف کسب میشوند که عبارتند از نیازهای دانشآموزان، نیازهای جامعه و دیدگاه متخصصان درسی، هدفهای انتخاب شده از منابع سه گانه، موقتی هستند و باید از دو صافی فلسفه پرورشی جامعه و روانشناسی پرورشی بگذرند تا به صورت هدفهای قطعی درآیند (سیف، ۱۳۷۹.)
به این ترتیب، برنامهها و فعالیتهای مدارس باید مبتنی بر غایتهای پرورشی باشند که با مراجعه به ملاکهای فلسفه پرورشی و روانشناسی پرورشی تعیین میشوند. اگرچه تصمیمگیری متخصصان برنامهریزی درسی و در سطوح عالی وزارتی انجام میشود، اما مدیران و معلمان در میدان عمل باید به ملاکهای انتخاب اهداف و برنامهها توجه داشته باشند.
هرگونه فعالیت تربیتی مانند سایر فعالیتهای انسانی، در واقع انتخاب ارزشها و هدفهای خاص و ترجیح آنها بر ارزشها و هدفهای دیگر است. وظیفه یا نقش فلسفه پرورشی، تجزیه و تحلیل و توضیح هرگونه فعالیت تربیتی است که نظام اجتماعی معین انتخاب کرده است و بررسی انتقادی هدفها و روشهایی است که در فعالیتهای تربیتی مورد استفاده قرار میگیرند. پس فلسفه پرورشی فقط جنبه نظری ندارد که دور از عمل تربیت باشد، بلکه با توجه به فرهنگ نظام اجتماعی، معلمان را راهنمایی میکند (شعارینژاد، ۱۳۸۳)
آگاهی از روانشناسی پرورشی به ما امکان میدهد تا نوع تغییرات ممکن را در رفتار یادگیرندگان بشناسیم و نیز هدفهایی را که دستیابی به آنها در سنین معینی از رشد غیر ممکن است، تشخیص دهیم (سیف، ۱۳۷۹)
در مدارس کشور ما، فلسفه پرورشی و یافتههای روانشناسی پرورشی تا چه اندازه ملاک و مبنای فعالیتها قرار میگیرند؟ کدام یک از برنامهها و فعالیتها، بر پایه فلسفه پرورشی تجزیه و تحلیل میشوند. در کاربرد روشها و ابزارهای آموزشی، چقدر روانشناسی پرورشی به کار میآیند؟ آنچه در مورد مبانی فعالیتها در مدارسها میگذرد، جای تامل فراوان دارد. مبانی این فعالیتها نه تنها با ملاکهای فلسفه پرورشی و روانشناسی تربیتی تطبیق داده نمیشود، بلکه بیشتر فعالیتها مبتنی بر دیدگاههای غیر تخصصی، کلیشهای و تقلیدی هستند. این موضوع از دو زاویه قابل بحث و بررسی است: اول- گروهی از فعالیتها مانند روشهای مطالعه و برنامهریزی در کنکور چندان از مبنای علمی و منطقی برخوردار نیستند. به عنوان مثال دیگر، آزمونهای مکرر هفتگی و ماهانه که در بسیاری از مدارس رایج است، براساس برداشتی ناقص و نادرست از ارزشیابی شکل گرفتهاند.
دوم- در دستهای از فعالیتها هم به دلیل عدم آشنایی با مبانی یا به صورت کامل انجام نمیشود یا در مراحل فعالیت، انحرافهایی پیش میآید. نمونه این موضوع را میتوان در روشهای انگیزشی مانند غرفه جوایز، کارتهای آفرین و انواع برنامههای تشویقی دیگر مشاهده کرد که در جای خود توضیح داده خواهد شد. به عبارت سادهتر ما یا اصلا با مبانی فعالیتها آشنا نیستیم و یا برداشت نادرست داریم و یا در بعضی از مبانی دقت و تعمق لازم را به کار نبرده و به کاربرد سطحی آنها اکتفا کردهایم.
● تحلیل فعالیتها
در کدام مدرسه مبانی فعالیتها و برنامهها براساس فلسفه پرورشی و روانشناسی پرورشی مورد تحلیل، نقد و ارزیابی قرار میگیرد. ما در مدارس هم به تحلیلهای محوری و هم به تحلیلهای تعاملی نیاز داریم. گاهی ممکن است درباره یک فعالیت دقت عمل زیادی به خرج داده شود. بسیار دیده شده است که مدارس در مورد موضوعی با تشکیل دورهها و کارگاههایی به آموزش معلمان یا دانشآموزان و یا خانوادهها می پردازند، اما به دلیل نبود یا ضعف نگرشهای تعاملی، از تلاشهای انجام شده نتیجه مطلوبی عاید نمیشود.
مدارس کشور ما حتی آنهایی که به ظاهر موفق تلقی میشوند، به شدت نیاز دارند تا هم بنیادهای تکتک فعالیتها و هم مبانی مجموعه فعالیتها را با دیدگاهی تعاملی و سیستمی مورد تحلیل و نقد و ارزیابی قرار دهند.
غفلتها و سهلانگاریها ی گسترده و غیر قابل تصوری در این باره وجود دارد و به دلایل زیادی، کمتر مدرسهای به بنیادها میپردازد. مدارس ما به صورت عمده در فضایی آشفته، غیر علمی و نه چندان با ثبات، یکسال تحصیلی را آغاز کرده و به پایان میرسانند و مواردی را ملاکهای موفقیت خود معرفی میکنند که با مبنای فلسفه پرورشی و یافتههای روانشناسی پرورشی، پذیرفتنی نیستند.
● غفلت از بنیادها
چه دلایلی برای غفلت متولیان آموزش و پرورش و مدارس برای غفلت از بنیادها در فعالیتهای مختلف وجود دارد؟ چرا علیرغم آنکه از مجموعه فعالیتها- که گاهی تراکم زیادی هم دارند- کمتر نتیجه میگیریم باز هم به جای توجه و تمرکز بر بنیادها، به دنبال روشهای جایگزین و یا افزایش برنامهها میرویم؟
تربیتی که در آن، بنیادها و مبانی فعالیتها با غفلت و سهل انگاری مواجه شوند. تربیتی سست بنیاد و بیاساس، حرکتی در سطح است که حتی اگر جاذبههای ظاهری داشته و در کوتاه مدت به نوعی موجبات رضایت را فراهم آورد، پایههای نظام اجتماعی و فرهنگی جامعه را متزلزل خواهد کرد. دلایل غفلت از بنیادهای تربیت را مرور میکنیم:
۱) نادیده گرفتن تخصصها
به دلایل آشکار و زیادی، در مدارس گرایش چندانی به استفاده از تخصصهای اساسی تربیتی وجود ندارد. تخصص در مدارس، در مدرک تحصیلی معلمان و رشته یا تجربه مدیریتی مدیر مدرسه خلاصه میشود. کدام مدرسه با استادان روانشناسی و علوم تربیتی، ارتباط مستمر، نظامدار و موثر دارد؟ آیا فاصله ایجاد شده بین آموزش عالی با آموزش و پرورش، زمینهای برای این ارتباط باقی میگذارد؟ به دلیل همین فاصله، به طور معمول این احساس که آموزههای دانشگاهی با جریان عملی مدارس هماهنگ نیستند، تشدید میشود.
ممکن است کارشناسان یا متخصصانی با عناوینی چون جلسات شورای معلمان، آموزش خانواده، دورههای آموزشی و غیره در مدارس حضور یابند، اما این آن چیزی نیست که بتواند به تحلیل و ارزیابی بنیادها کمک کند.
۲) ضعف پویایی
به دلایل فرهنگی، اقتصادی و اندیشهای، در مدارس تمایل کمی برای پویایی به معنای واقعی وجود دارد. گاهی پویایی با کمیت یا شتاب فعالیتها اشتباه گرفته میشود. هر مدرسهای که برنامههای بیشتری داشته باشد و یا میل به تحرک در آن دیده شود، الزاما پویا نیست. هستند مدیرانی که از ورود اندیشههای جدید به مدرسه استقبال میکنند، اما با گرایش بیشتر به طرف فعالیتهای اجرایی و غفلت شاید ناخودآگاهی از مبانی آنچه که اندیشه جدید تلقی میشود، باز هم روزمرهگی را دامن میزنند.
پویایی حرکتی نظاممند، مستمر، مشارکتی و مبتنی بر باز خورد است. شرکت در کلاس و دوره آموزشی و یا آمد و رفت استادانی از دانشگاه به مدرسه، به تنهایی نشانه پوپایی محسوب نمیشوند. باید میل به پوپایی در کل فضای مدرسه دیده شود.
۳) کمبود مطالعه
اگر ضعف فرهنگ مطالعه در جامعه ما آفت محسوب میشود، این پدیده در مورد معلمان بخصوص مدیران مدارس، افتی بسیار خطرناک و هشدار دهنده است. مدیران و معلمان به طور معمول، خاطرات مربوط به مطالعه کتاب و منابع علمی را در دوران دانشگاه رفتن و دانشجو بودنشان جستجو میکنند! بیرغبتی به مطالعه، علاوه بر آنکه موجب دسترسی به یافتههای جدید علمی میشود، بلکه برداشتهای سطحی و نادرست از این یافتهها را تشدید میکند.
۴) تصورات کلیشهای و تقلیدی
بسیاری از برنامهها و روشهایی که امروز در مدارسها جریان دارند، حاصل تصورات کلیشهای و تقلید هستند. مدیران و معلمانی که راه افتادن استفاده از کارتهای آفرین را به خاطر دارند، میدانند که این پدیده با چه سرعتی شیوع پیدا کرد. علاوه بر برنامههای جاری، هر از چند گاهی جریانی جدید در آموزش و پرورش و مدارس راه میافتد و بسیاری را با خود همراه میسازد. نمونههایی از این جریانها در دو دهه اخیر: فراشناخت، خلاقیت، پژوهش، ارزشیابی توصیفی، هوشهای چندگانه، یادگیری مشارکتی، هوش هیجانی و غیره بودهاند که چون به اساس و بنیاد آنها توجه کافی نشده است، تاثیرات مورد انتظار را بر جای نگذاشتهاند. وقتی تقلید و الگو برداری جای تحلیل و تعمق را بگیرد. بنیادها فراموش میشوند.
۵) سطحی انگاری و ساده پنداری
مجموع عوامل یاد شده، منجر به نوعی سطحی انگاری و ساده پنداری در فعالیتهای مدارس میشود. حتی اگر چنین ادعایی در میان باشد که حرکتهای زیربنایی و پایهای مهماند، اما در عمل، جهتگیریهای فکری همراه با کمبودهای زمانی و حجم برنامهها، جایی برای توجه و تامل در بنیادها باقی نمیگذارند. نشانههای زیادی برای این امر در مدارس وجود دارند که نمونه آشکار آن در انتخابهای مدیریتی دیده میشود.
۶) ضعف تحلیلهای تعاملی
نگرشهای تعاملی نه تنها در مدارس، بلکه به طور کلی در نظام اجتماعی ما، جایگاه چندانی ندارند. تمرکز بر یک یا چند بعد امور و نادیده گرفتن آنچه که در کل جریان دارد، معضلی فرهنگی و گسترده است. با نگرش تعاملی، علاوه بر درک پیچیدگی فعالیتها، میتوان به تحلیلهای جامع از آنچه روی میدهد و از آنچه باید روی دهد، دست یافت. هنوز هم در نظام آموزشی ما بحثها و رویکردهایی چون دانشآموز محور، معلم محور و کتاب محور بودن فعالیتهای آموزشی رواج دارد. در مباحث تربیتی، وقتی به کتاب میرسیم، آن را مهمترین مسئله آموزش و پرورش میدانیم، وقتی به دانشآموز، معلم، فضای آموزشی، مدیریت مدرسه و هر مولفه دیگر که میرسیم، آن مورد مهمترین موضوع آموزش و پرورش تلقی میشود. این تلون مزاج ناشی از چیست؟ ضعف نگرشها و تحلیلهای تعاملی، بنیادهای همه امور و مولفهها را سست میکند.
● مدارس موفق
موضوع «مدارس موفق» و تبعات آن مانند ویژگیها و استانداردهای چنین مدارسی، از مباحث جذاب آموزش و پرورش است. یکی از بارزترین شاخصههای مدرسه موفق این است که در آن فعالیتها سرسری و سطحی انجام نمیشوند و مبانی برنامهها در کانون توجه متولیان قرار دارند. در کشور ما، مدارس موفق چگونه تعریف میشوند؟ کدام کتابها، منابع و اسناد مکتوبی از تحلیل و ارزیابی مدارس موفق درباره بنیادهای تربیت سراغ دارید؟ کدام یک از مدارس با سابقه و پرمشتری گذشته و حال در ایران، به ارائه تحلیلهایی از مبانی آموزشی، انگیزشی، ارزشیابی، انضباطی، مشارکت والدین، تدارک فضای آموزشی و غیره پرداختهاند؟
بنیادهای تربیت در چه بخشی از آموزش و پرورش کشور ما مورد تحلیل، نقد و ارزیابی مستمر و موثر قرار میگیرد؟ چه کسی میتواند بگوید که چرا باید از رقابت به عنوان ابزار انگیزشی استفاده کنیم؟ معلم تا چه حد در فرآیند یاددهی- یادگیری نقش دارد و این نقش چه ارتباطی با مولفههای دیگر دارد؟ چرا باید شاگرد اول، دوم و سوم انتخاب کنیم؟ کوتاه بودن موی سر دانشآموزان در مقایسه با عوامل موثر دیگر در تربیت چه جایگاهی دارد؟ چرا درسهایی که مبنای عاطفی- اجتماعی آنها بیشتر است باید با روشهای شناختی آموزش داده شوند؟
کجا و چگونه باید به این سوالها پاسخ داده شود؟
امیرعباس میرزاخانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست