شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دینداری ایرانی


دینداری ایرانی

دینداری در مقابل بی دینی یا دین نداری قرار می گیرد بدین لحاظ فرد و جامعه یی که دیندار نامیده می شود یا اینکه دیندار است در مقابل فرد و جامعه یی قرار می گیرد که دین ندارد در این صورت ساده ترین تقسیم بندی برای مقایسه جوامع, گروه ها و افراد استفاده از دو مقوله دیندار و بی دین است

دینداری در مقابل بی دینی یا دین نداری قرار می گیرد. بدین لحاظ فرد و جامعه یی که دیندار نامیده می شود یا اینکه دیندار است در مقابل فرد و جامعه یی قرار می گیرد که دین ندارد. در این صورت ساده ترین تقسیم بندی برای مقایسه جوامع، گروه ها و افراد استفاده از دو مقوله دیندار و بی دین است. بیان دوگانه از افراد و جوامع و فرهنگ ها به دیندار و بی دین در گفت وگوهای روزمره مردم و گفت وگوهای رسمی وجود دارد. حد واسط دو سر طیف (دیندار و دین ندار) افراد، جوامع و گروه های اجتماعی هستند که یا نزدیک به اولی اند یا دومی. ولی آنچه که مسلم است، می توان آنها را دیندار و دین ندار نامید. این افراد و جوامع و فرهنگ ها تا حدودی دین دارند و تا حدودی دین ندارند.

با قبول تقسیم بندی مفهومی فوق، در مقابل یک سوال ساده ولی اساسی قرار داریم؛ ایران در کجای این طیف قرار دارد، در میان کشورهای دیندار یا دین ندار؟ یا اینکه هم دیندار است و هم دین ندار؟ این سوال به طور بسیار فراگیر مطرح است و افراد سعی دارند بر اساس علاقه، فهم و داوری و سابقه ایران به آن پاسخ دهند. دانشمندان ایرانی نیز نسبت به این سوال بی توجه نبوده اند. آنها نیز تا حدودی سعی کرده اند راه ها و شیوه هایی برای بیان دقیق تر دیدگاه هایشان در مورد دینداری و بی دینی در ایران بیابند. حساسیت در پرداختن به این موضوع وقتی بیشتر شده است که مخالفان علم و دانش در ایران دانشگاه ها را مرکز بی دینی قلمداد کرده اند. شاید علت اصلی این نوع نگاه به دانشگاه و رابطه دانشگاهیان با دین ناشی از باور به ضدیت بین علم و دین و علم دوستی و دینداری باشد. هرچند که روشنفکر دینی ایرانی در طول صد سال گذشته سعی کرده است گفتمان مطرح در ایران را از پرداختن به ضدیت علم و دین و عالمان و دینداران با استدلال های علمی و بیان تجربه های تاریخی همزیستی علمای جدید و دینداری دور کند، ولی دوباره عده یی سخن از بی دینی دانشمندان سر داده که در نهایت دینداری جاهلان از آن به دست می آید. علاقه مندان به دینداری و علم در دوره جدید، شیوه های مرسوم در اندازه گیری دینداری را به استخدام گرفته اند. اینکه این روش ها و شاخص ها و معیارهای مورد استفاده کدام است و کدام یک از این امور برای فهم سطح و میزان دینداری در ایران مناسب است زمینه بحث و گفت وگوی جدی را فراهم کرده است. در نتیجه واردشوندگان به این بحث در مقابل چندین سوال اساسی قرار گرفته اند؛

۱) کدام حوزه مفهومی و نظری توانایی بیشتری در درک میزان و سطح دینداری در ایران دارد؟

۲) از چه روش ها و تکنیک هایی برای این موضوع می توان استفاده کرد؟

۳) فرد و گروه و سازمان دارای صلاحیت در این بحث کدام است؟

۴) تکلیف جامعه شناسان در کنار یا مقابل متالهان چیست؟ آیا بیان جامعه شناسان در مقایسه با متالهان کافی است یا اینکه باید فقط به داوری متالهان برای تعیین نوع دینداری مردم و جامعه ایرانی کفایت کرد یا اینکه ترکیبی از این دو داوری را نیاز داریم.

در این یادداشت قصد بر وارد شدن دقیق به بحث دینداری در ایران نیست. زیرا حوزه دین شناسی به لحاظ جامعه شناسی ضمن اینکه سابقه یی حدود نیم قرن دارد، ولی بیان تاملات دقیق مبتنی بر تجربه دینداری در ایران به بعد از انقلاب اسلامی برمی گردد. زیرا قبل از انقلاب اسلامی با سلطه فکری مارکسیسم و رادیکال شدن بحث دینداری (تولید فضاهای ایدئولوژیک از دینداری) کمتر زمان و توانایی به شناسایی جریان دینداری و ارائه تجربه دینداری اختصاص داده شده بود. با تحقق انقلاب اسلامی و شکل گیری نظامی دینی تاملات دقیق تری در حوزه علوم اجتماعی و به طور خاص جامعه شناسی شکل گرفت. در این میان حوزه جامعه شناسی دین طرفداران بسیاری یافت. از میان طرفداران این بحث بیان دوگانه (مدافعان دینداری ایرانی و مدافعان شکل گیری سکولاریسم) دیده می شود. در هر صورت، مدعیان این دو دیدگاه متوجه شناسایی سهم و نقش جریان نوگرایی بر جریان دینداری ایرانی هستند و این اتفاقی میمون و مورد تقدیر و قابل توجه است. از طرف دیگر، در این یادداشت قصد این را ندارم که تعیین کننده سهم متالهان یا جامعه شناسان غیرمتاله در داوری دینداری در ایران باشم.

حتی اگر قصد داشته باشم و پاسخی هم داشته باشم، این آخر ماجرا نخواهد بود. بلکه ماجرای قدیمی دعوای علمای دین و علمای علوم جدید شروع شده و هزاران حرف و حدیث و دعوا و آخرش هم الحاد یکی و تحجر دیگری برملا خواهد شد. اما سوال دیگری مطرح است که بسیار مهم است و یادداشت هم معطوف به آن است. یعنی اینکه قصد این است تا داوری جامعه شناختی از وضعیت دینداری ایرانیان ارائه دهیم. این داوری بسیار عجولانه ولی متکی بر داده های تجربی و تجربه زیسته مولف خواهد بود. در بحث و بررسی وضعیت دینداری ایرانی چندین تامل و سطح داوری وجود دارد که در ادامه هر یک در حد مجمل و گذرا بیان می شود. اولین تامل و توجه به سابقه دینداری ایرانیان و تحولاتی که توجه و رویگردانی مردم ایران به دین داشته اند، است. کتب تاریخی همه بدون کمترین مناقشه یی حکایت از دینداری ایرانیان دارد. در سده اخیر بعضی از متون بازنوشته شده از طریق رفقای حزبی - مدعیان کمونیسم ایرانی به سفارش حزب توده - به طرح مسائلی بسیار متفاوت از دیگران پرداختند. بسیاری از این افراد مدعی شدند که در ایران نیز سابقه الحاد و مادی گرایی وجود داشته است. حلاج، خیام، حافظ و بسیاری دیگر از بزرگان این مرز و بوم گرایش های مادی گرایانه داشته اند. این گروه از افراد برای اثبات ادعای خود به بیان تناقضات درون متنی و اشکالات و ایراداتی که این بزرگان نسبت به عقاید روزمره مردم داشته اشاره کرده اند. نقد سنت گرایی، نقد ریاکاری، نقد منفعت گرایی و... را به معنای مادی گرایی آنها دانسته اند. در حالی که این افراد خود در زمانه شان به عنوان منتقدان فرهنگی و اجتماعی شناخته شده و حوزه فرهنگ و دین از نقادی شان بهره می برده است. به غیر از این گروه دیگر داعیه یی مبنی بر غیردینی بودن ایرانیان دیده نشده است. از طرف دیگر، ایرانیان در فربه کردن حوزه های فرهنگی و دینی به لحاظ تاریخی بسیار مهم بوده اند. به طور خاص می توان از نقش و اثرگذاری ایرانیان در توسعه فرهنگ اسلامی و انتقال آن از ایران به دیگر مناطق جهان سخن گفت. این معنایی نیست که ما ایرانیان بدان اشاره می کنیم. ایرانیان ضمن اینکه در پالایش فرهنگ و ادب اسلامی نقش آفرین بوده اند و در حفظ و حراست آن نقش داشته اند، در انتقال آن به دیگر حوزه های فرهنگی و تمدنی نیز موثر بوده اند.

در انتقال اسلام به اروپا، شرق دور، آسیای مرکزی و آفریقا نقش ایرانیان بسیار محسوس است. تجار و سیاستمداران و دانشمندان ایرانی در این زمینه نقش بسیار عمده یی داشته اند. برای بیان واقعی این نقش نیازمند انجام تحقیقی تاریخی هستیم. شاید در دوره حاضر با محوریت دولت مدعی فرهنگ اسلامی بتوان این فضا را فراهم کرد و با اختصاص بودجه یی این نیاز را پاسخ داد. تامل و توجه دوم، سطح دینداری ایرانیان در مقایسه با دیگر مردم جهان است. سوال اصلی در این مورد به صورت زیر طرح شده است؛ ایرانیان در مقایسه با دیگر مردم جهان از قبیل مصری ها، سوری ها، هندی ها، آلمانی ها، فرانسوی ها، امریکایی ها و دیگر ملل جهان چه وضعیتی دارند؟ آیا مردم ایران دیندارترند یا دیگر مردم جهان؟ به چه دلیل یا دلایلی تفاوت در سطح و نوع دینداری ایرانی ها در مقایسه با دیگران دیده می شود؟

با وجود اینکه در سنجش دینداری در میان جامعه شناسان و مدعیان مطالعات دینی توافق نظر کامل وجود ندارد ولی تاکید بر ابعاد گوناگون دینداری از قبیل بعد مناسکی، شناختی، تجربی، پیامدی و اعتقادی امکان داوری به طور مقایسه یی وضعیت دینداری در میان گروه های متعدد اجتماعی و ملت ها و کشورها را فراهم کرده است. به لحاظ اعتقادی این سوال اصل است؛ «به چه میزان به خدا اعتقاد دارید؟ آیا به معاد و عدالت و پیامبران الهی اعتقاد دارید؟» اعتقاد داشتن به خدا هم می تواند همراه با تکالیف باشد و هم نباشد. مثلاً بیشتر کسانی که به خدا اعتقاد دارند، شرایط رفتن به مکان های مذهبی و انجام مناسک دینی را فراهم می کنند. ولی عده یی هم ضمن باور به خدا و معاد تعهدی خاص به انجام مناسک مذهبی از قبیل نماز خواندن، روزه گرفتن، حج رفتن(در میان مسلمانان) و رفتن به کلیسا و خواندن متون دینی(در میان مسیحیان) ندارند. بدین لحاظ این سوال مطرح می شود که افرادی که خود را مذهبی می دانند و به خداوند نیز اعتقاد دارند ولی مناسک خاصی را انجام نمی دهند، دیندارند یا بی دین؟ این افراد خود را دینی و مذهبی می دانند. بدین لحاظ نمی توان از آنها به عنوان افراد بی دین یاد کرد. اما در اینکه به چه میزان به انجام اعمال دینی تعیین شده متعهد هستند، میان افراد تفاوت وجود دارد. البته نتیجه تحقیقات انجام شده نشان از این دارد که میزان افرادی که خود را مذهبی دانسته اند از میزان افرادی که به خدا اعتقاد دارند بیشتر است. علت آن تلازم مذهبی بودن و انجام اعمال دینی است تا صرفاً اعلام اینکه به خدا اعتقاد دارند. به طور خاص نتایج به دست آمده از تحقیق انجام شده به طور مقایسه یی میان کشور ها - استخراج شده از طرح ارزش های جهانی با همکاری اینگلهارت و مولف - نشان داده است که تقریباً در همه کشورها به طرز قابل توجهی تعداد کسانی که به خدا اعتقاد دارند کمتر است(دانمارک استثنای جالبی است) لذا، کمی بیش از یک چهارم ژاپنی ها خودشان را دیندار می دانند و فقط حدود نیمی از فرانسویان و انگلیسی ها چنین عقیده یی دارند.

از سوی دیگر، ایتالیایی ها در اعتقاد به خدا تقریباً در رده های بالا قرار می گیرند و بیش از هر یک از ملیت های دیگر افراد دیندار دارند. در ایالات متحده، مکزیک و آفریقای جنوبی با آنکه در اعتقاد به خدا تفاوتی نشان نمی دهند، در «افراد دیندار» که یکی از شاخص های دینداری است اختلاف دارند. حال اگر عنصر سن، جنسیت، قومیت و نظام سیاسی را وارد معادله کنیم، در میزان دینی بودن افراد تغییر ایجاد می شود.

به طور خاص در ایران اکثریت افراد (۹۹ درصد) به خدا و قیامت اعتقاد دارند. ولی در مقایسه با این میزان از درصد کسانی که خود را مذهبی می دانند و به انجام اعمال مذهبی- حتی به طور نامرتب - مبادرت می کنند، کاسته می شود. با لحاظ کردن سن در گروه های سنی متفاوت یا نسل های متعدد -نسل جوان در مقایسه با نسل میانسال و مسن- در میزان مذهبی بودن افراد تغییر حاصل می شود. به طور خاص نتیجه تحقیقی که در ایران انجام داده ایم نشان دهنده وضعیت خاص زیر در مقایسه با دیگر کشورها است. ۹۶ درصد از افراد ۲۴-۱۵ سال، ۸/۹۶ درصد از افراد ۳۴-۲۵ سال، ۳/۹۵ درصد از افراد ۴۴-۳۵ سال، ۱/۹۶ درصد از افراد ۵۴-۴۵ سال، ۳/۹۶ درصد از افراد ۶۴-۵۵ سال و ۳/۹۹ درصد از ۶۵ سال ها و بیشتر، خود را فردی مذهبی شمرده اند. این نتیجه به مانند سایر نتایجی که اینگلهارت در اکثر کشورهای غربی به دست آورده بود نیز در تناقض است و هیچ رابطه یی دال بر اینکه جوان ترها خود را کمتر از بزرگسالان دیندار می پندارند وجود ندارد. از طرفی درصد کسانی که در ایران خود را فردی مذهبی می دانند در مقایسه با سایر کشورها بسیار زیاد است و اختلافات محسوسی را با کشورهای مورد مطالعه نشان می دهد. داعیه فوق با توجه به یک اصل عمده در وضعیت دینداری در جهان قابل بررسی بیشتری است؛ گرایش دینی در کشورهای جهان مدرن و صنعتی رو به افزایش است تا اینکه رو به کاهش باشد. به عبارت دیگر، در همه کشورهایی که ما داده هایی از آنها داریم، گرایش به دینداری بیشتر است. در مجموع، یافته های مقایسه یی بین ایران و دیگر کشورهای جهان مستخرج از داده های ارزش های جهانی نشان دهنده رابطه بین ارزش های مادی و اهمیت خدا- شاخص بسیار حساس بعد دینی- دنیوی- در زندگی فرد است. به طوری که تعداد فرامادیونی که اظهار می کنند خدا در زندگی شان از اهمیت کمی برخوردار است دو برابر مادیون در کل کشورهایی است که در این زمینه یابی شرکت داشتند. در اینکه مردم ایران و به طور خاص جوانان بی دین شده اند جای تامل و بررسی بیشتری است. این مساله در جهان امروز مورد توجه است. زیرا جهان مدرن امروزی با حیات جوانان گره خورده است. هر چه که بر بهره گیری از دنیای مادی افزوده می شود، حضور جوانان بیشتر است.

این موضوع را می توان در نوع تولید و مصرف کالاهای مادی و فرهنگی دید. هر روز بر تعداد و تنوع کالاهای فرهنگی و مادی اضافه می شود و مصرف کنندگان اصلی آنها نیز جوانان هستند. از طرف دیگر، مشهور شده است که گروه های سنی میانسال و مسن رفتاری مخالف با جوانان دارند. گفته می شود این دو گروه سنی ضمن اینکه کمتر به مصرف کالاهای جدید می پردازند، بیشتر به مراکز مذهبی می روند و اعمال مذهبی و دینی را بیشتر انجام می دهند. از نظر من این یک ادعا بیش نیست. اگر گرایش مذهبی بودن وجود دارد تفاوت چندانی بین جوانان و گروه های سنی بالا وجود ندارد. شاید یکی از دلایل بدفهمی ایجاد شده افزایش جمعیت جامعه - که بیشتر آنها جوانان هستند - است. طبیعی است در جامعه یی که اکثریت آن جوان هستند، در مقایسه با اقلیت پیرها به لحاظ تعداد جوانان بیشتر مصرف کننده کالاهای جدید هستند. اما اینکه بیشترین افراد حاضر در مراکز دینی پیران هستند و از جوانان در این مراکز خبری نیست، بیشتر یک اتهام است زیرا ما شاهد حضور بیشتر جوانان در مراکز مذهبی در ایران و جهان هستیم. این معنی در ایران بیشتر قابل رویت است. هم می توان به لحاظ شخصی این واقعیت را رویت کرد و هم مجموع اطلاعات به دست آمده از تحقیقات تجربی این را نشان می دهد.

مطابق یافته های تحقیق در سطح جهانی در همه کشورها (به استثنای ایران و بعضی از کشورها)، هرچقدر از بزرگسالان به جوان ترها نزدیک می شویم بر درصدی که بیانگر کاهش اهمیت خدا در زندگی گروه های جوان تر است، افزوده می شود. جوان ترین گروه دو برابر و نیم بیشتر از بزرگ ترین گروه پاسخ مادی می دهد. گرچه بیان می دارد میزان کاهش اهمیت به خدا در میان جوانان در مقایسه با بزرگ ترها از یک جامعه به جامعه یی دیگر بسیار متفاوت است. به نظر می رسد این پدیده در اروپای غربی و ژاپن به مراتب بارزتر از امریکای شمالی و آفریقای جنوبی است. در این کشورها (ایالات متحده، آفریقای جنوبی و مکزیک) حتی اکثریت عظیمی از جوانان بیان می دارند که خدا نقش مهمی در زندگی شان دارد و تفاوت های درصدی کوچکی بین جوانان و بزرگ ترها وجود دارد (اینگلهارت، ۱۳۷۳؛ ۲۱۳)

البته یافته به دست آمده از تحقیقی که مولف در ایران انجام داده است در مقایسه با دیگر کشورها حکایت از اهمیت بیشتر مردم و گروه های جوان در مورد اعتقاد به خدا دارد.افراد جوان تر در مقایسه با سایر گروه های سنی اهمیت بیشتری به خداوند می دهند که تا حدودی در تناقض با یافته اینگلهارت است.

سومین تامل و توجه، وضعیت دینداری ایرانیان در مقایسه با گذشته شان است. به نظر می آید ایرانیان امروز در مقایسه با گذشته دیندارتر شده اند. تاملات دینی شان عمق بیشتری یافته است. مناقشه هایی که به آن می اندیشند دارای سطح و عمق بیشتری نسبت به نسل گذشته شان در حوزه دینداری است. زیرا آنها تجربه دینداری را با خود دارند که کمتر کشوری و فرهنگی در دوره جدید از آن بهره برده است. ایرانیان امروز ضمن اینکه خود بازیگر و کنشگران اصلی دینداری و بی دینی هستند در بسیاری از زمینه ها داوران این حوزه نیز هستند. ترکیب این دو نوع عمل و رفتار - کنشگری و داوری و نظارت بر حوزه دینداری - موجب شده است بر عمق دینداری آنها افزوده شده و امکان و زمینه عمل دینی در آینده ایران به صورتی بسیار متفاوت از گذشته رقم بخورد. اینکه این آینده چه خواهد بود نیاز به بحثی دیگر است.

تقی آزاد ارمکی