سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
نوعی تله پاتی

در سال ۱۹۶۰، سیلویا پلت- شاعر محبوب، کمآوازه اما عالیرتبه از نظر هنری- که به قول خودش به تجربهکردن «اعتیاد» داشت، شروع کرد به ضبط مجموعه برنامهیی تحت عنوان «صدای شاعر» برای شبکه بی.بی.سی. بین نوامبر ۱۹۶۰ تا ژانویه ۱۹۶۳ - یعنی تنها چند هفته پیش از اینکه پلت دست به خودکشی بزند- دستکم ۱۷ قسمت از این برنامه تولید شد. برنامهیی که در آن پلت با تد هیوز گفتوگو کرد با عنوان «دو نفر از یک جنس» در ۱۸ ژانویه ۱۹۶۱ ضبط شد و در ۳۱ ژانویه همان سال روی آنتن رفت. گفتوگو با این جملات آغاز میشود:
پلت: ما هر دو نوشتن شعر برای یکدیگر را ادامه دادیم و بعد کمکم کارمان بالا گرفت. گمان میکنم حسی به ما دست داد که گویا هر دو نفرمان داریم، زیاد مینویسیم و وقت زیادی روی این کار میگذاریم و به همین دلیل تصمیم گرفتیم به کارمان ادامه دهیم.
هیوز: آن شعرها واقعا جان سالم به در نبردند. ازدواج موجب توقف در سرودنشان شد (میخندد).
وقتی از پلت درباره دوران کودکیاش سوال میشود، او با هیجان ربطش میدهد به رشد عشقش به نویسندگی و آن را هم منبع نبوغ و هم منبع زندگی تراژیک خود میداند:
«فکر میکنم تا سن ۹ سالگی روزگار خوشی گذراندم- خیلی بیدغدغه بودم- و به سحر و جادو اعتقاد داشتم که تاثیر بسیاری روی من گذاشت. بعد از آن، در ۹ سالگی این خیالها را از سرم بیرون کردم و حتی اعتقادم به بابانوئل و تمام آن نیروهای مفید را از دست دادم و به گمانم بسیار واقعگراتر و افسردهتر شدم و بعد به تدریج تفکرم در شانزده یا هفده سالگی با سن و سالم هماهنگ شد. اما به طور حتم نوجوانی خوشایندی نداشتم و شاید بخشی از آن برمیگشت به این قضیه که به سرعت نظرم جلب شد به داستانها و امثالهم. در آن سالها تقریبا تمامی وقتم را به نوشتن یادداشتهای روزانه و خاطرات میگذراندم.»
وقتی لیمینگ از هیوز میپرسد که آیا خلق و خوی او و همسرش در موازات هم است یا در تضاد و تقابل و ازدواج دو جنس متضاد با هم است، این شاعر پاسخی میدهد که در عین حال هم مرموز است، هم شاعرانه و به طرز غریبی با اتکا به زمینه روابط گذشتهشان، آیندهیی نگرانکننده را به تصویر میکشد:
«ما خیلی به یکدیگر شبیه هستیم. درست مثل اینکه هر دومان یکجور هستیم. آهنگ زندگی هر دو نفرمان یکسان است و از هر منظری که نگاه کنید شیوه زندگیمان مثل هم است. اما این مشابهت ما را به سمت یک زندگی محرمانه میبرد. اذهان ما زندگی یکدیگر را فحوای تخیل خود قرار میدهد و به این ترتیب هرگز شاهد تضاد و تعارض آشکاری میان ما نخواهید بود.
در بحث شیوههای مختلفی که از آن طریق دو نفر برای پایان زندگی مشترکشان تصمیمی میگیرند، پلت چیزی را فاش میکند که در اکثر نویسندگان به طور عمیقی تشدید میشود: «ما عملا سال به سال پیش میرویم و بسیار سخت تلاش میکنیم که به آیندهیی دورتر از آن نیندیشیم. وقتی داری مینویسی، نمیتوانی برنامه بیستساله یا چیزی از این دست را برای زندگیت طرح بریزی و بیش از افرادی که شغل ثابتی دارند نیازمند به وفاداری و خویشتنداری هستی. اما من چنین وضعی را نداشتهام و حتی وقتی سخت درگیر کار هستم و بدل میشوم به یک کدبانوی سنتی فکر میکنم که اراده به تغییر، مزیتی بسیار بزرگ است.»
تد هیوز- هرچند به شوخی- درباره «تردمیل لذتباوری» فرهنگ مصرفگرایی و بینش رقتانگیز زندگی با باورهای مادی سخن میگوید:
«وقتی که شغلی به دست میآوری، تازه نگرانیهایت درباره پول شروع میشود.»
وقتی از آنها پرسیده میشود که چه زمانی قصد دارند دخترشان- فریدا- (که در آن زمان تنها نهماه داشت) را با شعر و شاعری آشنا کنند، پلت- که خود نویسنده دو جلد کتاب با عنوان کتابهای کمآوازه و دوستداشتنی شعر برای کودکان است- در این مورد حرف میزند که در آشناساختن کودکان با شعر و شاعری جایی برای افاضات و خودستایی نیست: «او همین حالایش هم به ترانههای کودکانه گوش میدهد که از نظر من نوعی شعر به حساب میآید. من چندان به خودخواهی در این مسیر باور ندارم. فکر میکنم که همهچیز از همین ترانههای کودکانه کوچک گرفته تا Practical Cats الیوت مواد خام مرغوبی برای شاعری هستند.»
هیوز نوعی مراقبه زیبا را برای رسیدن به نیروی خلاقیت پیشنهاد میکند. چیزی از آن به عنوان «نمونه دوستداشتنی دوران مدرن» یاد میکند و در آن دو نفر که به شکلی رمانتیکی به هم پیوند خوردهاند، در عین حال به مثابه سکوی پرشی برای تفسیر واقعیت یکدیگر نیز به شمار میآیند:
«هر آنچه سیلویا مینویسد، لازم نیست محصول و محتوای ذهن خودش باشد؛ نیازی نیست به آنچه او میداند، بلکه چیزی است که آن کس که در کنار اوست و او را از نزدیک میشناسد هم به آن آگاه است. به این ترتیب، دو تا آدم که با هم رابطه عاطفی متقابلی دارند و از این منظر روحانی نیز با یکدیگر سازگار هستند در واقع بدل میشوند به یک نفر و میتوانند یک منبع قدرت به وجود آورند. منبعی که هر دو نفرشان میتوانند مواد خام لازم برای کار هنری را با جزییاتی خارقالعاده از ذهنیت مشترک و مشارکتیشان استخراج کنند. لزوما این شما نیستید که چیزی همسان را انتخاب میکنید تا دربارهاش بنویسید و مسلما هیچکدام از شما دو نفر هم با سبک و سیاق مشابهی نمینویسید. ماجرا این است که شما یک تجربه مشترک را دستمایه قرار میدهید. مثل این میماند که آگاهیتان نسبت به موضوعی از زندگی خودتان و آموختههایتان نسبت به درک خودتان فراتر و بیشتر بشود. البته این ایده بسیار پیچیده و درک آن دشوار است، چون باید پیش از هر چیز، باور داشته باشید که میان دو نفر که رابطه سمپاتیکی دارند، چنین وحدت تلهپاتیکی وجود دارد.»
ترجمه: علی مسعودینیا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست