چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

مارپیچ سکوت


مارپیچ سکوت

قدرت رسانه در جهت دهی اذهان عمومی

به اعتقاد بسیاری از متفکران، امروزه در عصر ارتباطات رسانه به عنوان بازوی فکری جامعه عمل می‌کند و از این رو افکار عمومی را در جهتی که مایل است، شکل می‌دهد. اما میزان این اثرگذاری همواره موضوعی مورد مناقشه در میان متفکران این حوزه بوده ‌است. در واقع اثرگذاری یک پیام در سه لایه‌ مختلف صورت می‌گیرد؛

۱. سطح شناختی: در این حالت فرد به لحاظ شناختی امری را درک می‌کند.

۲. سطح عاطفی: مخاطب نسبت به آنچه که به لحاظ شناختی پذیرفته، احساس و گرایش پیدا می‌کند.

۳. سطح رفتاری: در این سطح، پیام با گذشتن از مراحل پیشین در رفتار فرد هم منعکس می‌شود و بالاترین سطح از اثرگذاری یک پیام تلقی می‌شود.و به میزانی که یک پیام از یک سطح به سطح دیگر ارتقا یابد، اثرگذاری آن پیام بیشتر خواهد شد. این در حالی است که مسأله اثرگذاری پیام به این سه سطح محدود نمی‌شود و آنچه که در کنار این سه لایه مهم جلوه می‌کند، «زمان» است، به این صورت که تأثیر پیام بر مخاطب فوری و در لحظه بوده یا به صورت تدریجی و زمانبر. به این اعتبار، براساس این که تأثیر پیام در چه سطحی قرار می‌گیرد و چه میزان زمانبر است، سه نظریه شکل می‌گیرد؛

۱. نظریه گلوله: در این دیدگاه مخاطب به عنوان مصرف‌کننده پیام، «منفعل» در نظر گرفته‌ می‌شود و تأثیر رسانه، مطلق، فوری و در سطح رفتاری یعنی بالاترین سطح اثرگذاری قرار می‌گیرد.

۲. نظریه اثرهای محدود: صرفاً استحکام‌بخش باورهای افراد است و توانایی تغییر نگرش را ندارد تا آنجا که معتقدند مخاطب از میان پیام‌های ارائه شده تنها به آن دسته از پیام‌ها توجه می‌کند که متناسب با اعتقاداتش باشد و به عبارتی خود را از مواجه شدن با آنچه که مغایر اعتقاداتش است، باز می‌دارد. به واقع در مقابل پیام‌های ارائه شده به صورتی گزینشی عمل می‌کند.

۳. نظریه تأثیرات قوی: در این نظریه نه مخاطب منفعل در نظر گرفته می‌شود و نه رسانه، و تغییر نگرش تنها تا مرحله شناختی پیش رفته و اثرگذاری هم به صورتی تدریجی در مخاطب شکل می‌گیرد. از جمله معتقدان به رویکرد مذکور، الیزابت نئومان ، تحلیل گر حوزه ارتباطات است. او معتقد است «هم‌صدایی» شکل‌گرفته در رسانه باعث ایجاد تصویری «همسان» از موضوعات و رویدادها می‌شود و بر «مواجهه گزینشی» مخاطبان که در نظریه استحکام برآن تأکید شد، غلبه می‌کند.

به اعتقاد نئومان، از آنجا که انسان نیاز به تأیید دیگران دارد، همواره برای ابراز عقاید خود سعی می‌کند میزان موافقت جمع را ارزیابی کند. بنابراین افراد در مورد افکار عمومی پیرامون یک موضوع مناقشه‌انگیز، حدس‌هایی می‌زنند. آن‌ها سعی می‌کنند جایگاه نگرش‌شان را در میان اقلیت‌ و اکثریت‌ و همچنین تغییر افکار عمومی در جهت موافق یا مخالف دیدگاه خود بسنجند.

به باور نئومان، اگر افراد احساس کنند در اقلیت قرار دارند یا تغییر افکار عمومی در جهت فاصله گرفتن از آن‌ها پیش می‌رود؛ سکوت می‌کنند. و هر چند اقلیت بیشتر سکوت کنند، این احساس در افراد پدیدار می‌شود که دیدگاه خاص و متفاوت ارائه نشده است و اینجا است که به دنبال این سکوت زنجیره‌ای، «مارپیچ سکوت» شکل می‌گیرد.

نئومان، افکار عمومی را نه فقط به امور دولت و حکومت، بلکه عامل فشار بر افراد برای «همرنگ‌شدن» با دیگران هم در نظر می‌گیرد. در واقع ریشه نظریه نئومان ترس مردم از «انزوا» است، تا آنجا که بیشتر مردم از ترس انزوا، بر ضد قضاوت‌ها و ارزیابی‌های خود عمل می‌کنند. در این میان آنچه بیش از همه مهم جلوه می‌کند نه رسانه، بلکه فطرت انسانی است، چراکه مدنی‌الطبع بودن انسان، وی را به این تأیید اجتماعی ملزم می‌سازد.

رسانه در این بین حکم ابزاری را بازی می‌کند که امروز جایگزین ارتباطات رو در رو شده و در تمام شئونات زندگی رخنه کرده‌است، رسانه با توزیع عقاید و باورها، جریان‌های فکری را در جامعه مدیریت می‌کند و به عنوان تریبون فکری جامعه هر آنچه را که بخواهد به عنوان دیدگاه اکثریت جلوه داده و آن ایده را به تأیید جمعی می‌رساند. در واقع به موازات توزیع افکار توسط رسانه‌های جمعی به عنوان عقاید غالب، حمایت میان فردی از عقیده اقلیت به مرور ضعیف شده، و لذا تعداد افرادی که آشکارا عقیده اقلیت را بیان نمی‌کنند یا به عقیده اکثریت گرایش پیدا می‌کنند، روز به روز بیشتر می‌شود، به گونه‌ای که «مارپیچ‌ سکوت» در جامعه شکل می‌گیرد و یک عقیده به عنوان عقیده فراگیر تثبیت می‌شود.

بنابراین تمایل به اظهارنظر توسط افراد، تحت تأثیر تصورات آنها از فضای عقیده است و قدرت‌ها با به‌کارگیری رسانه‌ها همواره به اهدافشان جامه عمل می‌پوشانند و سلطه‌ای هژمونیک را بر افراد اعمال می‌کنند تا علی‌رغم میل باطنی‌شان و البته بدون هیچ فشاری از سوی قدرت‌ها، عامه را در جهت خواسته‌های خود سوق دهند. شاید با درک این نقش رسانه بتوان کشمکش بین اصحاب قدرت برای در اختیار گرفتن رسانه‌های بیشتر تحت لوای خود را بهتر درک کرد. چراکه هدف قدرت‌ها از در اختیار گرفتن رسانه صرفاً داشتن یک رسانه نیست بلکه تسلط بر جهت‌دهی افکار عمومی است.

کلیدی که کشورهای غربی و برخی دولت‌ها در دیپلماسی خارجی و روابط بین‌الملل به خوبی از آن برای پیشبرد اهداف و منافع خود بهره می‌گیرند.

امروزه تلاش اصحاب رسانه این است که به این شاه‌کلید ارتباطات دست پیدا کنند و کسانی که به رمز آن می‌رسند، اندک

و چه بسا انگشت‌شمارند. از این رو است که شاید جهان رسانه، جهانی وسیع توصیف می شود.

اما تعداد رسانه هایی که جهت دهی افکار عمومی و مهندسی اذهان جمعی را تحت کنترل خود دارند ، قلیل و بی رقیب اند و آنها بیشترین بهره را از نظریه < مارپیچ سکوت> می گیرند.

مهسا رمضانی