یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ثروتمند شدن, خیلی دشوار است


ثروتمند شدن, خیلی دشوار است

«لسترتارو» از رمزوراز تاثیر متقابل رشد جمعیت و تولید ناخالص ملی می گوید

«خرسی در جنگل است. دیدنش برای بعضی‌ها آسان است. برخی هم اصلا آن را نمی‌بینند. بعضی می‌گویند كه خرس رام و بی‌آزار است. برخی دیگر می‌گویند كه شرور است و خطرناك. چونكه نمی‌دانیم حق با كدام دسته است، شرط عقل آن است كه مثل خرس نیرومند باشیم.*» (تبلیغ انتخاباتی ریگان از تلویزیون، پاییز ۱۹۸۴)

خرس تبلیغ انتخاباتی ریگان، شوروی سابق بود كه می‌رفت دست در دست چین به امپراتوری جهانی مبدل شود. از آن زمان سال‌ها گذشته است و خرس در هیبت آمریكا پدیدار گشته است. آمریكایی كه با توسل به قدرت نظامی‌و اقتصادی خود داعیه برقراری دموكراسی یا به عبارتی امپراتوری سرمایه‌داری را دارد. حال نوبت ما رسیده است تا توان خود را در مقابله با «خرس قرن بیستم» به آزمون بگذاریم. خرسی كه گاهی همنشین فیل‌ها است (نماد حزب جمهوری خواه) و گاهی همزبان الاغ‌ها (نماد حزب دموكرات)**. بیرون راندن این خرس از جنگل كار ساده ای نیست و استراتژیست‌های خبره‌ای می‌طلبد تا در مقابل آن بایستند و پنجه در پنجه بیاندازند. در این میان استفاده از تجربه دیگر اندیشمندان خالی از لطف نیست و فارغ از كیستی اندیشمندان باید چیستی كلام آنها را مورد مداقه قرار داد. جامعه كنونی ما در این برهه تاریخی بیش از هر زمان دیگر، نیازمند گوش سپردن به نصایح عالمان است و پشت گوش انداختن تجربه دیگران، به مثابه پشت به خاك خوردن است. چه سیاستهایی را باید جهت مقابله با تهدیدات پیش رو اتخاذ نمود؟ برای مبدل شدن به یك كشور ثروتمند و قوی چه راهكارهایی وجود دارد كه دیگران تجربه كرده‌اند؟ در این مجال پای صحبت پروفسور «لستر تارو»، مشاور اقتصادی بیل كلینتون رییس‌جمهور سابق آمریكا و استاد دانشگاههای ام آی تی(MIT) و‌هاروارد می‌نشینیم تا از آن ‌بهره‌ای ببریم.

تاریخ، درس روشنی به ما می‌دهد: ثروتمند شدن خیلی دشوار است. با نگاهی به ۲۰ كشوری كه در سال ۱۸۷۰ جزو ثروتمندترین كشورهای جهان بوده‌اند و مقایسه آن با كشورهایی كه در سال ۱۹۸۸ جزو ثروتمندترین كشورها بودند در می‌یابیم كه طی ۱۲۸ سال فاصله زمانی كشورهای اروپایی و آمریكای شمالی بازیگران ثابت آن بوده‌اند.

مقایسه این دو برهه زمانی بر اساس قدرت خرید داخلی، نشان می‌دهد كه دو كشور كم جمعیت غنی از نظر منابع طبیعی كه صادر‌كننده نفت هستند یعنی امارات متحده عربی و كویت وارد لیست ثروتمندترین كشورها شده‌اند در حالی كه سه كشور غنی به لحاظ منابع طبیعی كه منابع آنها كم‌ارزش‌تر شده است یعنی نیوزیلند، آرژانتین و شیلی از لیست كشورهای ثروتمند خارج شده‌اند. در اروپا نیز نتیجه بازی این شده است كه پرتقال، اسپانیا و ایرلند جای خود را به فنلاند (بیست و یكمین كشور سال ۱۸۷۰)، لوكزامبورگ و ایسلند داده‌اند. هیچ‌یك از این سه كشور جدید در سال ۱۸۷۰ فاصله زیادی با لیست كشورهای ثروتمند نداشتند و هیچ‌یك از كشورهای خارج شده از لیست، جز پرتقال، در سال ۱۹۸۸ فاصله زیادی با لیست كشورهای ثروتمند نداشتند.

در طول ۱۲۸ سال تنها یك مورد موفقیت واقعی داریم یعنی «ژاپن»! ژاپن تنها كشور صنعتی است كه در سال ۱۸۷۰ حتی نزدیك لیست كشورهای ثروتمند هم نبود، اما در سال ۱۹۸۸ وارد این لیست شد. باید توجه داشت كه حتی ژاپن هم از صفر آغاز نكرده است. میزان سواد مردم ژاپن در اوایل قرن نوزدهم با سطح سواد در بریتانیا برابر بود. توانایی دانش فنی‌اش در سطحی بود كه توانست در قرن نوزدهم با یك قدرت اروپایی یعنی روسیه وارد جنگ شود و جنگ را ببرد. هواپیمای جنگی زیروی ژاپن شاید پیشرفته‌ترین جنگنده جهان در آغاز جنگ جهانی دوم بود. ژاپن در ۱۸۷۰ كشور فقیری بود، اما در مفهوم جامعه‌شناسی از بسیاری جهات جامعه توسعه‌نیافته‌ای نبود.

كشورهای زیاد دیگری از جمله برزیل یكی دو دهه پیشرفت اقتصادی داشته‌اند اما نتوانسته‌اند موفقیت خویش را حفظ كنند و عقب افتاده‌اند.

در نیمه دهه ۱۹۶۰ اعتقاد به اینكه پورتوریكو پیش از پایان قرن سطح درآمد خود را به سطح درآمد آمریكا خواهد رسانید با تمسخر رو به رو نمی‌شد. در آن زمان همه‌جا از این كشور به عنوان معجزه توسعه اقتصادی یاد می‌شد. اما امروزه در همان جای ۳۰ سال پیش خود مانده است. كره، یكی از كشورهای موفق دهه ۱۹۸۰ بود در حالی كه در آغاز همان دهه تصور می‌شد كه پا به پای برزیل و آرژانتین به سوی ورشكستگی گام بر می‌دارد. در آغاز دهه ۱۹۹۰ نا‌آرامی‌های اجتماعی آن كشور بر اینكه تا صد سال دیگر بتواند در ردیف ۲۰ كشور ثروتمند جهان قرار گیرد سایه تردید می‌افكند.

مسابقه اقتصادی از آن دوندگان سرعت نیست. در اینجا توانایی دوندگان استقامت یا دوندگان مسابقه ماراتن به كار می‌آید تا به مدت صد سال، نرخ‌های رشد ۳‌درصد و بالاتر از آن را بر هم بیافزایند. وظیفه ای بس خطیر و دشوار است. احتمال اینكه هر كشور به خصوصی در پایان قرن بیست و یكم وارد لیست ۲۰ كشور ثروتمند جهان شود، كم است ولو اینكه در آغاز قرن موفق به نظر آید.

به هر حال شرایط حكایت از آن دارد كه بیشتر كشورهای جهان سوم صد سال دیگر نیز فقیر خواهند بود. هیچ كشوری نمی‌تواند با رشد سریع جمعیت ثروتمند شود. دلایل امر روشن است. تبدیل انسان‌های جدید به كارگران مولد مدرن سرمایه‌گذاری هنگفتی می‌طلبد. اگر بنا باشد كه شمار انسان‌های جدید خیلی زیاد باشد، انسان‌های موجود باید مصرفشان را به شدت محدود كنند تا سرمایه‌گذاری‌های لازم برای آنها را انجام دهند.

چند عدد و رقم در مورد آمریكا می‌تواند تصویری شفاف از این مساله ترسیم كند. اگر قرار باشد برای یك فرد آمریكایی كه پا به دنیا می‌گذارد فضای مسكونی متوسطی فراهم شود، ۲۰‌هزار دلار سرمایه‌گذاری لازم است. تا زمانی كه این آمریكایی به سن كار برسد ۲۰‌هزار دلار دیگر برای تغذیه خود احتیاج دارد. برای دستیابی این آدم به سطح متوسط تحصیلات آمریكایی، به ۱۰۰‌هزار دلار مخارج عمومی‌و خصوصی احتیاج است. آمریكا، برای اینكه به سطح متوسط بهره‌وری برسد باید ۸۰‌هزار دلار دیگر به صورت كارخانه و تجهیزات سرمایه‌گذاری كند. باز هم ۲۰‌هزار دلار دیگر برای ایجاد زیر‌بناهای عمومی (جاده، فرودگاه، شبكه‌های آب و فاضلاب) مورد احتیاج است. به طور كلی هر آمریكایی پیش از آنكه به صورت یك شهروند كارگر و مصرف‌كننده در اقتصاد آمریكا جای گیرد به ۲۴۰‌هزار دلار سرمایه‌گذاری احتیاج دارد.

ضرب و تقسیم ساده‌ای نشان می‌دهد كه اگر نرخ رشد جمعیت آمریكا ۴درصد می‌بود، كل تولید ناخالص ملی آمریكا باید صرف ایجاد تداركات و امكانات برای آمریكاییان تازه به دنیا آمده می‌شد. آمریكاییان كنونی ناگزیر بودند سطح زندگی خود را خیلی پایین بیاورند تا به آمریكاییان نو‌رسیده فرصت آن را بدهند كه زندگی آمریكایی متوسطی داشته باشند. به فهم عمیقی از فطرت و طبیعت انسان نیازی نداریم تا دریابیم كه آمریكاییان كنونی برای انجام ایثارهای لازم رغبتی نشان نخواهند داد. این را هر روز با داشتن خانواده‌های كوچك‌تر اعلام می‌كنند.

مقادیر مطلق سرمایه‌گذاریهای لازم برای اینكه هموطنان نو رسیده همین سطح زندگی موجود را داشته باشند از كشوری به كشور دیگر فرق می‌كند، اما درصدهای درآمد ناخالص ملی كه باید به این امر اختصاص داده شود همه جا یكسان است. در جهان سوم حتی اگر اراده لازم وجود داشته باشد، منابع مالی لازم برای تحقق چنین مقصودی وجود ندارد. كاهش مصرف جاری به میزان ۴۰‌درصد، شهروندان قدیم و جدید را به آستانه گرسنگی می‌كشاند، بدون اینكه برای بهبود زندگی جمعی آینده آنها منابعی باقی مانده باشد.

چاره كار را باید از ژاپن، آمریكا و آلمان یاد گرفت. در طول ۱۰۰ سال گذشته نرخ رشد واقعی ژاپن به طور متوسط سالی ۴‌درصد اما نرخ رشد جمعیت آن سالی ۱/۱‌درصد بوده است. به بیان دیگر افزایش درآمد سرانه سالانه ژاپن ۹/۲‌درصد بوده است. در طول همین صد سال نرخ رشد آمریكا به طور متوسط ۳/۳‌درصد در سال و نرخ رشد جمعیت آن سالی ۵/۱‌درصد بوده است (نرخ رشد جمعیت بومی آن خیلی كمتر از این بوده). نتیجه اینكه نرخ رشد درآمد ملی سرانه آمریكا سالی ۸/۱‌درصد بوده است. با اینكه رشد درآمد سرانه آمریكا در حد قابل ملاحظه‌ای پایین‌تر از ژاپن بوده، ژاپن هنوز به لحاظ قدرت خرید داخلی به پای آمریكا نرسیده است. صد سال پیش ژاپن روی هم رفته خیلی عقب بود. در آلمان نیز رشد اقتصادی طی یكصد سال گذشته سالی ۳‌درصد و رشد جمعیت سالانه ۱‌درصد بوده است. بنابراین سطح زندگی آلمانی‌ها سالی ۲‌درصد رشد داشته است.

تاریخ ثروتمندترین كشورهای جهان از قانونی آهنین در توسعه اقتصادی حكایت می‌كند. هیچ كشوری بدون یك قرن عملكرد اقتصادی خوب و یك قرن رشد جمعیت خیلی كند، نمی تواند ثروتمند شود. بسیاری از كشورهای فقیر امروز نرخ رشد جمعیتی بین ۳ تا ۴‌درصد دارند. اگر ژاپن، آلمان و آمریكا با چنین افزایش جمعیتی رو به رو می‌بودند، سطح زندگی امروز آنها از صد سال پیش بالاتر نبود.

ثروتمند شدن احتمالا در قرن بیست و یكم دشوارتر خواهد بود. در قرن نوزدهم و بیستم كشورهایی بودند كه به بركت منابع طبیعی خویش و این اواخر به بركت وجود نفت به ثروت رسیدند. با توجه به روند درازمدت قیمت‌ها و كاربردهای منابع طبیعی، به نظر نمی رسد كه در آینده كشوری به صرف داشتن منابع طبیعی فراوان وارد لیست ثروتمندترین كشورهای جهان شود. درآمدها كه افزایش می‌یابد، بازارهای توسعه یافته جهان برای میوه‌های گرمسیری گسترش خواهد یافت، در فصل زمستان تقاضای بازارهای نیمكره شمالی برای میوه‌ها و سبزی‌های نیمكره جنوبی رو به افزایش خواهد‌گذارد. اما كشاورزی سنتی(غلات، كوشت و فرآورده‌های شیری) توانایی حمایت از توسعه اقتصادی را نخواهند داشت. كشورهای در حال توسعه به بخش‌های كشاورزی كارآمدی احتیاج دارند تا غذای خود را تولید كنند(اولین عنصر افزایش سطح زندگی در كشورهایی كه بیشتر جمعیت آنها روستایی هستند) و ارز كمتری را صرف واردات مواد غذایی كنند، اما كشاورزی منابع لازم برای تامین احتیاجات توسعه را ایجاد نخواهد كرد.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تجارت جهانی به صورت جریانی دو سویه بین كشورهای توسعه نیافته(مستعمرات) كه مواد خام به كشورهای توسعه یافته (كشورهای مادر) صادر می‌كردند و كشورهای توسعه یافته كه مصنوعات ساخته شده به همان كشورهای توسعه نیافته صادر می‌كردند تا بهای مواد خام را بپردازند، درآمده بود.

اما در نیمه آخر این قرن، رشد بازرگانی تقریبا به طور دربست بین كشورهای توسعه یافته صورت گرفته است. تجارت بین كشورهای توسعه یافته و كشورهای در حال توسعه روز به روز كمتر و كم اهمیت تر شده است. اگر كمك‌های خارجی كشورهای توسعه یافته نبود، حجم تجارت بین كشورهای توسعه یافته و در حال توسعه از این هم كه هست كمتر می‌بود.

حال كه مزیت نسبی انسان‌ساخته اهمیت بیشتری می‌یابد، خیلی از كشورها از نظر اقتصادی به حاشیه رانده شده و از اهمیت می‌افتند. آنچه چنین كشورهایی انجام دهند بر سطح زندگی بقیه مردم جهان هیچ اثری ندارد.

نیروهای مبتنی بر دانش فنی گسترده، ایفای نقش كشورها در اقتصاد جهانی را روز به روز دشوار و دشوارتر می‌سازد. اما این حقیقت تلخ با تحولات رژیم بازرگانی جهان تلخ تر می‌شود. حال كه جهان به بلوك‌وارهای تجاری تقسیم می‌شود، تمام جهان در حال توسعه با مساله مشتركی رو‌به‌رو می‌گردد كه دسترسی به بازار است.

بنابراین برای پیوستن به ردیف كشورهای ثروتمند به طور خلاصه باید استراتژی‌های زیر را در پیش گرفت:

۱) كنترل جمعیت متناسب با منابع مالی موجود و توجه به سرمایه‌گذاری‌های لازم جهت حفظ سطح متوسط زندگی

۲) رشد اقتصادی بالاتر از نرخ رشد جمعیت جهت افزایش در درآمد سرانه و سطح زندگی مردم

۳) سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های كشاورزی به منظور افزایش تولیدات كشاورزی متناسب با افزایش جمعیت، جهت جلوگیری از خروج ارز به منظور واردات مواد غذایی

۴) توجه به گسترش مزیت‌های انسان‌ساخته و توسعه منابع نیروی انسانی به جای مزیت‌های نسبی در منابع طبیعی

۵) تلاش در دسترسی بازارها در جهت حفظ سهم خود از بازار از طریق ایجاد تغییرات متناسب با تحولات رژیم‌های بازرگانی

صندوق جمعیت ملل متحد، نرخ رشد جمعیت ایران را ۳/۱‌درصد گزارش كرده است كه با فرض رشد اقتصادی ۶ تا ۷‌درصدی این رقم می‌تواند در صورت ثبات نرخ رشد جمعیت، افزایش سطح زندگی (درآمد سرانه) حدودا ۴‌درصدی را در پی داشته باشد. البته از آنجا كه رشد اقتصادی ایران منوط به درآمدهای نفتی است جریان فعلی نوسانات قیمت نفت می‌تواند خوشبینی ما نسبت به آینده را دچار تردید نماید. به لحاظ رشد بخش كشاورزی جهت جلوگیری از واردات بی رویه مواد غذایی نیز شاهد خروج بی رویه ارز به عنوان یك منبع كمیاب برای اقتصاد ایران هستیم. سیاست‌های در پیش گرفته شده به لحاظ سهم تحقیقات از تولید ناخالص داخلی نیز ما را نسبت به آینده نیروی انسانی خلاق بدبین می‌كند.

شاید وقت آن رسیده باشد كه قانون آهنین توسعه اقتصادی یعنی یك قرن عملكرد اقتصادی خوب و یك قرن رشد جمعیت خیلی كند را به اجرا ‌گذاریم و چشم انداز ۱۰۰ ساله خود را جهت ایفای نقش در اقتصاد جهانی و پیوستن به لیست كشورهای ثروتمند طراحی كنیم.

مترجم: اسماعیل استوار

منبع: كتاب رویارویی بزرگ(Head to Head)



همچنین مشاهده کنید