سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
ملکم, نغمه ای از بهاران سده ای دیگر
در روزگار قاجار، کم نبودند زنگیانی که کافور نامیده شدند. معروفترینشان خاقان مغفور بابا خان سلطان دوم قجر که خود را فتحعلی شاه نامید و بر زر و سیم « فتحعلی شه خسرو کشورستان» ضرب کرد و به ریش مبارک هم نیاورد که نخجوان و گنجه و اردوباد را نه به خال هندویی که به وسوسه و فتوای ملایی نجف دیده از کف نهاده است. ملایی از آن قماش که علی شریعتی سدهای بعد دل به آیینشان میبست و در مدحشان میبافت که امضایشان پای هیچ قرارداد استعماری نیست و بیخردی خویش به این خیال خام خوش میداشت!!
از نمونههای آخر آن سلسله هفت سلطان هم باید به وثوقالدوله بودن حسن خان صدراعظم دولت علیه اشاره کرد که نه مورد وثوق ملت بود و نه دولت و آنگاه که دستش رسید، تمامیت ارضی مملکت را به دویست هزار تومان پاداش و حقوق تقاعد بندگان دربار ویندسور فروخت.
بر این لقبها جای ایراد نبود اگر بابا خان قاجار تزار روس بود و هفده شهر قفقاز و آذربایجان را به چنگ آورده بود و حسن خان نه در دارالخلافه دولت علیه که در لندن بر کرسی صدرات دولت فخیمه تکیه زده بود. تفاوت البته تنها اگری است ، از آن اگرها که در تاریخمان یک کرورش جای میگیرد.
میرزاملکم خان ناظمالدوله پسر هاکوب خان ارمنی اما از آن تبار نبود، همانگونه که میرزا تقیخان امیرکبیر نبود و انگشت شماری یگر از هزاران دارنده لقب* اهدایی و گاه ابتیاعی دیگر. ناظمالدوله براستی که بر آن بود تا ناظم کار ملک و دولت باشد. و در این راه بسیار نوشت و کوشید و نظم افکند.
پدرش هاکوب خان در جوانی مترجم سفارت روسیه بود. در گزارشی که در سال ۱۸۵۰ میلادی درباره شرایط زندگی ارمنیان ساکن جلفای اصفهان نوشته شده، آمده است که «سر اسقف دو نفر از جوانان جلفا را به کالج نابل انازاریان لرد در مسکو فرستاده» تا دانش آموزند و سپس بتوانند به دولت و به سرزمین آباء و اجدادیشان خدمت کنند. گزارش سپس از هاکوب خان و پسرش ملکوم خان و دو دیگر نام میبرد که «حالا به توفیق الهی در خدمت دولت هستند.»
هاکوب خان که از مسکو برگشت در سفارتخانه دولت روسیه به مترجمی پرداخت و از آن راه با دولتمردان و بزرگان پایتخت آشنایی و نشست و برخاست یافت: کسانی چون میرزا تقیخان امیرکبیر و میرزا آقاخان نوری. هاکوب که در این میان دیگر خود را یعقوب مینامید و گویا که اسلام هم آورده بود، خود را « محرم و هواخواه» میرزا تقیخان بویژه «در روزهای پریشانی و اضطرار» او میشمارد و از امیرکبیر میشنود که « خیال کنسطیطوسیون داشتم مانع بزرگم روسهای تو بودند». گرچه امیرکبیر با این جمله به تلویح یعقوب را روسوفیل میشمارد، اما برخی از تاریخ نویسان منجمله خان ملک ساسانی، یعقوب خان را جاسوس انگلیس دانستهاند. سرو صداقت یعقوب اما در چشم دولتمردان سبز تر از این سخنها بود و به پاس آن در زمان صدارت امیرکبیر نشان شیر و خورشید گرفت. در فرمان اعطای نشان آمده بود:
« از آن جا که عالیجاه... عمدهالاعیان العیسویه میرزا یعقوب مترجم سفارت دولت بهیه روسیه مراتب صداقت و اخلاص کیشی خود را در انجام خدمات دولتین... ظاهر ساخته به اعطای نشان شیر و خورشید مرصع از مرتبهی دوم مفتخر گردید». میبینیم که در متن فرمان بر مسیحی بودن یعقوب تاکید شده است. براین پایه تا زمان صدور فرمان، یعقوب خان بر کیش پدران خود پایدار مانده بود یا دستکم باور حکومت بر این بود.
میرزا یعقوب تا سال ۱۲۷۸ قمری .ـ ۱۸۶۱ میلادی ـ به خدمتش در سفارت روس ادامه داد. سپس مدتی را در سن پترزبورگ در جوار وزیرمختار ایران به سر آورد. از آنجا راهی آسیای مرکزی شد و گزارشی از دیدههایش در باب اسیران ایرانی برکاغذ آورد. افزون بر آن گزارش، میرزا یعقوب ـ که او را باهوش و آگاه به اوضاع زمانه دانستهاند ـ دو نوشته دیگر نیز دارد که مهر اذعان هوش و آگاهی او را بر خود دارند: یکی به نام «افزایش ثروت» که در توضیح تاثیر اقتصاد و سرمایه در پیشرفت سیاسی و استحکام پایههای اخلاقی جامعه است و در آن ضمن انتقاد از رابطه دولت با ملت خواستار ایجاد شرکتها و سپردن املاک دولتی و معادن به آنها و جلب سرمایههای خارجی به ایران میشود.
در نوشته دوم که در واقع نامهای ـ و یا آنچنان که عرف زمانه مینامید عریضهای ـ به سلطان وقت ناصرالدین شاه است، میرزا یعقوب میکوشد تا با ابزار تجربه و آگاهی خاک جهل از ریشه عقب ماندگی ایران کنار زده و ایراد کار را نشان دهد. از این روست که همراه اشاره به بیگانگی حکومت با ملت، فرصتهای ازدست رفته را مطرح میسازد: «ایران به فاصلهی پنجاه سال سه دفعه از روش ترقی بازماند. دفعهی اول از وفات مرحوم نایبالسلطنه (عباس میرزا)، دفعه دویم از قضیهی مرحوم قائممقام ، دفعه سوم از قضیهی مرحوم میرزا تقیخان...». میرزا یعقوب در آن عریضه که زبان حال روشنفکران زمانه خود بود به لزوم برقراری نظم و قانون و آزادیهای فردی در جامعه و ایجاد صنعت در کشور پرداخته، نتیجه میگیرد که :« اسباب ناگزیری مملکتداری... استقرار کنسطیطوسیون است؛ بدون چنین اسباب و افزار شایسته، جمیع اهتمام و مساعی جمیلهی دولت و ملت هدر خواهد رفت». از آن روز که میرزا یعقوب عریضه را مهر کرد تا امروز گوشهای بسته حاکمان ربگونه جامعه ایرانی صدای هدر رفتن رود «جمیع اهتمام و مساعی جمیلهی» مردمان آن دیار را نشنیدهاند.
در سایه و محضر چنین پدری، ملکم خان بالید و قد برافراشت. ملکم را که در ۱۲۴۹ قمری ـ ۱۸۳۳ میلادی ـ چشم برجهان گشوده بود پدر در دهسالگی به فرنگستان فرستاد. ملکم نوجوان چند سالی در مدرسه ارمنیان پاریس درس خواند، به پلی تکنیک آن شهر راه یافت و پس از پایان آن به پایتخت ناصری برگشت.
در بازگشت و در نوزده سالگی «چون مراتب شایستگی و قابلیت عالیجاه ذکاوت و فطانت همراه، میرزا ملکم مسیحی اصفهانی، رعیت دولت علیه ایران به توسط پیشکاران بارگاه خلافت کبرا معروض و مشهود رای مهرضیای اقدس پادشاهی» گشت طی فرمانی به مترجمی وزارت دول خارجه گمارده شد. میبینیم که در این فرمان نیز بر مسیحی بودن ملکم ـ همانند فرمان دریافت نشان مرصع پدرش ـ تاکید شده است.
تا انجام نخستین ماموریتش در خارج از کشور، ملکم افزون بر کار در دستگاه دیپلماسی در دارالفنون نیز به مترجمی استادان فرنگی و آموزش جوانان ایرانی در حساب و هندسه و لگاریتم و جغرافیا پرداخت. او که در جریان تحصیل در پاریس با علوم طبیعی آشنایی یافته بود دانش و تجربه خود را در دارالفنون در اختیار نوجوانان ایرانی قرار داد. برای نمونه نخستین آزمایش از نحوه کار دستگاه تلگراف در تهران بوسیله ملکم خان و بین مدرسه دارالفنون و کاخ ناصرالدین شاه انجام شد. و بدین خاطر نام میرزا ملکم خان به عنوان آورنده دستگاه تلگراف به ایران ثبت شده است.
در ۱۲۷۲ قمری ـ ۱۸۵۵ میلادی ـ روابط تهران و لندن به تیرگی گرایید و وزیر مختار انگلیس تهران را ترک کرد. ملکم را به استانبول فرستادند تا با هیات انگلیسی مستقر در آن شهر به گفتگو نشیند. در آن میان انگلیسیان با راه انداختن جنگ در خلیج فارس و ماجرای بوشهر و خارک و ادعا بر هرات روابط را سختتر و پیچیدهتر کردند. ناپلئون سوم میانجی شد و بساط گفتگوهای صلح را در پاریس گسترد. ملکم به عنوان مترجم فرخ خان امینالدوله رئیس هیات ایرانی از استانبول به پاریس رفت. نامههای بین میرزا آقاخان نوری صدراعظم وقت و امینالدوله حاکی از رضایت کامل دو طرف از حسن انجام وظیفه ملکم خان است. او گرچه مستقیم در موضوع مذاکرات صلح شرکت نداشت اما به دلیل سالها زندگی در پاریس و شناخت روحیه فرنگیان جایی برجسته در هیات ایرانی داشت و مورد مشورت فرخ خان رئیس هیات بود. نتیجه آن مذاکرات، استثنایی در کارنامه ناتواناییهای همهجانبه دستگاه سیاسی اداری نظامی قاجار در پاسداری از حقوق ملی ایران نبود: هرات را در ۱۲۷۵ ـ ۱۸۵۸ میلادی ـ همانگونه به انگلیس تقدیم کردند که چند دهه پیشتر اران و شیروان را به روس، با این تفاوت که اینبار هرات را در جنگ بازستانده بودند و آنرا در خفتی به نام صلح باختند.
دنیای ملکم در پاریس تنها حضور در تالارهای در بسته مذاکره نبود. او افزون بر خدمت دولتی و شرکت در مذاکرات با هیات انگلیسی و گفتگو با کارپردازان وزارت خارجه فرانسه، با پژوهش و گشت در کوچه پس کوچههای سیاست، به شناخت خود از جامعه فرانسه و مناسبات و روابط پیدا و پنهان قشر حاکمه آن نیز افزود. که حاصلش پیوستن او به تشکیلات فراماسونری فرانسه و عضویت در لژی به نام « دوستی حقیقی» بود. همزمان چند تن از همراهانش در هیات نمایندگی ایران هم به آن لژ پیوستند. پدیدهای که بزودی گسترش چشمگیر یافت و دامنه تداومش را تا انقلاب اسلامی نزد شمار نه چندان اندکی از رجال ایرانی میتوان یافت.
از دست دادن هرات که نمونه بارز ناتوانی و فساد فراگیر دستگاه قاجار بود، بر نارضایتی عام و خاص افزود. به ناچار ناصرالدین شاه میرزا آقاخان نوری صدراعظم را برکنار و وظایف صدارت را بین شش وزارتخانه تقسیم نموده و حکم به تشکیل مجلس وزرا داد. و ریاست آنرا به میرزا جعفرخان مهندس تبریزی مشیرالدوله که در زمان فتحعلیشاه در لندن درس خوانده و سالیان زیاد سفیر ایران در کشورهای اروپایی بود نهاد. با توجه به شرایط سیاسی و گوشه چشم شاه قاجار به انجام دگرگونیهایی در ساختار دستگاه دولتی و گامهایی هر چند کوتاه که در این راه برداشت، ملکم بر آن شد تا طرحی برای بهسازی و اصلاح امور کشور ارائه دهد. اما با هوشتر از آن بود که دربار قاجار را مستقیم مخاطب قرار دهد، پس نوشتار بلند خود را خطاب به مشیرالدوله که در سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۷۷ رییس دارالشورای دولتی یا به عبارتی نخست وزیر بود، نوشت و به قول محمد محیط طباطبایی « آنرا سرمایه شهرت و قابلیت خویش ساخت.». این متن که نخستین رساله ملکم خان است ـ بی آنکه نام خود را بر پای آن نهاده باشد ـ به «دفتر تنظیمات» یا آنچنان که نخست مخالفان همروزگارش از آن یاد کردند «کتابچه غیبی» معروف است و تاریخ نگارشش ۱۲۷۵ یا ۱۲۷۶ قمری ـ ۱۸۵۸ یا ۱۸۵۹ میلادی ـ میباشد. « دفتر تنظیمات» پیشگفتاری دراز در شرح شرایط شرم آور کشور دارد و سپس به ارائه راهحل نابسامانیهای ایران میپردازد.
در این پیشگفتار، میرزای جوان بیست وپنج شش ساله به روشنی و با زبانی تند از خرابیهای بیکران ایران سخن میگوید اما احتمالا برای آنکه به نوشیدن قهوه قجر دعوت نشود، جای به جای به تحسین ناصرالدین شاه پرداخته و عامل تمامی دشواریها و مشکلات را رجال و وزیران کشور قلمداد میکند:
«دولت ایران بلارف هرگز بهتر از امروز پادشاهی نداشته است. خیلی نعمت است که در یک ملتی شخص پادشاه هم بر حسب عقل طبیعی، هم بر حسب استحضار خارجی از جمیع وزرای خود برتر باشد.... ولیکن.... تعجب در این است که با وجود چنین پادشاه بصیر و باهمت و با وصف اقسام اسباب ترقی امروز دولت ایران منکوب دول اطراف وگرفتار انواع ذلت است.
صد و پنجاه هزار رعیت ایران در مهیبترین اسیری مینالند. پنج هزار سرباز هندی کل بنادر ایران را زیر و زبر مینمایند. دولت فرانسه سالی پانصد کرور مالیات تحصیل مینماید و شش کرور مالیات ایران وصول نمیشود.... در حینی که رعایای یک ولایت از قحطی غله میمیرند زارعین ولایت همجوار از وفور غله بواسطه عدم مشتری در اشد فقر مایوس ماندهاند. در سایر دول کالسکههای آتشی روزی سیصد و پنجاه فرسخ راه میروند و در ایران چاپارهای دولتی اغلب اوقات نصف منازل را پیاده طی میکنند. مداخل اکثر کمپانیهای بلجیک (بلژیک) از مداخل تمام دولت ایران بیشتر است. وقتی کسی حالت ایران را با اوضاع فرنگ تطبیق میکند، غریق حیرت میشود که با این همه نعمات طبیعی که خداوند عالم به ایران عطا فرموده اولیای این دولت باید چقدر تدبیر کرده باشند که چنین ملکی را به این چنین ذلت رسانیده باشند. یقین وزرای سابق ایران بهیچوجه نمیدیدهاند یا اصلا شعور نداشتهاند، یا خائن دین و دولت بودهاند والا چگونه میشود که سالها میان این همه معایب وزارت کرده باشند و به مقام رفع هیچیک از آنها برنخاسته باشند.
بهمن امیرحسینی
برای درک بهتر و بیشتر ملکم خان و آثارش، خواندن پژوهشهای حجتالله اصیل ضرورتی بی تردید است. در تهیه این نوشتار از کتابهای ارزنده حجتالله اصیل که چکیده کار درازمدت و نیز نگارش روان و دلنشین اوست بهره کلان و بی کران بردهام:
ـ زندگی و اندیشهی میرزا ملکمخان ناظمالدوله، تهران ۱۳۷۶ ، نشر نی.
ـ میرزا ملکمخان ناظمالدوله و نظریه پردازی مدرنیته ایرانی، تهران ۱۳۸۴ ، انتشارات کویر
رساله های میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران ۱۳۸۱ ، نشر نی
همینطور از مطالب کتاب های زیر نقل قول مستقیم و غیر مستقیم آورده شده است:
عیسوی، چارلز، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۶۲ گستره
محیط طباطبایی، محمد، مجموعه آثار میرزا ملکمخان، تهران بیتاریخ، انتشارات علمی
کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران ۱۳۶۳، انتشارات آگاه ـ نوین
نورایی، فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله, تهران ۱۳۵۲ ، کتاب های جیبی
آدمیت ، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران ۱۳۵۵، انتشارات خوارزمی
* ـ کریم سلیمانی در کتاب القاب رجال دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۹ ، ۱۵۵۵ لقب مربوط به ۱۲۳۹ نفر را آورده است. ایرج افشار در پیشگفتار آن کتاب مینویسد « این تعداد به تصور من یک صدم از خرمن القابی نیست که در عصر قاجاری مرسوم بوده است».
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست