چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
پیشگفتاری بر« آموزش بزرگسالان »
یك نیاز ما را به حركت وادار میكند. حركت ما باید پاسخ درستی باشد به آن نیاز ـ آن نیاز را برآورده سازد .این نیاز اگر یك نیاز طبیعی باشد ، نیاز اولیه باشد ، شناختن نداردـ مثل گرسنگی است كه باید با خوردن پاسخ داده شود.
اما اگر كمی بالاتر از آن باشد، فكر میبرد، شناخت میخواهد، شناخت موقعیت میخواهد، شناخت وضعیت میخواهد.هر چه بهتر وضعیت را بشناسی ، هر چه دقیقتر موقعیت را درك كنی ، هر چه فكرت منطقی تر كار كند امكان موفقیت تو بیشتر است.خوب ،« موقعیت » كه سرجایش نمیماند ـ دایم حركت میكند .« وضعیت »هم در همه جا یك جورنیست .
یكی «تاریخ » را میسازد و دیگری «جغرافی » را ، تو باید دایم تقاطع تاریخ و جغرافی را به دست بیاوری ، تلاقی زمان و مكان را پیدا كنی، پیدا كنی كه در چه مرحلهای از تحولات تاریخی هستیم و در چه خطه جغرافیایی .اگر به درستی، با درایت و با برخوردهای علمی ،پیدا كنی كه این طرفمان، گذشتهمان، چیست و آن طرفمان، آیندهمان چگونه خواهد بود.
میتوانی پلكان زیرپایت را، نردبام رسیدن به بام فردا را، جوابگوی نیاز فردایت سازی .تو به درستی، میدانی كه «نیاز » امروز همان نیاز دیروز نیست، ما هر چه داریم از گذشته داریم ولی فردا تكرار گذشته نیست .عناصر ساده دیروز به هم آمیخته اند و تركیب تازهای دادهاند، اكسیژن با هیدروژن تركیب شده است و «آب» داده است .آب نه اكسیژن است و نه هیدروژن .
اگر تو اكسیژن و هیدروژن را نشناسی آب را نشناختهای ، ما هر چه داریم از گذشتگان داریم، اما پاسخ های دیروز برای محركهای دیروز بوده است ، آن محركها عوض شده است و پاسخی دیگر میطلبد .
از خودمان بگوییم ، ما هم در روزگاری مثل همه جاندارهای دیگر با حواسمان با درون و بیرونمان ارتباط میزدیم. با سایر جاندارها و با اشرف مخلوقات نیز. ماارتباط با همنوعانمان را بیشتر با حركت و صدا برقرار میكردیم. اما تاریكی و سایر موانع دید، كه مانع برقراری ارتباط حركتی مان میشد، كم كم ارتباط صوتی را جلو انداخت.
و زبان غنیترین وسیله ارتباطی شد. زبان به ما كل و كلی را داد زبان زمان و مكان رابرای ما فتح كرد.و زبان شد عادی ترین وسیله ارتباطیمان ، شد جزو وجودمان و در سیستم عصبیمان ، برای انتقال به نسلهای بعد، جای گرفت. كه استعدادش فطری شد و كاربردش اكتسابی. بشر كه احساس و اندیشه و باور داشتها و آرزوهایش رابرای تلطیف و تعالی سینه به سینه منتقل میكرد وتاریخ تمدن را میساخت آرام آرام علایم گفتاریش را با نشانههای نوشتاری تثبیت كرد.
«خط» تحولی شد در تامین سرعت و دقت در سیر و سیاحت ما در تاریخ و در جغرافی «خواندن» وسیله دست یافتن به اعماق تاریخ و به اقصی نقاط عالم شد.
توان خواندن « سواد » تلقی گردید.
اگر هیچ نوشتاری نتوانسته است آینه تمام نمای « گفتار» باشد، همچنان كه هیچ گفتاری نتوانسته است بیانگر امین احساس و اندیشه آدمی گردد.اما به هر حال « توان خواندن »مرز تمییز باسواد از بیسواد شد. كه نوشتن را هم به ناچار به دنبال كشید.دنیای درك ما دیگر فقط از طریق گوش نبودـ كه محیطی بسیار محدود داشت و حفظ دریافت شدهاش مشكل بود .
و دنیای تولید، دیگر فقط از راه دهان نبود كه دقت و استحكامش دستخوش «افواه » باشد .
اهمیت توان خواندن، و قدرت نگاشتن ، در دورهای بسیار طولانی از تاریخ تحولات اجتماعی در همین بود.
اما حالا چه ؟
بر میگردیم بر سر دو خط متقاطع تاریخ و جغرافی ـ موقعیت زمانی و وضعیت مكانیمان را پیدا میكنیم تا ببینیم نیاز ما چیست و پاسخش چگونه داده میشود. پشت سرمان را تا آنجا كه چشمشان میبیند نگاه میكنیم، یك وقت چند هزار سال طول میكشید تا اطلاعات مردم روی زمین دو برابر شود، یك وقت چند صد سال طول كشید و حالا...
هر سه چهار سال یك بار اطلاعات روی زمین دو برابر میشود. و فردا...
یك وقت خبری را با اسب و شتر و قاطر از اینجا به آنجا می بردند.
و حالا...
وسایل ارتباطی عرصه را برما تنگ كرده است سرعت و قدرت و تنوع و غنای انها جایی برای كلاس و معلم وكتاب و گچ و تخته سیاه نگذاشته است .
ما باید تقاطع تاریخ ـ جغرافی را پیدا كنیم.
باید نیاز روز را بشناسیم و پاسخ مثبت به آن را .
باید اگر امر سرنوشت ساز « آموزش » را به عهده گرفتهایم اگر لباس «آموزگار» را به تن كردهایم .، اگر به پا خاستهایم، دل مشعل كرده ایم و مردم را به چیزی، به راهی، به سرزمینی میخوانیم، خودمان آن را ببینیم و بشناسیم و باوركنیم، و بدانیم كه معلمی اگر رسالت انبیاست باید یك راست رفت توی زندگی مردم، باید رفت به كمكشان، درست در همان اموری كه درماندهاند. آنها در راه بردن زندگی درماندهاند، آنها میخواهند بدانند چگونه زندگی كنند. میخواهند بدانند با خود، با محیط خود، و با خالق خود چگونه رفتاری داشته باشند. و ما باید راهی را برویم كه در رفتاری كه در رفتارشان مؤثر بیفتد ـ رفتاری كه همه جلوههای زندگی آنهاست و نمیتواند در درك علمی جهان موجود ریشه نداشته باشد.
ما باید به مردم كمك كنیم تا از درك علمی به درك فلسفی برسند .توان خواندن كه شرط اساسی برای برقراری ارتباط درك و تولید است، شرط لازم است، نه شرط كافی. ما بایدذهن مردم را باز كنیم كه اگر چیزی خواندند یا شنیدند بفهمد ـ همان گونه كه نویسنده یا گوینده منظور داشته است . ما دیگر نمیتوانیم به شناساندن واقعیتها بسنده كنیم ، باید «توان شناختن » را در انسانها مهارتی پر تحرك كنیم.
دیگر به جایی نمیرسیم اگر فقط اندیشههای دوران سپری شده دیگران را عرضه كنیم، باید در آنها اندیشیدن براندیشه دیگران را ضامن تعالی فكری كنیم.
دست كم گرفتن امر آموزش در این مملكت ـ آموزش از آن نوع كه ما میگوییم ـ نفهمیدن تقاطع تاریخ و جغرافی است. اما آموزشی كه از آن یاد میكنیم تخصص نیست ، دانش برگزیدگان علم و تكنیك و تكنولوژی نیست ، برای انسانهای متعادل است، برای همه آنهایی است كه « حق زندگی » دارند ـ برای پدران و مادرانی است كه میخواهند نیروهای انسانی امروز و فردای مملكت را راه ببرند.
ما با اشیاء بسیار كاركردهایم ـ علم الاشیایمان روبراه شده است ، اما در فقر كار با انسانها هستیم و علم الاجتماعمان بیمار است .پدر نمیداند با فرزندش چگونه رفتار كند، مادر نمیداند چگونه طفلش را بار بیاورد كه با حفظ استقلال در همبستگی اجتماعی باشد، مدیر نمیداند چگونه سازماندهی كند كه از ذره ذره امكاناتش و از لحظه لحظه اوقاتش بالاترین بهره را گیرد، و ما درماندگی فرهنگی داریم .
دانش و تكنیك و تكنولوژی روز را فرزندان ما به طرفهالعینی میگیرند. آنچه در آن ماندهایم به خدمت گرفتن این علم و تكنولوژی است.ما فرهنگپذیرا شدن دستاوردهای روز را نداریم. عزیزانمان كه فاتحان قلل پای نخورده دانش امروزند به خدمت اقوام و سرزمینهای دیگر در میآیند. فیزیك نظری ما میدانهای رقابتهای علمی را بیرقیب میكند و فیزیك عملی ما در دست سنتیها راه را بر ورود هر نوع تحول و نوآوری بسته است. آنچه ما آموزش بزرگسالان مینامیم چیزی نیست كه دانشگاها میدهند، كه دبیرستانها میدهند، كه دبستانها میدهند. بگذارید آنها كار خودشان را بكنند. آنچه ما عرضه میكنیم تار و پودهای كار و زندگی است، عجین كردن كار با دانش است، به خدمت كشیدن دانش در جریان روزانه كار و زندگی است، درك علمی از انسان و طبیعت است، از رابطهها، و برپایی زندگیای در خور انسان معاصر است. این را شما « فرهنگ»بنامید.
حركت فرهنگ بطیء و عمیق است.برای ساختن هر چیز باید اول خراب كرد، برای به دست آوردن هر چیز باید مایه گذاشت، اما اگر فقط خراب كنیم و چیزی نسازیم اگر مایه بگذاریم و چیزی به دست نیاوریم حركت عاقلانهای نكردهایم.غنای فرهنگ اسلامی ـ ایرانی، در كتابهاست، در سینههاست، در درون انسانهاست.
كار «آموزش بزرگسالان» كه درون انسان را غنی میكند بیرونی كردن پرتحرك این همه غنای درونی است، تحركی بر مبنای دانش و خرد .
در ذهن مردم میهن اسلامیمان باید كار ـ كار منبعث از دانش و خرد ـ به عنوان تعیین كننده سرنوشت به حساب آید و نیروهای انسانی ـ نیروی انسانی تربیت شده و اندیشمند ـگرانبهاترین ثروت ملی به حساب آید.ما باید تمام وابستگیها را به حداقل برسانیم. وابستگی به زمین، به آب، به نفت و به آنچه را كه روزی « ثروت ملی » نامیده میشد، و جز به دست انسانهای توانمند چنین منابعی « ثروت » به حساب نخواهند آمد.
اما چگونه میتوان به این همه ثروت دست یافت؟ بچههای ما در كتابهای درسیشان میخوانند:
مقداری انرژی، مقداری حركت میدهد، اما این كه چه مقدار حركت میدهد دقیقاً به «سیستم» مربوط است. ما باید سیستم ارتباطیمان را طوری تنظیم و دائم تصحیح كنیم كه كمترین انرژی ما بیشترین حركت را موجب شود، به كلامی دیگر « سعی » ما «نتیجه » مطلوب را داشته باشد.
روند تاریخ این طور بوده است كه اخلاق به تدریج سنت میشده و سنت به تدریج « قانون » . حالا كه متفكران و آینده نگران ما مسئوولانه بر مسند حكومت نشستهاند باید آنچه به مصلحت مردم و مملكت میدانند، با وضع قوانین، جزو امور جاری و ساری زندگی كنند.
كار و تولید باید موازی با آموزش و یادگیری حركت كند.هر كس در هر جایی كار میكند ـ جزو ساعات موظفش ـ باید حجم معین از حضورش به آموزش داده شود. این آموزش باید برنامهریزی شده باشد. سیاستگذاری شده باشد، هدف داشته باشد، تعریف داشته باشد ـ با پیش بینی نتایج مطلوب. و مراكز صاحب صلاحیت پر تجربه امتحان دادهای باید مسئولیت این آموزش را به عهده گیرند.
این تصور كه هر سازمانی یك « اداره آموزش » ـ برای تربیت نیروی انسانی داشته باشد، یا این تصور كه هر كارخانه و مزرعهای ساعتی را به امر یادگیری اختصاص دهد راه به جایی نمی برد.
آموزش در عرصه زندگی امروز امری نیست كه فرد یا واحد محقری بتواند آن را راه ببرد. این امر آنقدر تركیبی و پیچیده است كه هیاتهای بزرگ علمی ـ آكادمیك، با تركیبی از بهترینهای زمینههای مختلف علوم، با قید احتیاطی میتوانند بخشی از آن را عهده دار شوند.
در مقایسه با یك شركت ساختمانی، كه برای ساختن یك پل، باید انواع كادرهای پرتجربه و وسایل و امكانات را ارایه دهد تا جواز ساختن بگیرد، بدیهی است كه یك سازمان آموزشی باید با چندین برابر قدرت و كار آیی واعتبار كادر و امكانات پا به عرصه خدمات آموزشی نهد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست