شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
طرز برخورد با دروغگوهای کوچک

تا حالا برایتان اتفاق افتاده به کسی دروغ بگویید؛ مثلا به پدر و مادرتان یا یک دوست صمیمی یا شاید همسرتان؟ چرا به او دروغ گفتهاید؟ آیا به هدفی که در پی آن بودهاید، رسیدهاید؟ اگر خودتان در مقابل کسی قرار بگیرید که به شما دروغ بگوید، چه احساسی خواهید داشت؟ به عقیده شما، او مقصر است یا خودتان باعث شدهاید تا به جای حقیقت، دروغ بشنوید؟ خیلی خوب است که قبل از خواندن داستان زندگی «تبسم» و مشاجره او با مادرش در حضور دکتر بدریسادات بهرامی، خودتان در فضای دوستانه و آکنده از راستی و محبت خانههایتان پرسشهای بالا را پاسخ دهید. کمترین فایده این صحبتها آن است که میتوانید با کمک یکدیگر مسیرهای دروغ گفتن و دروغ شنیدن را ببندید...
● قصه از کجا شروع شد؟
۴۸ ساله هستم. آمدم اینجا تا ببینم چرا روزگار اینطور تیره و تار شد و دخترکم (تبسم) را به راحتی از دست دادم؟ شما را به خدا داستان زندگی مرا به همگان بگویید تا عبرت بگیرند. من تازه فهمیدهام که دختر ۲۰ سالهام یک سال است شیشه میکشد! او در تمام این مدت که به من میگفته با دوستانش به کتابخانه میرود و درس میخواند، دروغ میگفته و به خاطر اینکه به یک پسر ثابت کند چهقدر دوستش دارد و برای این که اعتماد او را جلب کند، خواسته او را قبول کرده و شیشه مصرف کرده است. من دایم او را کنترل میکردم و مطمئن بودم بادوست خودش، مریم، درس میخواند. آن قدر ماهرانه دروغ میگفت که کاملا به او و مریم اعتماد داشتم. الان تحتنظر است تا آن ماده لعنتی را ترک کند اما من برای ترک دروغهایش او را به اینجا آوردم. چه طور یک پسر با ترفند و دروغ توانست اعتماد او را جلب کند و او هم به من دایم دروغ تحویل میداده است؟ چرا؟ چرا؟ به من میگوید: «خودتان باعث شدهاید تا به شما دروغ بگویم!» مگر امکان دارد مادری دوست داشته باشد از بچهاش دروغ بشنود؟
● در مطب مشاور
دکتر بهرامی: اجازه بدهید حالا که عده زیادی از خوانندگان «سلامت» منتظرند تا بدانند چرا بعضی از آدمها دروغ میگویند، خیلی خلاصه به زمینههای آن بپردازیم و از موارد نادر به سمت شایع پیش برویم و سپس بررسی کنیم چه کسی مقصر است: دروغگو یا شنونده دروغ؟
بعضیها به خاطر این دروغ میگویند که بیمارند. این گروه حتی عقیده ندارند که دروغ میگویند. مثلا آدمهای خودشیفتهای که به جاهطلبی مبتلا هستند و تمایل دارند چیزهایی را داشته باشند که الان ندارند، به دروغ پناه میبرند تا این فاصله موجود را پر کنند. معمولا همه ما بین خود واقعیمان و خود ایدهآلمان فاصلهای داریم که این فاصله در حد معقول است. شما دانشجوی مقطع لیسانس کامپیوتر هستید و به یک دوست، خود را لیسانسه یا مهندس کامپیوتر معرفی میکنید اما این بیماران گاهی حتی دیپلم ندارند و خودشان را دکتر و مهندس مینامند. فاصله خودپنداره آنها با خود ایدهآلشان بسیار زیاد است و این دروغها میتواند در موقعیتهای خاص مثل ازدواج دردسرساز باشد. بعضی دیگر، بیماران مبتلا به وسواس و اضطراب هستند که دایم با گفتن مطالب غیرواقعی اضطراب خود را پنهان میکنند. جالبتر اینکه دروغهای آنها اغلب هیچ نفعی در پی ندارد ولی عادت کردهاند که حتی مدل و مارک گوشی خود را به دروغ، چیز دیگری عنوان کنند! این افراد واقعا نیازمند درمان هستند چون با این کارهایشان اعتماد دیگران را از دست داده و تنها میمانند.
گروه دوم دروغگویان، آدمهایی هستند که به دنبال تایید مردم هستند و برای کسب آن مکرر در مکرر دروغ میگویند.
گروه سوم که اکثریت علل دروغگویی افراد را شامل میشود، دروغ گفتن به علت احساس ناامنی و ترس است. شما تا افسر راهنمایی رانندگی را میبینید از ترس جریمه دروغ میگویید یا از ترس والدین خود یا از ترس از دست دادن اطمینان همسرتان به او دروغ میگویید. بعضی وقتها هم از ترس قضاوت دیگران دروغ میگوییم. تبسم و جوانهای مانند او هم از ترس اینکه مبادا توجه والدین خود را از دست بدهند و در ارضای نیاز عاطفی خود با مشکل مواجه شوند، پشت دروغهایشان به آرامش میرسند. مثلا آیا شما به یاد دارید کی اولین دروغ را به مادرتان گفتید؟
ـ تبسم: بله، میخواستم با مریم و دو تا از بچههای دیگر به سینما بروم ولی به مامان گفتم میرویم کتابخانه، حتی نگفتم به غیر از مریم همراهانی داریم چون او مخالفت میکرد و میگفت پس درسهایتان چه میشود؟
ـ مادر تبسم: چرا فکر کردی اگر راستش را بگویی نمیگذارم بروی؟
ـ تبسم: نمیدانم! یک بار مریم به مادرش گفت و دیدم اجازه نداد. من هم با اون دو تا دخترها رفتم. افشین پسرخاله او بود و خیلی اتفاقی ما را دید و من با او آشنا شدم. (با گریه) کاش به مامانم راست میگفتم و خودم را بدبخت نمیکردم. اما ترسیدم.
ـ دکتر بهرامی: اجازه بدهید در این راه اشتباهی که تبسم طی کرده مثل یک فیلم به عقب برگردیم و همه آنچه را که اتفاق افتاده مرور کنیم.
در وهله اول شما به عنوان مادر، باید با خودتان صادق باشید و کمی فکر کنید که آیا تا به حال به تبسم گفته بودید که «عزیزم من همیشه دوستت دارم. هیچوقت بر اساس رفتارهایت تو را قضاوت نمیکنم. اگر اشتباهی انجام بدهی و راستش را بگویی هرگز از چشمم نمیافتی و عشق من بدون قید و شرط است.» و یا خود شما تبسمجان! آیا اتفاق افتاده بود که رفتار اشتباهی بکنی و راستش را به مادرت بگویی و عکسالعمل او را ببینی؟! اگر همه ما سعی کنیم در جامعه بدون قضاوت باشیم و اطرافیان را بیدرنگ مورد قضاوت قرار ندهیم، آنها به ما دروغ نخواهند گفت. تصور کن تو به مادرت میگفتی و او توجیهی برای اجازه دادن یا ندادن به سینما داشت؛ یا آشناییات با افشین را اطلاع میدادی و رفتار مادرت و راهنماییهای او راهگشای تو میشد. مادرت قطعا تو را با خطرات احتمالی آشنا میکرد تا اعتماد بیمورد نکنی. تو هم چون ترسی از بیان حقیقت نداشتی همه حرفهایت با افشین را به مادر میگفتی. ولی شما تصور کردید احترام شما در نگه داشتن این فاصله با دخترتان حفظ میشود و سعی نکردید این رابطه را نزدیکتر کنید و سر از کارش درآورید. اتفاقا باید بدانید تربیت و احترام در راستگویی میسر میشود. اگر جوان شما حقیقت را بگوید و شما یاد بگیرید که با رفتارتان آنها را از خود نترسانید و زمینه راستگویی را فراهم کنید به راحتی میتوانید در امر تربیت موفق باشید.
اگر تبسم میگفت به سینما رفته شما قطعا میپرسیدید چه طور بود؟ دوستهای جدیدت چهطوریاند؟ و او شروع به صحبت میکرد. تا ماجرای افشین را میشنیدید، بدون گارد گرفتن باید ادامه میدادید: «اگر تو علاوه بر مریم با دیگران هم دوست شوی یا حتی با این پسر مکالمه تلفنی داشته باشی، هرگز محبت مرا از دست نخواهی داد ولی من نگرانم. میدانم که تو به او دلبسته میشوی و گمان میکنی قصد ازدواج دارد. شاید او به تو چنین وعدههایی بدهد. تو باید در جریان باشی. شاید تقاضا کند با او به گردش بروی یا به خانهاش؛ ولی تو هرگز نباید اعتماد کنی چون قصد او اینطور که وانمود میکند، نیست و...» در اینجا میتوانید در قالب داستانهای واقعی ماجرای در دام افتادن دخترها و پسرها را بگویید و غیرمستقیم او را آگاه کنید. نباید از راه سلامت فاصله بگیرد. دخترتان باید یاد بگیرد اگر کسی او را دوست داشته باشد و قصد ازدواج کند چه رفتارها و گفتارهایی خواهد داشت.
ـ مادر تبسم: من هیچوقت با تبسم راجع به این مسایل حرف نزدم. انتظارش را نداشتم به غیر از مریم که خانوادهدار است دوست دیگری بگیرد، چه رسد به دوست جنس مخالف!
ـ دکتر بهرامی: و برای همین است که امروز خود را ملامت میکنید. شما که نمیدانید در خارج از خانه چه وقایعی در انتظار فرزندتان است، پس باید او را از همه نظر مجهز کنید تا در دام نیفتد. اینکه اجازه ندهید هیچ کاری انجام دهد، راه حل نیست. باید هر لحظه با کسب اعتماد او و از بین بردن ترسهای درونیاش راجع به قضاوت شما، او را کنترل نمایید. همیشه به او بگویید: «اعتمادی که بهت دارم خراب نمیشود؛ راستش را بگو!»
● ۴ توصیه به والدین
۱) به طرف مقابل خود امنیت بدهید تا او مجبور نشود دروغ بگوید. آنها را با رفتار اشتباهشان نسنجید و نگویید تو همانی هستی که فلان روز آن کار خطا را انجام دادی! با این حرفهای شما او قطعا پشت دستش را داغ میکند که دیگر خطاهایش را عنوان نکند و به طریقی پشت یک دروغ پنهان شود تا به قول عامیانه سوژهای دست شما ندهد.
۲) هرگز اطرافیان خود را مورد قضاوت قرار ندهید. آنها را همانطور که هستند با همه بدیها و خوبیها (که لفظ بدی و خوبی به خاطر اختلاف سلیقههای ماست) بپذیرید.
۳) حریم شخصی افراد را محترم بشمارید. گاهی اوقات با اینکه شما یک دوست یا همسایه بیشتر نیستید، سعی میکنید با سرک کشیدن در مسایل شخصی دیگران آنها را مجبور کنید به شما دروغ بگویند. ضمنا اگر فامیل، اقوام و یا دوست شما سوالی میپرسد که نشاندهنده ورود او به منطقه شخصی و حریم شماست، لزومی ندارد با مدرک و استدلال او را از خودتان راضی کنید. باید بر اساس تدبیر عمل کرده و در حد تمایل به او پاسخ دهید.
مثلا اگر میپرسند دیروز ساعت ۶ خانه بودی؟ یک «نه» ساده کافی است و اگر سوال دیگری پرسیدند که کجا بودی و تمایل نداشتید بگویید، لازم نیست به دروغ پناه ببرید. با گفتن اینکه «بیرون بودم» «کار داشتم» و...به او بفهمانید که نباید سوال دیگری بپرسد. شما بخشی از اطلاعات رابین خود و کسی که همرازتان است نگه میدارید تا دیگران یاد بگیرند نباید وارد حریم شخصی شما شوند. البته خودتان هم صد در صد باید به حریم آنها احترام بگذارید تا نه دروغگو شوید و نه شنونده دروغ. والدین شما و سپس همسرتان میتوانند آن همرازی باشند که باید مورد اعتماد قرار بگیرند.
۴) کمی هم باید روی ارزشهای جامعه کار کنیم. این جامعه میتواند خانواده شما باشد یا اجتماع بزرگتر. وجود ارزشهای غلط ما را مجبور به این کار میکند. مثلا وقتی پولدار بودن عروس یا داماد یک ارزش تلقی میشود مردم میخواهند با غیرواقعی جلوه دادن خود از شرایط ازدواج بهتر برخوردار شوند. مادامی که ارزشهای جامعه به جای درونی بودن، متوجه بیرون فرد شود و ثروت و پست و مقام جای ارزشهای درونی سالم که با تلاش به دست میآیند را بگیرد (مثل رشد فردی، تحصیلات، اخلاق و منش انسانی) مردم برای ارزشمند شدن خود در چنین جامعهای به دروغ پناه میبرند.
الهه رضائیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست