جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آمریكا در پی هویت


كتاب جدید ساموئل هانتینگتون واضع نظریه جنگ تمدن ها

ساموئل هانتینگتون پیشگوی جنجال برانگیز روابط بین الملل، با نقبی بر موضوع حساس هویت آمریكایی، بازگشته است تا بار دیگر استخوان های عده ای را در گور بلرزاند. او پیش از شروع نگارش كتاب جدیدش با عنوان «بحث بزرگ آمریكا: ما كه هستیم؟»گفته است:«این كتاب براساس میل میهن پرستانه خودم به یافتن معنا و فضیلت گذشته و آینده آمریكا شكل گرفته است.»این واضع« جنگ تمدن ها »در این كتاب، آمریكایی ها را تشویق می كند تا به فرهنگ انگلوپروتستان خود بازگردند، فرهنگی كه منشأ پیشرو بودن آنها از نظر اخلاقی و هویتی در دنیاست.تا پیش از ۱۱ سپتامبر ،۲۰۰۱ برجستگی و اهمیت هویت ملی آمریكا دچار فرسایش شده بود. تعداد مهاجران دیگر ملیت ها و آنها كه تابعیت دوگانه داشتند به بالاترین حد (۵/۷ میلیون نفر) رسیده بود. برنامه های متراكم «آمریكایی كردن» با هدف جذب مهاجران در فرهنگ آمریكایی از سال ۱۹۶۵ متوقف شده بود.هویت های گوناگون نژادی، قومی و جنسیتی شكل گرفته بود. نخبگان، روشنفكران و بازرگانان بدون ملیت شده، به دنبال نظریه های تنوع چندفرهنگی بودند.«ندای جهانی» این «گیتی سالاران» تحت نفوذ قرار دادن سیاست های دولت آمریكا بود.آمریكایی ها بعد از ،۱۹۹۱ درباره ماهیت و جنس هویت ملی شان تردید داشتند؛«نه آنی بودند كه بودند و نه به آنچه قرار بود بشوند اطمینان داشتند.» آنها به جامعه های دیگری پیوستند كه با بحران های هویت روبه رو بودند، بحران هایی كه در نتیجه ادغام نژادها و فرهنگ های مختلف با قدرت نیروی جهانی شدن، ایجاد شده بود.فقدان یك«دیگر»خارجی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، وحدت آمریكایی ها را تحت تأثیر قرار داد و اختلافات را رو كرد. هانتینگتون به اینجا كه می رسد می پرسد:« آیا یك اسامه بن لادن لازم بود كه به ما بفهماند آمریكایی هستیم؟ »هانتینگتون از این موضوع نیمه حقیقی و نه تماماً حقیقت؛ كه آمریكا «ملت مهاجران» است، ابراز تأسف می كند. اجداد آمریكایی ها مهاجر نبوده اند، بلكه تازه واردهای مقیم شده انگلوپروتستانی بودند كه در قرن ۱۷ و ۱۸ به «دنیای جدید» رفتند تا یك جامعه جدید ایجاد كنند. مهاجران بعداً آمدند (در دهه ۱۸۳۰) تا بخشی از جامعه ای باشند كه آن مقیم شدگان انگلوپروتستان ایجاد كرده بودند. فرهنگ انگلوپروتستان و آزادی های سیاسی و اقتصادی آن، مهاجران را به آمریكا جذب كرد. این مقیم شدن نه تنها در تشكیل این كشور بلكه در توسعه داخلی آن به سوی غرب بسیار مؤثر بود.اعتقادات لیبرالی همچون اینكه هویت آمریكایی تماماً با اصول آزادی، برابری و حقوق فردی تعریف می شود، موضوع نیمه حقیقت دیگری برای هانتینگتون است.آمریكایی های مقیم شده، بومی ها را به بردگی گرفته و قتل عام كردند، علیه سیاهان تبعیض قائل می شدند و آسیایی ها را به انزوا كشاندند، كاتولیك ها را كنار زده و مهاجران نقاط دیگری به غیر شمال غرب اروپا را نمی پذیرفتند. از جنگ شاه فیلیپ به بعد (۱۶۷۵)، آمریكایی های سفیدپوست به پاكسازی قومی بومی های «عقب افتاده» ، «خشونت طلب» و «غیرمتمدن» پرداختند. تا سال ۱۹۶۵ سیاهان از حقوق و آزادی های اولیه محروم بودند و به عنوان طبقه «فرومایه» و «پست» مورد توهین واقع می شدند. تا سال ،۱۹۵۲ مهاجران آسیایی «تهدیدی برای تمدن» آمریكا به حساب می آمدند.

فرهنگ هسته

اجزای اصلی و هسته ای هویت آمریكایی از نظر هانتینگتون، رفتارهای انگلوپروتستان است كه میراث بخش هایی از جامعه انگلیس، جایی كه این مقیم شدگان از آن آمده اند، به حساب می آید. زبان انگلیسی، حاكمیت تودور و پروتستانیسم بستر پرورش و ظهور هویت آمریكایی بوده است. «آمریكا از همان ابتدا یك جامعه پروتستان بود، همان طور كه پاكستان و اسرائیل، جوامع مسلمان و یهودی هستند.» مسیحی های دو آتشه و پیوریتن ها نظام ارزشی ملی آمریكا را با فرد گرایی افراطی، تحسین كار و انسان های خودساخته تشكیل دادند. دوگانگی اخلاقی سیاست خارجی آمریكا از همان فرهنگ انگلوپروتستانی نشأت گرفته كه درست را از غلط و باید را از نباید جدا می كند.آمریكا كه كشوری مسیحی است، همواره مذهبی ترین كشور نیم كره غربی بوده است. در سراسر تاریخ آمریكا، وفاداران به كلیسا، رفته رفته افزایش یافته است.در نظرسنجی كه سال ۱۹۹۲ انجام شده است، ۶۸ درصد از پاسخ دهندگان گفته اند، اعتقاد به خدا برای یك «آمریكایی واقعی به شدت مهم است.»عبارت «مسیحی زدایی» در آمریكا همواره یك افسانه بوده و هست. كلیسای كاتولیك آمریكا در اواخر قرن ۱۹ «رم زدایی» شد و با فضای پروتستان سازگار گشت. «مذهب مدنی» آمریكایی كه محور آن مقصد خاص و مأموریتی برای نجات دنیاست در اعتقاد پروتستان ها ریشه دارد.جنگ های انقلابی اواخر قرن ،۱۸ هویت آمریكایی را ایجاد كرد كه از هویت استعماری انگلیس كاملاً متفاوت بود. «آمریكای انگلیسی زبان هم می تواند مانند آمریكای اسپانیایی زبان به دو دسته تقسیم شود.» اما میهن پرستی دوران جنگ داخلی، ملیت آمریكایی قابل تشخیصی را ایجاد كرد. انجمن های داوطلبانه، ملی و اقتصادی با رشد قارچ گونه شان این هویت را تحكیم كردند.جنگ اسپانیایی- آمریكایی سال ۱۸۹۸ تعصبات میهن پرستانه را به طور گسترده و بی سابقه ای دامن زد. ظهور ستاره ها و نوارها (روی پرچم آمریكا) كه «معادل صلیب برای مسیحیان» است، اختراع آن دوران است. آمریكایی ها تكثرگرایی فرهنگی را در جریان جنگ جهانی اول محكوم كردند و جنبش های عمده اجتماعی برای آمریكایی كردن مهاجران و نهادینه كردن ناسیونالیسم در آنها، در سال های جنگ ظهور كرد.طی جنگ جهانی دوم هویت ملی به اوج خود رسید و تا دهه ۱۹۶۰ در همان نقطه باقی ماند. هانتینگتون، ساختارشكنان بی تجربه ای را مسئول فروكش كردن پرچم ها می داند كه اقدام قاطع را ترویج و تشویق می كردند. نهادهای دولتی، مطبوعات و شركت ها از «جایگزینی حقوق گروهی به جای حقوق فردی» از طریق ترجیحات نژادی حمایت كردند و این در حالی بود كه حتی اكثریت آمریكایی ها با سهمیه های شغلی و دیگر سهمیه های مشخص شده مخالف بودند. مسئولان ادارات فدرال، قضات و سرویس های اطلاعاتی و امنیتی زبان اقلیت را ترویج كردند و برخلاف میل اكثریت آمریكایی ها، زبان انگلیسی را تنزل دادند. (این در حالی بود كه نیروی طرفدار زبان انگلیسی در ۱۱ همه پرسی بین سال های ۱۹۸۰ و ۲۰۰۲ پیروز شدند) چند فرهنگ گرایی كه هانتینگتون آن را مذمت می كند، اساساً ضداروپایی است و وجهه آنگلوگرایی آمریكا را به چالش گرفته است. این شعار همچنین میهن پرستی را از برنامه آموزشی حذف كرده و تاریخ ملی را به حاشیه رانده است. «جوانان آمریكایی حافظه تاریخی خود را از دست داده اند و دیگر به معنای واقعی یك ملت نیستند.»از نظر هانتینگتون، بزرگترین تهدید برای امنیت اجتماعی آمریكا (هویت، فرهنگ و رسوم) به همراه موج مهاجرت اسپانیولی زبان ها نازل شد. ۶۹ درصد از مهاجران غیرقانونی آمریكا مكزیكی هستند. مهاجران آمریكای لاتین به ویژه مكزیكی ها كه بیش از بقیه متمركز هستند، تمایلی به سازگار شدن با هنجارهای آمریكایی را ندارند. مكزیكی های جدایی طلب با تبدیل كردن جنوب غربی آمریكا به یك «آمریكای مكزیكی» بیشترین تهدید برای جامعه آمریكا هستند. این منطقه می تواند و قابلیت تبدیل شدن به كبك (كانادا) را دارد.تلاش های آنهایی كه برای آمریكایی شدن مقاومت می كنند، از سوی لیبرال هایی حمایت می شود كه ادعا می كنند قومی گرایی خطرناك است.در نتیجه این شرایط، نوعی هوشیاری واكنشی قومی به ویژه در میان مهاجران مكزیكی ایجاد شد كه هویتشان با ارزش های آمریكایی همخوانی نداشت. «آنها رفته رفته از فرهنگ آمریكایی فاصله گرفتند، در آمریكا زندگی می كردند اما نه با آمریكا.»این مهاجران به طور اجتناب ناپذیری معانی و رفتار شهروندی آمریكایی را تحت تأثیر خود قرار دادند. بومی شدن فقط در حد طلب كردن مزایای اقتصادی دولت تنزل پیدا كرده بود. شهروندی و تابعیت آمریكایی حتی بدون وجود شرایطی چون وفاداری و ملیت، به همه داده می شد. اسپانیولی شدن، به باور هانتینگتون، می تواند موجودیت و وحدت سیاسی آمریكا را هم تهدید كند. یكی از نمونه های این تهدید اقدام سفارت مكزیك در صدور كارت برای مهاجران غیرقانونی است. در حقیقت با این كار، دولت مكزیك تعیین می كند كه چه كسی در آمریكا باشد. در رقابت های انتخاباتی كنگره، لابی های مختلفی با هم رقابت می كنند. حضور گسترده كوبایی ها در میامی این شهر را به «جمهوری غیرقابل كنترل» با سیاست خارجی مستقل تبدیل كرده است.امروز در آمریكا ناسیونالیسم زنده است و در وضعیت خوبی به سر می برد و این باعث امیدواری هانتینگتون است. در همه بررسی های جهانی كه درباره ارزش ها می شود، آمریكایی ها از نظر غرور ملی در ردیف نخست قرار دارند. رفته رفته تعداد بیشتری از آمریكایی ها به جای آن كه خود را وابسته به سابقه قومی اشان كنند، خود را «آمریكایی» خالص می دانند. جوانان سیاه پوست عنوان آفریقایی- آمریكایی را ترجیح می دهند و این را تأكیدی بر سابقه چند نژادی خود می دانند.چند فرهنگ گرایی نخبگان و تمایل و توجه توده آمریكایی ها به هویت ملی، در اوج قرار دارد. مردم احساس می كنند تلاش های دولت فدرال در كنترل مهاجرت غیرقانونی «بسیار ناموفق» بوده است، اگرچه آن را همواره «هدفی بسیار مهم» ارزیابی كرده اند. سیاست های دولت بیشتر و بیشتر از خواسته های اكثریت آمریكایی ها فاصله می گیرد. هانتینگتون چنین نتیجه گیری كرده است كه عقاید سیاسی نمی تواند به تنهایی یك كشور را حفظ كند. این عقاید نمی تواند با محتوای عمیق حسی كه از ناحیه مذهب و فرهنگ ایجاد می شود سازگار شود. احیای مسیحیت محافظه كارانه در آمریكا مطابق با نیازهای روانی و اخلاقی آمریكایی هاست. كاهش سطح ارزش های اخلاقی و خانوادگی، عامل مهمی در انتخاب جورج بوش در سال ۲۰۰۰ بود.حملات ۱۱سپتامبر هویت آمریكا را به عنوان «یك كشور مسیحی» مورد تأكید قرار داد. آنچه آمریكا باید انجام دهد، كشف دوباره ریشه های انگلوپروتستان خود در این «عصر مذهب» است.در جنگ صلیبی پوپولیستی هانتینگتون برای رسیدن به تك فرهنگی، طبقه بندی هایی چون «نخبگان و نژاد»، تبعیض گسترده و نهادینه و خشونت ساختاری در جامعه آمریكا به درستی تعریف و ارائه نشده و نتوانسته میان تصاویر «برادر جاناتان» مسیحی و عموسام استعمارگر ارتباطی برقرار كند. برای آنها كه به آمریكایی متعادل تر، نرم تر و با مدارای بیشتر امیدوارند، تقویت دوباره ناسیونالیسم آمریكایی فقط هیزم بیشتری است برای آتش جهنم ایجاد شده.