یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عقل گریزی در عرفان های کاذب


عقل گریزی در عرفان های کاذب

جایگاه عقل در حیات معنوی انسان کجاست

قوه اندیشه یکی از شئون آدمی است که در کنار دل، جایگاهی بس رفیع در حیات معنوی او دارد. عقل‌محوری می‌تواند به‌عنوان پشتوانه معناگرایی تصویر شده یا مقابل آن ترسیم شود.

هر مکتبی که بتواند باطن‌گرایی را با عقل‌مداری جمع کند، شانس بیشتری برای دوام و بقا خواهد داشت. اشکال کار در معنویت‌های جدید، بی‌اعتنایی به قوه عاقله انسان است. بسیاری از این مکاتب با این شعار که سلوک معنوی، کار دل است و فعالیت ذهن، کار قوای عقلانی و محاسبه‌گر انسان، عقل را منشا تشویش‏های ذهنی و پراکندگی حواس معرفی کرده و قبل از آنکه مددکار و یاور ببینند، با دیده مانع و مزاحم به آن می‏نگرند. به راستی جایگاه عقل در حیات معنوی انسان کجاست؟ پاسخگویی به این پرسش در حوصله این نوشتار نیست اما توجه به دو نکته در این‌باره لازم است؛ اول اینکه معنویت‌های نوظهور نه‌تنها جایی برای عقل در حیات معنوی انسان در نظر نمی‌گیرند، بلکه اساسا درک صحیحی از قوه عاقله انسان ندارند و از اول با به‌ میان‌ آوردن اینکه «راه معنویت راه دل است»، صلاحیت را از عقل می‌گیرند و مانع حضور آن در تدبیر قوای روحی و معنوی انسان می‌شوند. تعارض ایمان و عقل که در مسیحیت ریشه دارد، در معنویت‌‌های نوظهور، پررنگ دیده می‌شود، به گونه‌ای که ادعا شده «رابطه ایمان و عقل هیچ‌گاه صلح‌آمیز و آرام نبوده بلکه همیشه پرتعارض و جدال‌آمیز بوده است». دوم اینکه آنچه در جنبش‌های جدید، عقل نامیده می‌شود، نه عقل منور و ملکوتی، که همان عقل جزئی‌نگر و معاش‌اندیش آدمی از نگاه غربیان است که گاهی «عقل ابزاری» هم به آن اطلاق می‌شود.

● جایگاه عقل در معنویت اسلامی

در قرآن کریم قریب به ۵۰ بار از عقل سخن به میان آمده است. برای شناخت جایگاه عقل در قرآن همین بس که افرادی که اهل اندیشه و تعقل نیستند، از منظر قرآن بدترین جنبنده‌ها و کر و لال و کور معرفی شده‌اند. در روایات اسلامی عقل گوهری است که راس قوای الهی در انسان است. کتاب اصول کافی که اولین کتاب حدیثی شیعه است، با باب عقل و جهل شروع شده و به تفصیل در باب عقل سخن به میان آورده است. در این کتاب عقل در مقابل جهل قرار گرفته و برای هر کدام ۷۵ یاور نام برده شده است. امام علی(ع) فرمود: جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم! من ماموریت یافته‌ام به تو اختیار دهم که یکی از این سه چیز را انتخاب کنی. یکی را انتخاب کن و دو تای دیگر را رها کن. آدم پرسید: آن سه کدام است. جواب داد: حیا، عقل و دین. آدم گفت: من عقل را انتخاب کردم. جبرئیل گفت: ای حیا و دین شما بازگردید و او را به حال خود گذارید. آن دو پاسخ دادند: ای جبرئیل ما ماموریم هر جا عقل باشد، ما هم همان‌جا باشیم. جبرئیل گفت: پس به کار خویش مشغول باشید و به سوی آسمان رفت. در فقه شیعی شأن عقل بسیار رفیع تصویر شده، به‌گونه‌ای که هرگاه عقل به وجود مصلحتی قطعی در کاری پی ببرد، آن عمل از منظر فقه واجب شرعی شده و عقل بسان دیگر منابع احکام (قرآن، سنت و اجماع) می‌تواند به لزوم انجام یا ترک حکم کند. همین‌طور عقل می‌تواند به‌عنوان ابزاری راهگشا، در خدمت دیگر ادله دینی قرار گیرد و کارکردهایی مانند تخصیص، تقیید و تعمیم را بر عهده گرفته و مفهوم‌گیری کند و بدین‌سان فقیه را در استنباط احکام یاری دهد. این کاربرد، آلی (ابزاری) است و به‌عنوان دلیلی مستقل محسوب نمی‌شود. چنین کاربردی برای عقل در میان شیعه و سنی، اصولی، اشعری و حتی اخباریون مخالف ندارد و حتی محدث بحرانی (از بزرگان اخباریون) که با کاربرد استقلالی عقل مخالفت ورزیده و قائل شدن به آن را عدم اعتماد به رسولان و کتب آسمانی معرفی می‌کند، کاربرد آلی را می‌پذیرد و مصادیقی برای آن ذکر می‌کند. همچنین عقل می‌تواند در جایی که فقیه یا مکلف دچار حیرت و سرگردانی است، حکم به اباحه کند و موجب رفع شک و ابهام شود.

● جایگاه عقل در معنویت‌های نوظهور

در عرفان حلقه، «عقل» چنین توضیح داده می‌شود: عقل پیوسته با کارهایی که منافع ملموس و مادی نداشته باشد، مخالفت می‌کند و هر جا که انسان بخواهد کار دل را دنبال کند، مخالفت سرسختانه نشان می‌دهد. برای نمونه وقتی شخصی بخواهد تجربه‌ای ماورایی و غیرمتعارف پیدا کند، عقل به شدت واکنش نشان داده و چنین دنیایی را منکر می‌شود. در جای دیگر می‌گوید: عارف به خوبی فهمیده است که زمان‌هایی که می‌خواهد روی پله عشق گام گذارد، باید عقل را رها کند. خانم اسکاول شین می‌گوید: همین که استدلال از در وارد شود، شهود از پنجره خارج می‌شود. فردی از من پرسید اصلا این ذهن استدلالی به هیچ دردی می‌خورد؟ گفتم: ابدا، باید یکسره رها شود.

«کریشنا مورتی» بعد از حمله به اندیشه‌ورزی می‌گوید: اندیشه مشکل ما را حل نکرده است و خیال نمی‌کنم هرگز حل کند. به محض اینکه اندیشیدن را آغاز کنیم تا در مورد چیزی نظریه و عقیده‌ای به دست آوریم، دچار انحراف شده‌ایم و از چیزی که باید بفهمیم، دور افتاده‌ایم. آنچه در عرفان ساحری به صورت برجسته دیده ‏می‌شود، «عقل‏ستیزی» است، آن هم به بهانه دست ‏یافتن به بطن عالم! در این مرام عقل کنار گذاشته ‏می‌شود و آنچه به‌عنوان جایگزین معرفی‏ می‌شود، «وهم» است و پردازش این قوه. شاه‌بیت در بسیاری از گفت‌وگوهای «کاستاندا و دون‏خوان»، مساله «توجه به احساسات» است و فصل‏الخطاب، «ناکارآمدی عقل و ناتوانی برهان»، به‌گونه‌ای که دریافت‌های قوای حسی هم مورد تشکیک قرار‏ می‌گیرد و هر آنچه چشم می‌بیند و عقل تایید ‏می‌کند، همه در حوزه دنیای غیر‏واقعی (تونال) قرار می‌گیرد. سوالی که به ذهن هر مخاطبی می‌رسد، این است که اگر فرض ‏شود قوه وهم بتواند انسان را به حالاتی جدید برساند و به تعبیر کاستاندا انسان را در دنیای ناشناخته‌ها غرق کند، آیا دنیای جدیدی که به قیمت از اعتبار‏ انداختن دریافت‏های حس و درک‏های عقل نمایان می‏شود و از کانال قوه وهم حاصل می‌شود، می‌تواند از دنیای حس و عالم عقل، واقعی‌تر باشد؟ با چه ترازویی کاستاندا اصیل‏تر‏ بودن درک وهم را نسبت به عقل و عالم محسوسات می‌سنجد؟ اگر شکاکیت انسان به قوای حسی خود هم سرایت‏ کند، کدام دریافت از تیر‏رس شک در امان ‏می‏ماند؟ بالاخره اصالت را باید به کدام قوه داد؟

ملاصدرا که پرچمدار «وحدت کشف و برهان» است، تعارض میان برهان حقیقی و کشف یقینی را منتفی می‌داند و هر دو راه را ناظر بر کشف واقع معرفی می‌کند. ذکر دو نکته در این میان لازم است؛ درست است که در پاره‏ای از ساحت‏ها عقل نمی‌تواند به‌طور مستقل شهود‏های عرفانی را درک ‏کند، حاصل مکاشفه را نفی نمی‌کند و از این جهت موضع «انکار» ندارد. بنابراین بهتر است کسانی مانند مولف عرفان کیهانی، گفته‌های بزرگان عرفان را با خیال خود تفسیر نکنند چنان‌که ملاصدرا اشاره کرده است: «بر حذر باش که با عقل ناقص خود فکر کنی و منظور عرفا و بزرگان شهود را به دور از حکم عقل بپنداری!»

نتیجه آن است که این گفته نویسنده: «اگر انسان بخواهد تجربه معنوی و کشف و شهود داشته باشد، عقل به کلی این دنیا را منکر می‌شود» با گفته بزرگان معرفت کوچک‌ترین قرابتی ندارد چرا که عقل به هیچ وجه چنین انکاری ندارد و گفته عرفا که عقل نمی‏تواند خود به‌طور مستقل شهود داشته باشد، به معنای انکار عقل و اتخاذ موضع انکاری از طرف عقل نیست. «اگر قلب کسی به نور الهی منور شود، عقل او نیز به این نور روشن می‌شود و عقل در حکم کردن، از قلب تبعیت می‌کند چون عقل قوه‌ای از قوای قلب است.» در جمله بالا که گفته شده است: «اگر کسی بخواهد جایش را به دیگری ببخشد و ایثار کند، این عمل توجیه عاقلانه ندارد و عقل آن را رد می‌کند»، چنین حکمی را بزرگان معرفت نه حکم عقل سلیم، بلکه حکم عقل مشاب و عقل آمیخته با توهمات می‌دانند. بالاتر اینکه عقل با اعمالی مانند ایثار نه فقط مخالفتی ندارد، بلکه چنین اموری کاملا توجیه عاقلانه دارد. به عبارت دیگر هر چند حکم اولیه عقل نمی‌تواند به جزئیات تعلق گیرد، اما عقلا چنین حکمی دارند و به حسن این عمل اذعان دارند. البته گاهی امیال و هوا و هوس مانع می‌شوند که عقل انسان مدیریت قوای او را به دست گیرد اما «عقل» ذاتا برای دستیابی به حقایق و معارف توحیدی، نه فقط مانع‌تراشی نمی‌کند، بلکه همگام با قلب، در پی زنده کردن ظرفیت‌های الهی انسان است. سپس عقل و دل هم‌افق هستند و عقل در ساحت عالم معنا، انسان را در ادراک حقیقت مدد می‌رساند. اهل معرفت بسیار تصریح کرده‌اند که برای کسب معرفت حقیقی در کنار راه دل، راه عقل هم کارآمد است. البته عقل به‌ تنهایی و به‌‌طور مستقل توان دسترسی به بعضی معارف توحیدی را ندارد بلکه عقل به واسطه قوه شهودی، می‌تواند معارف توحیدی و حقایق کشفی را دریابد.

در پاره‌ای از ساحت‌ها عقل نمی‌تواند به ‌طور مستقل شهود‌های عرفانی را درک کند ولی حاصل مکاشفه را نفی نمی‌کند و از این جهت موضع «انکار» ندارد. خلاصه اینکه راه عقل و اندیشه راهی است که دل را در توحیدباوری مدد و به پیمودن راه سلوک تشویق می‌کند. بنابراین باید گفت بستن پای عقل و اندیشه در فضای سلوک و معنویت، قطع کردن یکی از پایه‌های ایمان است که جنبش‌های جدید در این مسیر گام برداشته‌اند.

حمزه شریفی‌دوست



همچنین مشاهده کنید