جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

روایت قرآنی میلاد مسیح


روایت قرآنی میلاد مسیح

«پارسایان ما خاضعانه مرقد و مزار مقدسان شما را, که ما نیز ایشان را در زمرهء پیامبران خدا به شمار می آریم, عزیز و ارجمند می داشتند و تربت مقدس او عیسی مسیح چه زیبنده و برازنده, می توانست مهد وفاقی خوش طالع و مایه میثاق جاودانهء احسان و نیکوکاری شود»

«پارسایان ما خاضعانه مرقد و مزار مقدسان شما را، که ما نیز ایشان را در زمرهء پیامبران خدا به‌شمار می‌آریم، عزیز و ارجمند می‌داشتند؛ و تربت مقدس او [عیسی مسیح] چه زیبنده و برازنده، می‌توانست مهد وفاقی خوش‌طالع و مایه میثاق جاودانهء احسان و نیکوکاری شود».

این سخنان را «نووالیس» Novalis شاعر و داستانسرای شهیر آلمانی در رُمان صلیبی خود که با عنوان «هاینریش فون اُفتردینگن» به‌سال ۱۸۰۲ میلادی منتشر کرد، بر زبان «سازان ظلمیه»، یکی از شخصیت‌های رُمانش می‌نهد؛ بانوی مسلمانی که در جنگ‌های صلیبی در بیت‌المقدس اسیر عیسویان گشته است. نوالیس از این طریق به‌واقعیتی اشاره می‌کند که متأسفانه در مغربزمین همواره به‌دست فراموشی سپرده شده و یا هرگز به‌آن توجه نشده است. این واقعیت که در پانزده سوره از قرآن، از عیسی مسیح نام برده شده است، یعنی دقیقاً در ۹۳ آیه. مسیح و مریم بر اساس نص صریح قرآن - و پیرو آن در کل فرهنگ اسلامی - بندگان با حرمت و عزت خداونداند و مورد تکریم او. عیسی در قرآن «روح الله» و «روحی از اوست» (سورة النسا، آیه ۱۷۱) که با دَم روح‌الامین در رحم مادرش جای گرفت. اینکه در گسترهء فرهنگ اسلامی از او اغلب با نام «مسیح» یاد می‌شود، به هیچ وجه به معنای «ناجی»، یعنی آنچه در سنت مسیحی از آن منظور نظر است، نیست (ناجی= Massias)؛ بلکه فقط کنیه‌ای است به‌منظور تعظم و تکریم بیشتر.

«حمل بکر»، چنانکه در سورهء مریم آشکار می‌شود، جزو یکی از عقاید مسلّم دینی در اسلام است. من به‌یاد دارم زمانی که در آنکارا به‌دانشجویان مسلمانِ رشتهء الهیات اسلامی متذکر شدم که امروزه بسیاری از مسیحیان، دیگر به «حمل بکر» اعتقاد ندارند، دختر دانشجویی برخاست و برآشفته گفت: «بنابراین ما نسبت به‌آنان مسیحیانِ بهتری هستیم!». در سورهء مریم، روایت قرانی آبستن شدن مریم و میلاد مسیح از مادر عذرایش چنین آمده است:

«*در این کتاب مریم را یاد کن، آنگاه که از خاندان خویش به‌مکانی رو به‌سوی برآمدن آفتاب، دوری گزید. *میان خود و آنان پرده‌ای کشید و ما روح خود را نزدش فرستادیم و چون انسانی تمام بر او نمودار شد. *مریم گفت: از تو به‌خدای رحمان پناه می‌بَرم که پرهیزکار باشی. *‌گفت: من فرستادهء پروردگار تو هستم، تا تو را پسری پاکیزه ببخشم. *گفت: از کجا مرا فرزندی باشد، حال آنکه هیچ بشری به‌من دست نزده است و من بدکاره هم نبوده‌ام. *گفت: پروردگار تو این چنین گفته است: این برای من آسان است. ما آن پسر را برای مردم آیتی و بخشایشی می‌کنیم و این کاری است که بدان حکم رانده اند. *پس به‌او آبستن شد و او را با خود به‌مکانی دورافتاده بُرد». (قرآن مجید، سورة مریم آیات ۱۶ تا ۲۲. ترجمهء عبدالمحمد آیتی).

در روایت دیگری آمده است که وقتی مریم در حال شستشوی بدن خود بود، روح‌الامین در پیراهن او که از تن به‌در کرده بود، دَمید. مولانا جلال‌الدین رومی، روایت بشارت مریم را با زیبایی ویژه‌ای در یکی از داستان‌های «مثنوی معنوی» به‌نظم کشیده است که یادآور تصویرسازی‌های مسیحی در قرون وسطی است و با این ابیات آغاز می‌شود:

دید مریم صورتی بس جان‌فزا

جان‌فزایی، دل‌ربایی در خلا

پیش او بررُست از روی زمین

چون مه و خورشید آن روح‌الامین

ما بعداً به شرح این روایت در مثنوی مولانا خواهیم پرداخت. اما روایت قرآنی بشارت مریم با توصیف تأثرانگیز تولد مسیح این چنین ادامه می‌یابد:

«*درد زاییدن او را به‌سوی تنهء درخت خرمایی کشاند. گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و از یادها فراموش شده بودم. *کودک از زیر او ندا داد: محزون مباش، پروردگارت از زیر پای تو جوی آبی روان ساخت. *نخل را بجنبان تا خرمای تازه‌چیده برایت فرو ریزد. *پس ای زن، بخور و بیاشام و شادمان باش و اگر از میان آدمیان کسی را دیدی بگوی: برای خدای رحمان روزه نذر کرده‌ام و امروز با هیچ بشری سخن نمی‌گویم. (سورهء مریم آیات ۲۳ تا ۲۶).

اینکه به‌ناگاه از درخت خشکیدهء نخل، خرمایِ رسیدهء شیرین فرو می‌ریزد، به‌معجزه‌ای تعبیر می‌شود که با آن مژدهء ظهور پیامبری جدید داده می‌شود. تلخ‌گواری دردِ گران زایمان با خرمای شیرین التیام می‌یابد. تأثیر پایدار این روایتِ قرآنی را در شعری زیبا از «پُل والری» با عنوان «نخل» نیز می‌توان دید که در آن دریافت این عطیه الهی از راه ایستادگی صبورانهء مریم، به‌خوبی توصیف شده است .

Patience, patience

Patience dans l’azur!

Chaque atome de silence

Est la chance d’un fruit mûr!

Viendra l’heureuse surprise :

Une colombe, la brise,

L’ébranlement le plus doux,

Une femme qui s’appuie,

Feront tomber cette pluie

Où l’on se jette à genoux!