چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
نگاهی به مکاتب عمده ی توسعه
![نگاهی به مکاتب عمده ی توسعه](/web/imgs/16/138/rmfqy1.jpeg)
نظریات توسعه، برای تبیین و بررسیپدیدههای توسعهنیافتگی و نیز ارایهء راهکارهایی برای برونرفت از معضل توسعهنیافتگی، ارایه شدهاند. این نظریات را میتوان در سه مکتب عمده مورد بررسی قرار داد. در اواخر دههء ۱۹۵۰، نوسازی، پارادایم مسلط در بحثهای توسعه بود. پارادایم وابستگی در آمریکای لاتین ظهور کرد و پاسخی به شکست برنامههای کمیسیون اقتصادی آمریکای لاتین بود. مکتب نظام جهانی، سومین پارادایمی است که در اینجا مورد بررسی واقع میشود، امانوئل والرشتاین را میتوان به عنوان چهرهء شاخص این مکتب، معرفی کرد.
● مکتب نوسازی
نوسازی، در طول دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، پارادایم غالب در مطالعات توسعه بود. از این دیدگاه، توسعه در چشماندازی تکاملی نگریسته و وضعیت توسعهنیافتگی بر حسب تفاوتهای قابل مشاهدهء اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بین ملتهای فقیر و غنی تعریف شد. در این رهیافت، توسعه، فرآیندی تقلیدی بود که در جریان آن، کشورهای کمتر توسعهیافته به تدریج صفات و کیفیات ملل صنعتی و پیشرفتهء غرب را به خود میگرفتند. سیاستهای نوسازی که دلالت بر عقلانیسازی و موثر و کارا ساختن ساختارهای اقتصادی و اجتماعی دارند نهتنها به عنوان عناصر هر استراتژی توسعهای قلمداد میشوند بلکه به مثابهء عملکرد نیروهای تاریخی عام نیز نگریسته میشوند.
پارادایم نوسازی را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
-توسعه فرآیندی خودجوش و غیرقابل برگشت و به طور ذاتی موجود در تک تک جوامع است.
-توسعه دلالت بر انفکاک ساختاری و تخصصی شدن کارکردی دارد.
-فرآیند توسعه را میتوان به مراحل مشخص و متمایزی تقسیم کرد که نشاندهندهء سطح توسعه به دست آمده توسط هر جامعه است.
-توسعه را میتوان از طریق رقابت خارجی یا تهدید نظامی و به وسیلهء اقدامات داخلی در حمایت از بخشهای مدرن و نوسازی بخشهای سنتی برانگیخت. احتمالا شناخته شدهترین نقش در درون سنت نوسازی نقش والت روستو است که توسعه را به عنوان تعدادی مراحل در نظر گرفت که یک وضعیت سنتی را با آنچه که روستو بلوغ مینامد، پیوند میزند. در این تئوری، پنج مرحله وجود داشتند که همهء جوامع در حال توسعه باید از آنها عبور کنند: ۱-جامعهء سنتی، ۲-جامعهء ماقبل خیز، ۳-مرحلهء خیز، ۴-راه به سوی بلوغ و ۵-جامعهء مصرف انبوه.
در اواخر دههء ۱۹۶۰، مکتب نوسازی تحت حملات روزافزون منتقدین قرار گرفت. در وهلهء نخست، منتقدین با توسعهء تکخطی در این مکتب، به مخالفت برخاستند و این پرسش را مطرح ساختند که چرا کشورهای جهان سوم باید لزوما از مسیر کشورهای غربی حرکت کنند؟ از طرف دیگر، این فرض که در کشورهای در حال توسعه، باید از الگوی غرب پیروی کنند، عملا این امکان را که کشورهای مزبور بتوانند الگوهای متفاوتی برای توسعه برگزینند را منتفی میسازد. از طرف دیگر منتقدین بر این باورند که محققان نوسازی بیش از حد خوشبین هستند و حتی احتمال عدم دستیابی به توسعه را مورد بحث قرار ندادهاند، در حالی که به نظر میرسد که برخلاف ادعاهای مکتب نوسازی، فرآیندنوسازی میتواند متوقف شده و یا حتی در جهت عکس عمل کند.
● مکتب وابستگی
رهیافت وابستگی، چشمانداز غالب در ادبیات توسعه و توسعهنیافتگی در دههء ۱۹۷۰ بود. این رهیافت، از بحث گستردهء آمریکای لاتین پیرامون مسایل توسعهنیافتگی نشات و همچنین نقد ویرانکنندهای از پارادایم نوسازی اروپا محور را در برمیگرفت.
مکتب وابستگی از تقارن دو گرایش فکری عمده ظهور کرد: یکی از سنت مارکسیستی و دیگری در بحث ساختارگرایی آمریکای لاتین پیرامون توسعه، پیام اساسی مکتب وابستگی این بود که توسعهء اروپا، توسعهنیافتگی فعال دنیای غیراروپایی را به دنبال داشته است. از دیدگاه نظریهپردازان وابستگی، توسعهء اروپا مبتنی بر تخریب خارجی بود: استیلای خشن، کنترل مستعمرات و غارت مردمان، منابع و مازاد جوامع غیراروپایی.
افرادی مانند پل باران و پل سوئیزی معتقد بودند که فقط با خروج از نظام سرمایهداری جهانی و بازسازی اقتصاد و جامعه براساس نظام سوسیالیستی میتوان به توسعهء واقعی دست یافت. از طرف دیگر آندره گوندرفرانک معتقد بود که سرمایهداری جهانی به محض به وجود آمدن، نظامهای اجتماعی اولیه را تخریب یا دگرگون و آنها را به منابع توسعهء هر چه بیشتر خود تبدیل کرد. به نظر وی، نهادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورهای توسعه نیافته، به جای این که اساسا اصیل یا سنتی باشند، تحت تاثیر نفوذ سرمایهداری بودهاند. وی با استناد به تحلیلهای مارکسیستی از مصادرهء طبقاتی ارزش مازاد، استدلال کرد که انحصار خارجی، منجر به مصادرهء بخش مهمی از مازاد اقتصادی ایجاد شده در آمریکای لاتین شده است.
با این که اعضای مکتب وابستگی از جهتگیریهای ایدئولوژیک و تعهدات سیاسی متفاوتی برخوردار بودهاند ولی میتوان گفت که اعضای این مکتب بر روی فرضهای اساسی زیر اتفاق نظر دارند: ۱-آنان وابستگی را به عنوان فرآیندی عام در نظر میگیرند که در مورد همهء کشورهای جهان سوم صادق است. ۲-وابستگی به عنوان یک وضعیت خارجی قلمداد میشود، یعنی وضعیتی که از بیرون تحمیل شده است. ۳-وابستگی غالبا به عنوان یک وضعیت اقتصادی سنجیده میشود. ۴-وابستگی به عنوان بخشی از قطببندی مناطق در اقتصاد جهانی قلمداد میشود و ۵- از نظر این نویسندگان، وابستگی و توسعه دو فرآیند ناسازگارند.دیدگاه وابستگی از دههء ۱۹۷۰ هدف آماج انتقادات واقع شده است. نظریهپردازان نوسازی، دیدگاه وابستگی را به عنوان بخش تبلیغاتی ایدئولوژی انقلابی مارکسیسم مورد حمله قرار دادند. انتقاد دیگر، میزان بالای انتزاعی بودن این دیدگاه است و این که این مکتب، همهء مناطق پیرامونی را یکسان قلمداد میکند. از طرف دیگر رهیافت وابستگی نقش منازعات داخلی و مقاومتهای درونی را نادیده گرفته و درمورد قدرت نیروهای خارجی اغراق کرده است. از طرف دیگر منتقدین بر این باورند که وابستگی و توسعه میتوانند با یکدیگر همزیستی کنند و وابستگی لزوما به توسعه نیافتگی منجر نمیشود.
● مکتب نظام جهانی
ریشههای رهیافت نظام جهانی را میتوان در تئوری وابستگی ردیابی کرد. رهیافت نظام جهانی ادعا میکند که یک اقتصاد جهانی سرمایهداری از قرن شانزدهم وجود داشته است و این سیستم اقتصادی، تعداد فزایندهای از جوامع قبلا کم و بیش منزوی و خودکفا را در نظام پیچیدهای از روابط کارکردی، ادغام کرده است. این دیدگاه، جوامع را به سه دستهء مرکز، پیرامون و شبهپیرامون تقسیمبندی میکند. از این چشمانداز، فرآیند توسعهنیافتگی با ادغام شدن یک منطقهء خارجی خاص در نظام جهانی، یعنی در حاشیه قرار گرفتن آغاز میشود و همانطور که نظام جهانی بسط و گسترش یافته، ابتدا اروپای شرقی، سپس آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا به ترتیب در حاشیه و پیرامون قرار گرفتهاند. از نظر امانوئل والرشتاین، مهمترین نظریهپرداز این مکتب، میزان موفقیت یک کشور در انتقال از موقعیت پیرامونی به نیمهپیرامونی، به پذیرش یکی از این راهبردهای توسعه بستگی دارد; اغتنام فرصت، ارتقا از طریق دعوت یا اعتماد به نفس. از نظر وی، عنصر اساسی پیشرفت و ارتقای یک کشور نیمهپیرامونی، در اختیار داشتن بازاری بزرگ است که بتواند کاربرد فنآوری پیشرفته را توجیه کند و کشور مزبور نیز بتواند با هزینهء پایینتری نسبت به سایر تولیدکنندگان موجود، به تولید کالا برای آن بازار بپردازد. از اواسط دههء ۱۹۷۰، به تدریج گروهی از منتقدین، دیدگاه نظام جهانی را به ارایهء یک مفهوم سخت و شیءگونه از نظام جهانی، غفلت از موارد خاص توسعه در طول تاریخ و برجسته کردن تحلیل اقشار اجتماعی در مقابل تحلیلهای طبقاتی، متهم ساختهاند.
یعقوب نعمتی وروجنی
politicalthought.blogfa.com
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران علی باقری عزاداری پزشکیان دولت چهاردهم دولت رئیس جمهور ترور انتخابات دولت سیزدهم سعید جلیلی
قتل قم پشه آئدس زلزله هواشناسی افغانستان تیراندازی شهرداری تهران عزاداری محرم تب دنگی شورای شهر تهران سازمان هواشناسی
قیمت طلا قیمت سکه اقتصاد ایران قیمت خودرو قیمت دلار خودرو ترافیک ایران خودرو حقوق بازنشستگان همستر کامبت بازار خودرو قیمت
امام حسین لیلی رشیدی الناز شاکردوست تلویزیون سریال دفاع مقدس مداحی سینمای ایران سینما
فناوری
رژیم صهیونیستی دونالد ترامپ غزه فلسطین اسرائیل ترامپ آمریکا جنگ غزه ترور ترامپ روسیه ایالات متحده آمریکا جو بایدن
پرسپولیس فوتبال علیرضا بیرانوند استقلال رئال مادرید کیلیان امباپه باشگاه پرسپولیس یورو 2024 رامین رضاییان تیم ملی اسپانیا تیم ملی انگلیس باشگاه استقلال
خودروهای وارداتی دیابت شیائومی ماه هوش مصنوعی ناسا کد مورس
گرمازدگی وزارت بهداشت تخم مرغ کاهش وزن رژیم غذایی جذام حسین فرشیدی