شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
ریشه های خرد
باید بیاموزیم كه از مساله نترسیم و همواره حاضر باشیم تا در باورهای بنیادیمان شك كنیم. شاید همین است منظور هایدگر از گزاره معروفش «پرسش، پارسایی اندیشه است». در متن زیر دیوید پاپینوا استاد فلسفه علم كالج كینگ لندن و نویسنده كتاب «ریشههای خرد» به شرح داستان رشد فكری خود میپردازد و نشان میدهد كه چگونه باورهای جزم، ذهن را از روشنایی اندیشههای جدید باز میدارد.
او معتقد است كه آمادگی ذهن نسبت به اندیشه جدید، یك وظیفه اخلاقی است.
نخستین دانشگاه من در شهر زادگاهم، دوربان، در میانه دهه ۱۹۶۰ بود. من مدرك ریاضیات داشتم اما بیشتر دوستانم در رشتههای هنری تحصیل میكردند. سارتر و ماركس متفكران آن روزگار بودند و دوستانم به شكل وحشتناكی خواندن كتابهای آنها را به من تحمیل میكردند. از نظر ایدئولوژیك من كاملاً با ایشان همدل بودم، اما از حیث فكری، آنها كار زیادی برای من نكردند، بسیار پیچیده، مشكل و جزماندیش بودند. در سال پایانی من با «مساله معرفت» آیر آشنا شدم. این كتاب دقیقا با مساله تبعیض نژادی در جنوب آفریقا مرتبط نبود، اما آن را مشتاقانه خواندم. از طریق آیرمن به اتمیسم منطقی راسل راه یافتم. آنچه این هر دو بر من آشكار كردند. احساس حل مسائل بنیادین با تحلیلهای دقیق منطقی بود. البته از چشماندازی بالاتر میتوانیم محدودیت روش ایشان را كه بسیاری از پیشفرضهای شكآمیز را پنهان كرده، ببینیم. با این همه شما همیشه میتوانید آنچه را كه ایشان ادعا میكنند و چگونگی استدلالهای ارائه شده آنها را به دقت بنگرید من هنوز هم فكر میكنم این بهترین راه فلسفیدن است.
زمانی كه به انگلستان برای تحصیل فلسفه آمدم، به طور طبیعی به سمت فلسفه علم جذب شدم. در دهه ۱۹۶۰ این امر به معنای كارل پوپر بود. آكسفورد مابقی فلسفه را تحت نظارت داشت، اما اساتیدی كه آموزش كلاسیك فلسفه داشتند به استثنای آیر از اینكه فلسفه علم به پناهنده سیاسی اتریش كه تخصص بیشتری در علم داشت، واگذار شود، خوشحال بودند. او ادعا داشت كه راه حلی برای مساله استقرا یافته است اما در حقیقت چیزی نبود جز یك شكاك استقرایی كه شك خود را پشت پردهای مهآلود از واژههای گمراهكننده پنهان میكند. من كتاب نخستم را تحت تاثیر پوپر نوشتم. من سعی كردم از عقلانیت علمی در برابر كوهن و فایرابند دفاع كنم، اما نكوشیدم تا نشان دهم كه نظریههای علمی در بردارنده هیچگونه حقیقتی هستند، بلكه فقط میتوانند ابطال شوند.
در پایان دهه ۱۹۷۰ در استرالیا كار میكردم و متوجه سخنرانیهای دیوید استاو شدم كه بعدا با عنوان پوپر و پس از او: «چهار ضد عقلگرای مدرن». دیگر ضد عقلگرایان عبارت بودند از: كوهن، فایرابند و لاكوتوش، اما این فقط پوپر بود كه مورد تاكید استاو بود. استاو معتقد است كه علم به طور كامل چیزهای زیادی كشف كرده است، برای نمونه به كاربستن فشار هوا یا این كه آب از هیدروژن و اكسیژن تشكیل شده است. بنابر این ابلهانه است كه پوپر بگوید همه نظریهها حدسهای ابطالپذیرند.
من از سخنرانیهای استاو لذت بردم، او بسیار آشكار و جذاب سخن میگفت اما همیشه حس میكردم از برخی جهات كمبودی هست. زمانی كه در ابتدای دهه ۱۹۶۰ به انگلستان بازگشتم، جرمی باترفیلد یكی از همكارانم بود. او به من گفت: «من كتاب تو را خواندم و فكر میكنم به خوبی نوشته شده است اما من نفهمیدم چگونه از دیدگاه تو ما میتوانیم به نظریههای علمی معتقد شویم»، چراكه قیاسها از چشم خودم بود. من بیشتر از ۱۰ سال بعدی كارم را صرف شكل دادن به این كردم كه چگونه یك واقعگرای واقعی در مورد علم باشم. این مساله نگاه من را نسبت به پوپر عوض كرد.
یك مساله مهم، هنگامی که شروع به فلسفه كردم، « ناهمسنجش پذیری» بود. ایده اصلی آن بود كه دانشمندان با نظریههای مختلف، ضرورتا معناهای متفاوتی از واژهها مراد میكنند و بنابراین نمیتوانند با یكدیگر ارتباط داشته باشند. نخست من یك پیشفرض را پذیرفتم. به نظر میرسد كه نظریههای معنایی «كاربردی» رایج، اجتنابپذیر است. البته نظریههای دانشمندان روشی را كه كلمات به كار میروند، معین میكند. چالش اصلی نشان دادن چگونگی توانایی دانش به عقلانی بودن، با وجود این سد ارتباطی بود.
«نامگذاری و ضرورت» كریپكی روش دیگر برای تفكر به معنا را پیشنهاد میكرد. معنای یك اصطلاح با استفاده از پیوندهای علّی آن با مراجع بیرونی تثبیت میشود، نه به وسیله ایدههای درونی مرتبط با آن اصطلاح. در این نگاه بیرونگرا سدی برای دانشمندان با دیگران در معنای مشترك برای ارتباط وجود ندارد.
اگرچه، من هنوز آرزوی یك مفهوم درونگرایانه در باب معنا را دارم.
من فكر میكردم كه ما نیاز به این نگاه برای تبیین خردورزی و اندیشه مردم را داریم. انسانها با نظریههای گوناگون به نتایج متفاوتی درباره یك وضعیت مشترك میرسند. به نظر من این نشان میدهد كه آنها باید معانی متفاوتی از كلمات در نظر داشته باشند.
به خاطر میآورم كه این مطلب را برای مایكل دویت در كنفرانسی در دوبرونیك دهه ۱۹۸۰ توضیح میدادم.
او اشاره كرد كه این شیوه خطرناكی در اندیشیدن است. «فرض كن انسانها با باورهای گوناگون امر واحدی را با واژههای خاص خود بفهمند».
آیا این باورهای متفاوت كافی است برای اینكه به ما توضیح دهد چرا اندیشهها و افكار متفاوت است؟! این نكتهای روشن است اما من نیاز داشتم تا كسی آن را به من بگوید. از آن زمان به بعد، من به شكل فزایندهای بیرونگرا شدم، حتی از خود مایكل هم بیشتر. من اینك به معنا كاملا در پیوندش با موضوعات بیرونی میاندیشیدم و نه به مثابه امری مرتبط با اندیشههای درونی ذهنی.
سراسر سالهای دهه ۱۹۸۰ به طور كامل در دپارتمان تاریخ و فلسفه علم كمبریج بودم. این مكان همچنین مركز بزرگی برای فلسفه مكانیك كوانتوم بود.
مایكل ردهد، ماری هس و جرمی باترفیلد آنجا بودند و جریان ثابتی از ملاقات كنندگان برای گفتوگو میآمدند. این مساله واقعا موضوع من نبود اما من میخواستم مساله ناشی از كوانتوم در باب اندازهگیری و بیمكانی را بفهمم. اگرچه راه حلها، بحث دیگری بود، انهدام خودجوش، گونههای پنهان، ذرههای بنیادین رازآمیز. این نظریهها فقط مخالف دیگر بخشهای فیزیك نبود، بلكه خیلی هم وحشتناك بود. من نمیتوانستم باور كنم كه طبیعت به این شكل است. همكارانم كه بیشتر تخصص داشتند به این نظریهها به طور جدی میپرداختند اما من همیشه فكر میكردم كه پاسخهای بهتری هم باید باشد.
به یاد میآورم كه یك دانشجوی كارشناسی ارشد با مقالهای درباره رهیافت اورتی به مكانیك كوانتوم برای دیدن من آمده بود. این مساله برای من جدید بود. در نگرش اورتی (Everttian) هر موقعیت تصادفی شاخه جدیدی را به واقعیت میافزاید. اگر سرنوشت گربه شرودینگر به برخی رویدادهای كوانتومی وابسته است در نتیجه واقعیت به دو شاخه با یك گربه زنده و یك گربه مرده تقسیم میشود. من خیلی با این دانشجو موافق نبودم و با او آشكارا مخالفت كردم، چرا ما به یك واقعیت بنگریم، اگر واقعیتهای متعددی باشد؟ چگونه یك موقعیت اتفاق، پیامدی نخواستنی را نتیجه میدهد؟ دانشجو به سلاحهای خودش مجهز بود اما از دید من نظریه هیچ معنایی نداشت.
بعد از آن من كتاب «ذهن، مغز و كوانتوم» اثر مایكل لاك وود را خواندم و به شدت فرضیه اوریتان را پیگیری كردم. واقعیت كاملا از آنچه آشكار میشود، متفاوت است. نظریه اوریتان، آنچنان كه من فهمیدم، میتوانست این را توضیح دهد كه چرا واقعیت سرشت خود را از ما پنهان میكند. به علاوه در یك سطح بنیادین این تبیین از هر گونه ناپسندی، عدمدقت و عدمدلپذیری فیزیكی دیگر نظریهها دور بود.
این نظریه برای محققان فلسفه پرسشهای فراوانی طرح میكرد. اگر اورت درست میگفت به بسیاری از اندیشههای بنیادین باید از نو میپرداختیم ما نیاز به شیوههای جدیدی برای اندیشیدن به اشخاص، تصمیمات عقلانی، احتمال، موضوعات موجود و بسیاری چیزهای دیگر داریم.
قصد دارم یك مساله اخلاقی را در رابطه با این سه حالت ترسیم كنم. راه یافتن به شیوهای نو در اندیشیدن، فرآیندی ساده نیست. اگر شما از پیش نگرشی داشته باشید، به طور طبیعی در برابر بدیلهای جدید مقاومت میكنید. لازم است كه نخست انعطافپذیر شوید تا بتوانیم به گزینههای جدید فكر كنیم. تنها در این صورت است كه آماده تحول خواهید شد.
من نمونهای دیگر از رویدادهای اخیر را به یاد میآورم. مدتهای مدیدی موافق این فرضیه بودم كه وضعیتهای آگاهی، فیزیكی هستند. یكی از بهترین استدلالهای مخالف این نگاه، استدلال مشهور كریپكی در انتهای كتاب «نامگذاری و ضرورت» آمده است. من همیشه موافق این تفسیر سنتی از كریپكی بودم كه میكوشید نشان دهد این بحث گونهای استدلال دوجانبه در برابر فیزیكالیسم است اما بعضی مسائل، من را در این باب قلقلك میداد. استدلال دو جانبه مبتنی بر این پیش فرض است كه همه هویتهای دارای مغز / ذهن مجبورند به طور پیشینی قابل شناخت باشند.
با توجه به دیگر چیزهایی كه كریپكی میگوید، به نظر میرسد او مجبور است، این مساله را همچون ما بپذیرد. در كتاب آخرم تا آنجا پیش رفتم كه پیشنهاد كنم كه كریپكی باید از نكتهای آشكار غفلت كند.
دو ماه پیش، در یك بحث گروهی، من درباره پاسخ همیشگی فیزیكالیستها، استدلال دو جانبه كریپكی را تكرار و بر سهم كریپكی تاكید كردم. همكارم كیث هوساك اینچنین با من مخالفت كرد: «بسیار خب، پاسخ تو ممكن است نشان دهد كه هویتهای مغزی / ذهنی اشتباه میكنند اما چالش كریپكی با شما فیزیكالیستها در این است كه نشان دهد چگونه آنها میتوانند احتمال را آشكار كنند و این استدلال متفاوت است، ما مجبور نیستیم كه به سمت تكنیك حركت كنیم. نكته اینجاست كه من از قبل پیشفرض داشتم و مقیاسها را از دید خود در نظر داشتم. كریپكی استدلال دو جانبه را به محل اولش باز نگردانده بود. به همین خاطر است كه اكنون در حال نوشتن مقالهای در باب شیوه درست خواندن كریپكی هستم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست