پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا

تاثیرجهانی شدن در هنر جهانی غرب اروپایی امریكایی و هنر جهانی شرق ایرانی اسلامی


تاثیرجهانی شدن در هنر جهانی غرب اروپایی امریكایی و هنر جهانی شرق ایرانی اسلامی

برخی چنین تصور می كنند كه اصولا باً جهانی شدن كه مفهومی غربی است هنر ایرانی اضمحلال می یابد و در درون هنرهای غربی محو می شود

● چكیده تأثیر جهانی شدن بر هنر ایرانی

تأثیر جهانی شدن بر هنر ایرانی با دو دیدگاه متفاوت و بعضاً متضاد همراه است:

۱) برخی چنین تصور می‌كنند كه اصولا باً جهانی شدن كه مفهومی غربی است هنر ایرانی اضمحلال می‌یابد و در درون هنرهای غربی محو می‌شود.

۲) نگاه دوم معتقد است كه اساساً هنر ایرانی با جهانی شدن به جهت توانمندی بی‌نهایتی كه در ذات آن مستتر است، در فضای جهانی شدهٔ شرق و غرب می‌درخشد.

نظر راقم این سطور نه این است و نه آن؛ بلكه سخن این است كه با جهانی شدن اساساً سنت و مدرنیته چونان دو امر بنیادی كه در شكل‌گیری تفكر جهانی عمیقاً مؤثر بوده‌اند به جهانی نو متحول خواهند شد و اساساً جهانی شدن طومار ذات و ماهیت ارتباطات و دنیای زندگی بشر را در هم خواهد پیچید و گونه‌ای نو از هنر و حیات انسانی در زمین به ظهور خواهد پیوست.

دربارهٔ جهانی شدن در زمینه اقتصاد و سیاست و فرهنگ بسیار سخن گفته اند و می گویند. ظاهر تحولات حكایت از بسط نظریه های توسعه كلاسیك و مدرن در سطح جهان و فراگیر شدن مفهوم دهكده جهانی مارشال مك لوهان دارد. اما در قلمرو سیاست و اقتصاد عملی تحولات حاكی از رویكرد یك قطبی عالم غرب دارد.

در بیست و پنج سال اخیر بیش از گذشته شاهد شكاف فكری میان اسلام و ایران به عنوان نماینده فعال شرق در برابر غرب از یكسو و امریكا و اروپا به عنوان نمایندگان مسلط دنیای غرب بوده ایم . البته نادیده نگیریم كه پارادایم های مسلط جهانی هنوز همان پارادایم های غربی است كه با دكارت و كانت تثبیت و با هگل و ماركس به نهایت سلطه رسید و با انتقاد نیچه ای – هیدگری به قدرت بلامنازع رسید.

در همین دوران موسوم به جهانی شدن، پس از چهارصد سال پیشروندگیِ بلا منازع تاریخ جدید غرب، تئوری هایی مانند برخورد تمدن های هانتیگتون از همین شكاف حكایت دارد. خطر تكنولوژی آن جا كه قرار است به كشورهای شرقی مستقل تعلق پیدا كند عمده می شود. بر همین پایه، هانتیگتون از خطر مدرن شدن كشورهای شرقی و اسلامی و اتحاد تمدن اسلامی و تمدن كنفوسیوس در مواجههٔ با تمدن غرب سخن گفته است و سیاست عملی غربیان در تهاجم نظامی مستقیم و كشتار مسلمانان و مقابله به مثل مسلمانان از طریق مقاومت فرهنگی و تهدید امنیتی و نظامی منافع غرب، مانند آن چه در یازدهم سپتامبر در امریكا و در مراحل بعد در اروپا و آسیا مشاهده می شود.

حقیقت آن است كه جهانی شدن هرچند در ظاهر حكم بسط سیطره فرهنگ و تمدن غربی را داشته اما به جهت تناقضات درونی این تمدن علی رغم گسترش فرهنگ انسانی و تاكید بر حقوق بشر و رویكرد مثبت انسان به طبیعت و دنیای مادی مانند شرق كهن از ساحت دیگر و به تعبیری ساحت متعالیِ حیات آدمی، یعنی ساحت روح نسبتا غفلت كرده است. اما اقلیتی از متفكران همین تمدن غربی در رویكرد انتقادی به فرهنگ عصر روشنگری خود طلب و تمنای احیای ساحت روح و معنویت داشته است.

از این منظر اقلیتی از انسان غربی به جهان رویكرد عرفانی و معنوی و دینی و هنری پیدا كرده اند. بعضی فیلسوفان پست مدرن تا آن جا پیش رفته اند كه در چهرهٔ هنر معنوی نقش منجی را دیده اند.[۱]

اكنون و در این زمان است كه می توان نگاه تك ساحتی سیاسی – اقتصادی عصر جهانی شدن را فرو هشت و به نگاه عمیق تری از منظر رسمی به جهانی شدن فرهنگ و هنر اندیشید، چیزی كه جهان را بیش از بیش تكان می دهد. بدین معنی در حالی كه اقتصاد و بعضا سیاست و ارتباطات تكنولوژیك جهان را یك پارچه می كند و همین یكپارچگی امكان ظهور و بروز شبكه جهانی اطلاعات در حوزه اینترنت را فراهم می كند ، فضای آزادتری را از گذشته برای مبادله اطلاعات و فرهنگ و ادبیات و هنر و عرفان و آن چه فراتر از محصولات تكنیكی و حسابگرانه است مهیا می كند.

بنا براین جهان در استانه ورود به نحوی حیات متفاوت قرار می گیرد كه در آن از یك سو از وحدت روز افزون فیزیكی سخن گفته می شود، اما رویكرد فرهنگی و هنری آن حكایت از گونه ای شكاف دارد كه در عرصه سیاست نیز خود را ظهور و بروز می دهد.

● مسئله پست مدرن و جهانی شدن

▪ هنر، آرمان‌ متفكران‌ پست‌مدرن‌

اصطلاح پست مدرن بنا به گزارشاتی اولین بار در ۱۹۱۷ به وسیله رودلف پانْوْیتس برای وصف نیهیلیسم و نیست انگاری فرهنگ غربی با رویكردی نیجه ای به كار رفت. این واژه مجددا در ۱۹۳۴ در آثار منتقد ادبی اسپانیایی فدریكو اونیس در اشاره به واكنشی علیه مدرنیسم ادبی ظاهر گردید.در سال ۱۹۳۹ برنارد ادینگزبل متاله انگلیسی از پست مدرن چونان تعبیری برای شكست مدرنیسم دنیوی و بازگشت به دین و معنویت تلقی كرد.

از این پس بسیاری از نویسندگان و هنرمندان در مقام شالوده شكنی و نفی و آشنایی زدایی از آموزه های كلاسیك عصر روشنگری و مسلمات معرفتی از اندیشه ناكجاآبادی تا بنیاد گرایی ، از عقل انگاری تا زیبایی شناسی فرمالیستی ، از فونكسیونالیسم معماری[۲] تا معنا گریزی فرمالیسم هنری قرار گرفتند. در دهه نود قرن بیستم مفهوم پست مدرن همگانی شد از این جا پست مدرن برای هنرهای غیر متعارف دیجیتالی و الكترونیك تا وضعیت فوق صنعتی پس از دو جنگ جهانی كاربرد پیدا كرده است.

وجه اشتراك مفهوم پست مدرن را تكثر انگاری، نسبیت انگاری، عدم قطعیت و تعین، جزمیت مدرن و كلاسیك الهیاتی و علمی، اقتدار گرایی، اجتناب از عقل انگاری برای وصول به بداهت و سادگی دكارتی پذیرش تمركز بر بازنمایی یا تصاویر و نشانه های فرهنگی غالب اجتماعی و مقبولیت بازی و خیالپردازی در حوزه های فرهنگی دانسته اند.

فیلسوفان پست مدرن فرانسوی مانند فوكو، دلوز، دریدا، لیوتار،سارتر و مرلوپونتی به مثابه یكی از جریان های عمده فلسفه معاصر سوژه یا آگاهی فردیِ انسانی را در جامعه معاصر غریب و بیگانه شده از نحوه های اصیل تجربه و وجود او تصویر می كردند. منشأ این بیگانگی خواه جامعه سرمایه داری خواه ناتورالیسم علمی خواه سركوبگری تابو های اجتماعی خواه فرهنگ تودهای سازمان یافته از سوی دولت و خواه دین و اداب دینی و اخلاقی. این فیلسوفان برای فهم از خود بیگانگی معاصر، تحلیلی تاریخی از چگونگی تكامل جامعه انسانی و خود انسان در طول زمان ارائه دادند تا دریابند كه چگونه و چرا تمدن مدرن به بیراهه رفته است.

در این فرض بر بنیاد ای نظر بود كه باید راه بازگشت به تجربه اصیل و حقیقی انسانی راه هموار كرد كه البته این به معنی ترك دنیای مدرن و تكنولوژی و حیات دنیوی و عرفی انگاری مدرن نیست. بلكه سخن از بازسازی و گشودگی آدمی در برابر وجود است چنان كه فیلسوفان اگزیستانس و پدیدار شناس از آن حمایت می كردند.

این فیلسوفان تحت تاثیر ساختار انگاران چنین می پنداشتند كه امور فرا فردی «هویت فرد» را از زبان تا دین و فرهنگ شكل می دهد و هیچ امر اصیل و بنیادی برای هویت بشری وجود ندارد. البته آنها از سختار انگاران فراتر رفتند و ضمن انكار اصالت خود و سوژه ادعاهای علمی شان را رد كردند. لارنس كهون اندیشه این فیلسوفان را پایان پژوهش عقلانی درباره حقیقت، ماهیت خیالی هرگونه خود متحد، عدم امكان معنای روشن و بی ابهام، نامشروع بودن تمدن غرب، و طبیعت سركوبگرانه همه نهادهای مدرن را اعلام می كند. آن ها با هر گونه وضع فلسفی و سیاسی قطعی را نفی می كنند تا پارادكس های پنهان و شیوه های سلطه های اجتماعی را كه محصول جزمیت های عقلی اند.

نحله انتقادی پست مدرن به نفی و شك در حجیت های روشنگری در دعوی حقیقت شناسانه آن داشتند، رسید . پژوهش های زبانی و فلسفی ویتگنشتاین كه شالوده هر متافیزیك و الهیات نظری را بی معنی تلقی كرد به این فیلسوفان مدد می رساند. حتی فیلسوفان محافظه كار انگلیسی و امریكایی نیز سرانجام در دهه ۱۹۶۰ غایات رسمی فلسفه مدرن و امید های نهایی پژوهش عقلانی دچار شك شدند. و همه چیز معطوف به ذهنیت محض شد هرچند این سوژه و من اندیشمند دیگر حجیت نداشت و فاصله ای عمیق میان من و حقیقت وجود داشت[۳].

▪ فلسفه های و هنر پست مدرن و ویرانگری

به هر تقدیر ما در جهانی‌ نو‌، با تعبیر «پست‌مدرن»‌ و یا به‌ هر نام‌ «مابعدمدرن»‌ دیگری‌ زندگی‌ می‌كنیم‌ كه‌ در آن‌ انسان‌های‌ فرهیخته‌، از فاصلهٔ‌ ناگذشتنیِ انسان‌ از حقیقت‌ سخن‌ می‌گویند. «زبان‌» به‌ سخن‌ فیلسوفان‌ تحلیلی‌، دیگر نمی‌تواند راه‌ به‌ داده‌های‌ حقیقی‌ ببرد. از اینجا آن‌ تعریف‌ كهن‌ حكمت‌ و فلسفه‌، كه‌ «علم‌ به‌ اعیان‌ و حقایق‌ و ماهیات‌ اشیاء و امور» تلقی‌ می‌شد، فرومی‌پاشد و انسان‌، هرگز نمی‌تواند به‌ ساحت‌ حقیقت‌ تقرّب‌ جوید.

كانت‌ گفته‌ بود كه‌ علم‌ انسانی‌، راه‌ به‌ ذات‌ اشیاء یعنی‌ «نومن‌» نمی‌برد، امّا «فنومن‌» و پدیدار را سایه‌ای‌ از ذات‌ اشیاء می‌دانست‌ كه‌ حجاب‌ مقولات‌ فاهمه‌ بر روی‌ آن‌ كشیده‌ شده‌اند. از این‌ پس‌ در عالم‌ علم‌ و فلسفه‌، روز به‌ روز، فاصله‌ از حقیقت‌ و اصل‌ یقینی‌ اشیاء و امور بیشتر می‌شد. البته‌ كانت‌، مقولات‌ فاهمه‌ را از طریق‌ عقل‌ عملی‌ و برتر از آن‌ ذوق‌ و نبوغ‌ هنری‌ دور می‌زد و می‌كوشید به‌ حقیقت‌ نزدیك‌ شود و شاهد آن‌ را به‌ آغوش‌ كشد. امّا این‌ حقیقت‌ مفروض‌ وهمی‌ نفسانی‌، چندان‌ در قلمرو عقل‌، پایدار نمی‌ماند.

تفكّر پس‌ از كانت‌، این‌ دور زدن‌ را نیز به‌ واسطهٔ‌ ناتوانی‌ عقل‌ بشری‌ و زبان‌ و تفكّر ناممكن‌ ندانست‌ و نهایتاً، نیچه‌ در آستانه‌ قرن‌ بیستم‌ اعلام‌ كرد: «هر حقیقتی‌ تابع‌ یك‌ چشم‌انداز سوبژكتیو است‌»، و هر عینیت‌ یا موردیت‌ خارجی‌ را به‌ یك‌ «پیشداوری‌» كه‌ بشر مبدأ و آغاز آن‌ را از یاد برده‌ است‌، بازمی‌گرداند و بدین‌سان‌، خودبنیادی‌ را به‌ نهایت‌ می‌رساند .

در اوج‌ عصر مدرن‌، فرگه‌ و هوسرل‌ در دو حوزهٔ‌ منطق‌ ریاضی‌ رئالیستی‌ و پدیدارشناسی‌، كوشیدند به‌ نحوی‌ یقین‌ و ثبات‌ علمی‌ برسند .

نویسنده : دكتر محمد مددپور

پی نوشت

[۱] . هیدگر امیدوار است كه غرب با رجوع به تفكری كه در یونان باستان از آن به تخنه تعبیر می شد و از حقیقت و انكشاف وجود صیانت می كرد، به نحوی دیگر از تفكر راه یابد. الته این هنر نه هنر مدرن ی است كه امروزه در عصر تكنولوژی با معنای خاصی كه هیدگر از آن تلقی می كند، به صورت یك فعالیت فرهنگی و یا به گونه ای زیبایی شناسناسانه از آن لذت برده می شود. این هنر هرگز ما را به وجود موجودات هدایت نمی كند بلكه در موجود اندیشی متوقفمان می سازد ، از اینجا هرگز نجات بخش نتواند بود.این هنرها كه به گونه ای دلمشغولی یا سرگرمی بدل می شوند چشمان ما را بر حقیقت می بندند.

[۲] . در معماری پست مدرن اصول معماری مدرن یعنی سادگی و حداقلی رد می شود و از معماری ضد فونكسیونالیسی با پیچیدگی و تضاد دفاع می شود.

[۳] . لارنس كهون ، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ویراستار عبدالكریم رشیدیان، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱، مقدمه.

[۴] . در هنر پاپ دیگر تمایز قهرمان و ضد قهرمان ، والا و مبتذل، هنر زیبا و تجاری، حقیقت جویی و لذت بخشی از میان می رودتا امكان ورود همگان در آن ممكن باشد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.