دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

عاشقانه‌های پاییز


عاشقانه‌های پاییز

«پادشاه فصل‌ها، پاییز» حالا جلوس کرده است بر نیمکتی غمگین، در گوشه پارکی که نشانی خودش را هم به خاطر ندارد.

«پادشاه فصل‌ها، پاییز» حالا جلوس کرده است بر نیمکتی غمگین، در گوشه پارکی که نشانی خودش را هم به خاطر ندارد.

«پادشاه فصل ها، پاییز» حالا شاخه شاخه از درخت های کهنسال، از شاخه های ترد و نورس نهال ها، پایین می آید. پایین می آید می نشیند روی سنگفرش خیابان، روی شانه عابرانی که بلیت مچاله شده مترو را در جیب هایشان می شمارند، می نشیند روی سیاهی آسفالت، می نشیند روی نیمکت مصنوعی گوشه پارک، جایی که قرق شده مردان سالخورده این روزهاست.

پاییز عاشق تر از آن است که هستی اش را به باد بدهد، به گردباد بسپارد و آسمانی شدن را، عرشی شدن را به فرشی بودن ترجیح دهد. پاییز عشق زمین و لذت افتادن را در گوش درخت نجوا می کند. پاییز به درخت سربلند گوشزد می کند که باید به پای معشوق ایستاد و افتاد. به درخت یاد می دهد که «هرکه در مرحله عشق ببازد، مرد است» و عشق «بردن» ندارد. عشق بازی با باختن و فنا شدن رابطه بیشتری دارد. آرام آرام زمزمه می کند که:

جهان عشق است و دیگر زرق سازی

همه بازیست، الا عشق بازی

باید به پای معشوق افتاد تا بتوان بلند شد. حالا درخت برگ برگ می نشیند روی چمن های پارک، روی نیمکت پارک نشینی که این روزها سرای سالمندان شده است.

پاییز فصل کمال است، فصل چهل سالگی طبیعت و هنگام چلچلی خواندن درختان و زمین.

پاییز سرکشی های کودکانه و نوجوانانه بهار، جوانی و باردهی تابستان، پیری و افتادگی زمستان را در یک شاخه اش جمع می کند، درواقع چلچلی طبیعت در پاییز آغاز می گردد و چهار فصل سال در درخت رونمایی می شود.

پاییز فصل غم نیست، فصل اندوه و فراق نیست، پاییز فصل کمال است، فصل رسیدن است، تهمت های شاعران را به قضاوت تاریخ بسپارید. پاییز، پاییز است. / ضمیمه چاردیواری

علی بارانی