پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بکر, همچون مرگ


بکر, همچون مرگ

درباره فیلم جدید «شون پن»

تا قبل از اکران فیلم جدید شون پن معروف که نامش به درون دنیای وحشی (سفر به دنیای بکر) است و از اوایل مهرماه در سطح جهان به نمایش درآمده، کمتر کسی نام امیل هرش را شنیده و یا او را یک ستاره سینمایی برآورد کرده بود، اما او به عنوان ستاره و بازیگر قوی این فیلم از این پس چنین شناخته خواهد شد و حتی احتمال کاندیدا شدنش برای جایزه اسکار برترین بازیگر مرد نقش اول سال به خاطر بازی دراین فیلم، زیاد است.

البته امیل هرش بازیگر کم سابقه ای نیست. برعکس ، او چندسالی است که به شدت کار و تلاش می کند و به عنوان مثال در فیلم «دختر خانه کناری » روبه روی الیشا کوت برت بازی کرده بود. با این حال کار جدید شون پن چیز دیگری است و همان طور که گفتیم از او چیزی در حد یک ستاره خواهد ساخت. او در این فیلم رل کریستوفر مک کندلس را بازی می کند و او جوان ماجراجو و ناآرامی بود که به جاهای مختلف سفر کرد و آن قدر به این کار ادامه داد که در ۲۴ سالگی ، تنها و گرسنه و یخ زده، در دشت های پربرف آلاسکا جان باخت و بهای گزافی را برای کشف و لمس زیبایی و طبیعت ناشناخته و حقیقت پرداخت و عنوان فیلم پن و کتابی که فیلم از روی آن ساخته شده، اشاره به همین موضوع است.

این کتاب ، باهمین اسم کار جان کراکار و عرضه شده به سال ۱۹۹۸ است و پن در برگرداندن آن به یک فیلم سینمایی تأثیرگذار، کاملاً موفق بوده است. بهره های بزرگ ماجرا به امیل هرش رسیده که یک کاراکتر بزرگ به او سپرده شده که تمامی فیلم بر او متمرکز است و بنابراین دائماً به چشم می خورد. پن ، دنیایی زمان و مکان (و البته براساس قصه) به هرش سپرده تا در آن مانور بدهد و مهارت هایش را در آن آشکار سازد و هرش با استفاده از آن هم سرسخت و هم شکننده و شخصیتی پر از تضاد نشان می دهد. شون پن نیز او را با تمام غنا و در ضمن بی رحمی ای به تصویر می کشد که می توانید در دشت های سرمازده و سفید از برف آلاسکا بیابید. پن نکوشیده ازمک کندلس چهره ای بی گناه بسازد و برعکس ، هم معایب او را نشان داده و هم تلاش اش برای رفع این عیب ها را . وقتی سفر اودیسه وار مک کندلس به نقاط مختلف و بخصوص آلاسکا رامی بینید، مجبورید به زیبایی های این گونه مسافرت ها و فلسفه رها بودن و تجربه کردن زندگی فکر کنید و این ، خواه ناخواه شما را به یاد آثاری معروف از این دست در اواخر دهه ۱۹۶۰ و بویژه «ایزی رایدر» می اندازد و به چنان عصری منتقل می کند، هرچه هست پن با همکاری مدیر فیلمبرداری این اثر جدید سینمایی اریک گوتی یر (با سابقه ساخت خاطرات موتوسیکلت) توانسته است هم محیط بکر و کمتر دست خورده و خطرناک و مرموز آلاسکا را به تصویر بکشد و هم روحیات ناآرام مک کندلس را که امکان مستقر شدن دریک جا را از او گرفته و وی را آنقدر به اینجا و آن جا می کشاند تا به سرنوشت محتومش (مرگ) پیوند می زند. او حتی فکر و انگیزش این کاراکتر را نیز به درستی ترسیم کرده و آنقدر در کارش موفق است که شما در مقام بیننده نیز میل می کنید که بپا خیزید و همان راه مک کندلس را بروید، حتی با این که می دانید او فقط به سوی مرگ در جهانی لمس نشده و غیرقابل تخمین زدن به نام آلاسکا می شتابد. کریستوفر مک کندلس براساس رمان کراکار و فیلم پن پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه «اموری» آمریکا باز میل به یادگیری را در خود زنده می بیند و در نتیجه به پدر و مادرش (با بازی ویلیام هارت و مارسیا گی هاردن) می گوید که می خواهد به هاروارد برود و درس حقوق هم بخواند و ۲۵ هزار دلار نیز برای این مهم پس انداز کرده است، اما وی درعمل بخش عمده ای از این پول را صرف کارهای خیریه می کند و بقیه را نیز از دست می دهد. این یعنی پایان آرزوهای ادامه تحصیل اش . در عوض او به پشت فرمان اتومبیل اسپرت خود می پرد و شروع به سفر می کند. مقصد او کجاست؟ هر جا و هر مکانی که پیش آید او دوست دارد جک لندن (نویسنده مشهور) عصر مدرن باشد و به دل ناشناخته ها و دنیاهای کمتر لمس شده برود و سپس از آن جاها بنویسد و تجربه اش بیشتر و وجودش غنی تر شود و حتی یک اسم مستعار عجیب و غریب (الکساندر سوپر ترمپ) روی خودش می گذارد که نشانگر همین رویکرد خاص در اوست.

اما او آشکارا هنوز یک بچه است و شون پن این را در نمانمای فیلمش و مثلاً در خاطراتی که مک کندلس از سفرهایش می نویسد و نوع نگاهش به دنیا، به نمایش می گذارد. مک کندلس حتی در پائین صفحات دفتر خاطراتش نقاشی هایی می کشد که آنها هم فریادگر کودکی اوست. اما همین کودکی ماندگار و روحیاتی که به بزرگسالی پیوند نخورده، بهترین عامل کمک رسان به مک کندلس است زیرا در مسیر سفرش افرادی را می بیند که چون او را هنوز کودک وار می بینند، مثل پدر و مادری که وی ترک شان کرده ، به وی کمک می رسانندو او را زیر چتر حمایت خویش می گیرند و یا دوستان خوبی برای وی می شوند. ۲نفر از این جمع، مرد و زنی میانسال (با بازی برایان دیرکر و کاترین کینر ) هستند که واقعاً احساس پدر و مادری به او دارند، دیگری یک کشاورز در ایالت داکوتای جنوبی (وینس ون) است که به او کار و شغل می دهد و همچنین محلی برای استراحت و خوابیدن، کاراکتر کریستین استوارت نیز که یک خواننده آوازهای فولکلور است به او کمک می رساند و او را در جنوب کالیفرنیا تنها نمی گذارد و کاراکتر هال هالبروک هم که یک مرد پیر بازنشسته است ، به رفیق مناسبی برای او بدل می شود.

اماهمه اینها فقط مقدمه سفر آخر و مرگ آفرین کریستوفر است ، زیرا او در قدم بعدی راهی آلاسکا می شود و آن جا به واقع و با تمام وجودمتوقف می گردد. سعی می کند سرش را گرم کند و در ضمن در آن سرمای مهلک زنده بماند، با کتاب خواندن، شکار حیوانات، خوردن گوشت شان و پیداکردن آتش حیات بخش ، اما تا چشم کار می کند، انبوه برف است و پای او به ندرت به سطح زمین می رسد و فقط صدای نفس کشیدن او را در آن دنیای وحشی و بکر و «کمتر پیموده شده» حس می کنید و می شنوید. سکون نگران کننده ای دور و بر اوهست. نشانه ای از حیات نیست. او هم باید لاجرم تسلیم شود و از میان جانداران سفر کند. وی حتی تا آخرین روزها مشغول پرورش روح و کامل کردن وجود و باطن خود است، اما هیچ فکر نمی کند که غیبت توجیه نشده ۲ساله اش چه بلایی بر سر پدر و مادرش آورده و آنها را چگونه آشفته ساخته است. اوحتی ارتباط خود با خواهرش کارین (ینا مالون) را که با او بسیار مأنوس بود و ما به تصمیم شون پن صدایش را به عنوان قصه گو و به صورت Voiceover روی فیلم می شنویم، نیز قطع کرده است. اینجا است که اضافه بر سرمای غیرقابل مقاومت،تنهایی و طبیعت هولناک زندگی در قطب وحشی، او را در بر می گیرد و می کشد و دراین سکانس ها موسیقی متن فیلم نیز که کار ادی ودر است ، تأثیرگذاری زیادی دارد و به یک همراهی کننده مناسب برای قصه گویی ناب شون پن و بازی مالیخولیایی امیل هرش تبدیل می شود و فیلم پن را بهتر و کامل تر می کند.

همان طور که در ۲فیلم بلند قبلی شون پن در مقام کارگردان («گارد مرزی» و بویژه «قول» که محصول ۲۰۰۱ است) دیده بودیم ، وی یک بار دیگر جنبه های تیره و بیمناک و دلهره آور داستان موردنظرش راعمده تر کرده و بر وجوه مثبت آن برتری و رجحان بخشیده است و این نه فقط در محیطی که کاراکتر مک کندلس درمحاصره آن است ، بلکه درخلق و خوی او و در وجود وی نیز مستتر و حک شده است. امیل هرش برای بازی دراین فیلم ۱۵ کیلو از وزن خود که به خودی خود نیز کم بود ، کاست و تکیده تر شد و تبدیل به نماد مرگی شد که شون پن می خواست اما خیالش راحت بود که در دست های توانای پن سرانجام به هستی و دنیای درخشش باز می گردد و مراتب دگردیسی و تبدیل شدنش به یکی از پدیده های سینمای امسال، به خوبی طی و سپری خواهد شد.

«به درون دنیای وحشی»، این محصول ۱۵۰ دقیقه ای کمپانی پارامونت با اوصاف و توضیحات فوق از کارهای خوب پائیز امسال سینمای دنیا است و به جز امیل هرش ممکن است چند نامزدی دیگر هم برای جایزه اسکار به دست آورد تا سفر جدید پن پربارتر شود.