سه شنبه, ۱۸ دی, ۱۴۰۳ / 7 January, 2025
کوتاهترین داستانهای کافکا
افسانهای کوچک
موش گفت:"دریغا که جهان هر روز کوچکتر میگردد!در آغاز به قدری بزرگ بود که میترسیدم،هی میدویدم و میدویدم،و خوشحال بودم که سرانجام در دور دست دیوارهایی در راست و چپ میدیدم،اما این دیوارهای دراز چنان زود تنگ شده است که من دیگر در آخرین اتاق هستم،و آنگاه در گوشه تلهای هست که من باید تویش بیفتم ."گربه گقت:"فقط باید مسیرت را تغییر دهی"و آن را بلعید .
ولش کن
صبح خیلی زود بود،خیابانها پاکیزه و خلوت،من رهسپار ایستگاه بودم.همچنان که ساعت برج را با ساعت مچیام مقایسه میکردم پیبردم که بسیار دیرتر از آن است که اندیشیده بودم و میبایست بشتابم؛تکانِ ناشی از این کشف احساسِ ناخاطر جمعی دربارهی راه به من داد،هنوز خیلی خوب با شهر آشنا نبودم؛از بخت نیک، پاسبانی دمِ دست بود،پیشش دویدم و نفس بریده ازش راه را پرسیدم.لبخند زد و گفت :" راه را ازم میپرسی؟"گفتم:"آره،چون نمیتوانم خودم پیدایش کنم ."گفت:"ولش کن! ولش کن!"و با تکانی ناگهانی رو گرداند،مانند کسی که میخواهد با خندهاش تنها باشد .
شبانگاه
گم وگور شده در شب.درست همانطور که کسی گاهی سرش را برای تأمل کردن پایین میآورد،بدین سان به کلی گم شدن در شب.در همهی دور رو بر مردم خواباند.بازی کردن است و بس،خودفریبی معصومانهای است که آنها در خانهها میخوابند،در بسترهای امن،زیر سقفی امن،دراز کشیده یا گلوله شده روی دشکها،لایِ ملافهها،زیر پتوها؛به راستی آنها گرد هم آمدهاند مانند گذشته و مانند بعد در بیابان،اردویی در برهوت،عدهی بیشماری انسانها،لشکری،قومی،زیر آسمانی سرد،روی زمین سرد؛ فرو افتاده در جایی که زمانی بر پا ایستاده بودند،پیشانی فشرده به بازو،چهره بر زمین،آرام نفس کشان.و تو میپایی،تو یکی از پایند گانی،نفر بعدی را با نورمشعلی که از هیمهی سوزان کنارت برداشتهای و تاب میدهی مییابی.چرا میپایی؟میگویند که باید بپایی. کسی باید آنجا باشد .
حقیقتِ راجع به سانچو پانسا
سانچو پانسا،بیآنکه بلافد،در طی سالها موفق شد که به یاری خوراندنِ داستانهایِ فراوانِ شوالیهها و ماجراجویان به خودش غروبگاهان و شامگاهان ،اهریمنش را که بعدا آن را دُن کیشوت نامید از خود واگرداند.این اهریمن بیدرنگ پس از آن پیِ دیوانهترین دلاوریها را گرفت که،به سبب نبودنِ هدفی مقدر که میبایست خودِ سانچو پانسا میبوده باشد، به کسی آسیب نمیرساند. سانچو پانسا،رها شده،فیلسوفانه دُن کیشوت را در جهادهایش دنبال میکرد،شاید از روی احساس مسئولیت،و تا آخرعمرش تفریحِ بزرگ و آموزندهای برای خود فراهم کرد .
دهکدهی بعدی
پدر بزرگم میگفت:"زندگی عجیب کوتاه است.همچنان که حالا به عمر گذشته نگاه میکنم به قدری به نظرم کوچک شده میآید که نمیفهمم،مثلا،چطور مردِ جوانی میتواند تصمیم به گیرد که به دهکدهی بعدی اسب براند بیآنکه بترسد که ـ حادثههای مصیبت آمیز به کنارـ حتی طول یک عمر سعادتمندِ عادی برای چنین سفری کم میآید ."
درختها
ما به راستی به تنههای درخت در برف میمانیم. آنها به ظاهر تخت دراز کشیدهاند و کمی فشار کافی است تا بغلتاندشان.نه،نمیشود چون آنها سفت به زمین چسبیدهاند. اما ببینید،حتی آن نیز جز ظاهر نیست.
پنجرهی رو به خیابان
هرکی در انزوا زندگی میکند و با این همه گاهگاه میخواهد خودش را به جایی بچسباند،هرکی برحسب دگرگونیهای روز،آب و هوا،کارو بارش و جز آن ناگهان دلش میخواهد بازویی ببیند تا به آن بیاویزد،او نمیتواند بدون پنجرهای رو به خیابان دیری بپاید. و اگر درحالی نیست که چیزی را آرزو کند و فقط خسته و مانده دمِ هُرهی پنجرهاش میرود،با چشمانی که از مردم به آسمان و از آسمان به مردم میچرخد،بی آنکه بخواهد بیرون را بنگرد و سرش کمی بالا گرفته،حتی در آن گاه اسبهای پایین او را به درون قطارِگاریها و هیاهویشان،و از این قرار سرانجام به درونِ هماهنگیِ انسانی پایین میکشند .
lآرزوی سرخ پوست بودن
اگر سُرخ پوست میبودید،دردم مترصد،و سوار بر اسبی تازان،تکیه داده به باد،لرزان و جُنبان به تاخت بر زمین و جُنبان میرفتید،تا مهمیزهایتان را میانداختید، زیرا مهمیزی در میان نبود،عنان را کنار میانداختید،زیرا عنانی در میان نبود،و بفهمی و نفهمی میدیدید که زمینِ پیش رویتان خلنگزاری از ته تراشیده است. هنگامی که گردن و سر اسب دیگر رفته بودند .
نگاهی پرت از پنجره
با این روزهای بهاری که بزودی از راه میرسند چه کنیم؟امروز صبح آسمان خاکستری بود،اما اگر حال دمِ پنجره بروید تعجب میکنید و گونهتان را به چفتِ پنجره تکیه میدهید .خورشید ازهم اکنون غروب میکند،اما آن پایین میبینیدش که چهرهی دخترکی را روشن میکند که قدم میزند و دورو برش را مینگرد،و همان گاه میبینیدش که در سایهی مرد پشت سری که به او میرسد فرو میرود .و سپس مرد گذشته و چهرهی دخترک کاملا روشن است.
سید محسن علوی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست