شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

فیلسوف فردا


فیلسوف فردا

پیرامون اندیشه دکتر فردید

فردید برای نسلی که دوران فکری انقلاب را تجربه نکرده‏است و امروز ارتباط نزدیکی با فضای بحث و گفت و گو ندارد نام چندان آشنایی نیست و شاید او را در حد یک نام بشناسد و اگر نبود نزاع‏های برخی مستمعانش با مخالفانش دیگر نامی از او برده نمی‏شد. این در حالی است که کسانی همچون مطهری و شریعتی و بسیاری از متفکران آن دوره به واسطه مطالعه آثارشان و اثراتی که افکارشان در آن زمان داشته است؛ در جامعه دانشگاهی به نوعی و در میان اکثر مردم به نوعی دیگر شناخته شده‏اند.

نظرات کسانی که فردید را از نزدیک دیده بودند و با اندیشه‏هایش ارتباط نزدیک داشته‏اند درباره او، در گستره وسعی و گاهاً متضادی می گنجد. عده‏ای او را فیلسوف بزرگی هم‏ردیف مارکس و هیدگر می‏دانند و عده هم او را خطابه‏گری پریشان‏گوی که توانایی نوشتن یک رساله کوچک هم نداشته است؛ تصویر می‏کنند. حال برای شخصی که با وی ارتباط نداشته است شناخت او و اندیشه‏هایش با توجه به آنکه اثر مکتوبی هم ندارد سخت دشوار و شاید ناممکن به نظر آید. با این حال چه در شناخت اندیشه‏های او توفیق بیابیم و چه موفق به این امر نشویم، نمی‏توانیم اثر تفکرات او را در فضای فکری چهار دهه گذشته کتمان کنیم. شاید این تنها موردی باشد که مخالفان و موافقان او در آن هم‏نظر باشند. شاید دلیل اثر‏گذاری فردید این باشد که اندیشه‏هایش در جوار گفتمان رادیکال و انقلابی چپ – که دشمن اصلی خود را امپریالیسم غرب و سرمایه‏داری آن می‏دانست و قبله‏اش سوسیالیسم شرق بود - گفتمان دیگری بر سر زبان آورد که از جبهه معنویت و روحانیت و عرفان شرقی به «مادیت»، «نیهیلیسم» و «علم و تکنیک زدگی» غرب حمله می برد.

● فردید؛ فیلسوف مؤسس

روشنفکران و فضای روشنفکری در ایران از آن زمان که متولد شد یک جریان عقیم و مقلد بود که توانایی و قدرت تفکر و بحث و نظر را در هیچ زمینه‏ای نداشت و صرفاً یک روند ترجمه‏ای و استاد و شاگردی - آن هم نه یک شاگرد فعال - در قبال اندیشه‏های غرب داشته‏است. فلسفه اسلامی که چندی بود از رمق و پویایی افتاده بود و کسانی هم که در آن مقام استادی داشتند فلسفه‏های غربی را به چیزی نمی‏گرفتند یا از آن سررشته‏ای نداشتند و کسانی که داعیه تفکر غربی داشتند از فلسفه اسلامی بویی نبرده بودند و یا چندان علاقه‏ای به مطرح کردن آن نداشتند. به این سبب شاید تقابل و موضع‏گیری از این دو جبهه در برابر هم صورت نگرفته بود - و شاید هنوز هم به‏طور صحیح و کامل و شایسته حاصل نشده باشد - و هر کدام در فضایی کاملاً جداگانه به سر می بردند - و شاید هم به دلیل نگاه‏شان به انسان، جهان و خدا باید این‏گونه باشد.

فردید اولین اندیشمندی بود که نه تنها در برابر فلسفه غربی، فلسفه اسلامی و موارث اسلامی - شیعی را از نظر نینداخت بلکه با توجه ویژه به آن در بیان اندیشه‏های خود مخلوطی از آراء محی‏الدین عربی، هیدگر و ارسطو را به هم می آمیخت. اگر چه برخی معتقدند که در این آمیزش فردید نتوانست ارتباط صحیحی بین این سه برقرار کند و به یک ترکیب و منظومه واحد فکری دست پیدا کند اما به هر حال نفس این امر در عین تازگی باعث بروز آراء جدیدی –که تا قبل از او بی سابقه بوده است - می شود و هر کدام جلوه‏ای تازه در کنار یکدیگر به نمایش می گذارند و وجوه تازه‏ای که تا قبل از آن پنهان بود آشکار می‏شود. به مدد این ترکیب است که فردید به یک فیلسوف مؤسس در عصر ما بدل می شود - اگر چه خود داعیه عبور از فلسفه را داشت.

قطعاً مسائلی که در باب «غرب زدگی» - نه به آن معنا که آل‏احمد از آن مراد می‏کرد، «اسم شناسی» (اتیمولوژی)، «تاریخ انگاری» و «حکمت انسی» مطرح می‏کند به غایت بدیع است و بنیان جدیدی را در تفکر پی‏ریزی می‏کند و سر‏آغاز و مؤسس جریانی جدید در برابر تفکر مغرب زمین می‏شود که از منظری جدید به مسائل و امور می‏نگرد که تا کنون سابقه نداشته‏است.

او در زمانه‏ای می‏زیست که زبان - به قول خودش خانه اندیشه - به عنوان وسیله تفکر رو به ویرانی است و البته نباید انتظار داشت در این خانه ویران شده تفکری از جنس اکنون در آن سکنی گزیند. این زبان را توانایی حمل آنچه فردید می‏خواست بر آن بار کند نداشت. او در هر طرحی که در می‏اندازد به این نکته توجه و آگاهی دارد و در ابتدا و حین طرح اندیشه‏هایش به جعل واژگان و معناسازی - و یا تصحیح معنای مصطلح آنها - می‏پردازد. قطعاً برای معانی جدید نیازمند چنین تحولی در زبان هستیم. در صورتی‏که برای طرح آن از لغات مصطلح و هر روزی در زبان حال استفاده کنیم مفهوم به واسطه درک نادرست لغات فهم نخواهد شد و درک درستی نمی‏توان بدست آورد.

پس اولین تلاشی که فردید می‏کند ابداع ترکیب‏ها و لغاتی برای مفاهیم مورد نظر خود است. کلمات و ترکیباتی همچون «غرب‏زدگی»، «مکر لیل و نهار»، «خلاف‏آمد» و ... علاوه بر آن‏که در تبیین اندیشه‏ها و آراء خود به معنی و مفهوم‏سازی برای برخی کلمات رایج در گفتار عامیانه می‏پردازد و از کنار هم نهادن آنها مفهوم‏های جدیدی بیان می‏کند. به هر حال اگر از فردید اثر مکتوب و چندان رسایی باقی نمانده‏است، بنیانی که تأسیس کرده‏است هنوز هم باقی است و از هیمن روست که با وجود نداشتن کتاب و شاگردان، بسیار همچنان اندیشه‏هایش باقی است. هستند داعیه‏دارانی که با وجود تألیفات بسیار از آنجا که طرحی در نیانداخته‏اند به‏ زودی فراموش می‏شوند. فردید تکرار گذشتگان نبود و قطعاً هم نامکرر خواهد بود و این خصلت فیلسوفان مؤسس است.

● غرب‏زدگی و تاریخ انگاری فردید

شاید راهی که فردید در غرب‏شناسی گشود، بیشترین روندگان را در بین راه‏هایی که او گشوده‏است، داشته‏ باشد. موضعی که فردید در برابر غرب دارد نه از سر ترس و وادادگی بلکه از سر قدرت و مقامی بالاتر و مسلط است. غرب‏شناسی او پیوندی ناگسستنی با تصویری که از تاریخ ارائه می‏کند دارد؛ این حوالت جریانی را به‏ وجود می‏آورد که امید است در مسیر آن فرصت تأمل و تفکر در وضع موجود را به ما بدهد تا شاید به خودآگاهی برسیم. و از این رهگذر گوش‏ها مستعد شنیدن شود.

شاید تنها جبهه‏ای که در ایران برابر اثرات و اندیشه‏های تمدن غربی ایستادگی می‏کرد و به نقد برخی آراء متفکران غربی می‏پرداخت، غرب را در نظر ترکیبی از وجوه خوب و بد می‏آورد - که البته این نگرش هنوز هم نسبت به غرب وجود دارد - که وظیفه خود را روشنگری در مورد وجوه بد غرب و تشویق در به‏دست آوردن وجوه خوب و مفید آن می‏دانست. قطعاً در این نوع نگاه تعریفی که از وجوه خوب و بد غرب ارائه می‏شد در لایه‏های سطحی تفکر باقی می‏ماند و هرگز به عمق آن توجه نداشت. از این رو هر روز باید با جلوه‏ای جدید از آن به مقابله می‏پرداخت. و اگر حالتی مرعوب به خود نمی‏گرفت همواره حالتی منفعل و تدافعی داشت. همچنین کسانی هم با کم و زیاد کردن این آن - در تقابل اندیشه غربی و اسلامی - و یا مصداق تراشی‏های اشتباه برای برخی گزاره‏های دینی در صدد پیوند دادن آنها بودند.

آن غرب‏زدگی‏ که فردید بر اساس ادوار تاریخی و علم الأسماء محی الدین عربی بیان می‏کند کاملاً با آنچه آل‏احمد در کتاب «غرب‏‏زدگی» خود آورده‏است متفاوت است - گرچه خود او در مقدمه کتاب اشاره می‏کند که این واژه از فردید وام گرفته‏است - و با تلقی و تعریفی که غرب‏زدگی را با «تهاجم فرهنگی» غرب یکسان می‏پندارد تفاوت اساسی دارد.

تعریفی که فردید برای غرب‏زدگی ارائه می‏کند بر اساس غلظت پنهان شدن حق و در حجاب رفتن حقیقت است و شامل ۵ دوره است؛ دوره پریروز - که ظهور اسم رحمان است - و امت واحده(که دارای زبان واحدند)، و پس از آن آغاز غرب‏زدگی و پنهان شدن تدریجی حق که با تفکر اسطوره‏ای و میتولوژیک ملازمه دارد، امروز که روزگار «مکر و نهار زده» و «غرب‏زده مضاعف» است، فردا که «در مسیر مصیر ظهور» است و پس فردا که زمان ظهور حق و حقیقت و وَلایت است - که ظهور اسم رحیم است. و به این سبب بود که می‏گفت به نام خداوند پریروز و پس فردا.

تلقی «کل واحد» بودن غرب گرچه پیش از او در آراء اندیشمندان مغرب زمین - همچون هیدگر - سابقه‏ دارد، لیکن برای نخستین بار در گفتمان فکری ما توسط فردید مطرح می‏شود و البته طرفداران و مخالفانی هم پیدا می‏کند. همین گونه است در رابطه با «جهانی شدن». البته این «جهانی شدن» نه از منظر سیاسی - اقتصادی بلکه از منظر تفکر و غرب‏زدگی است و زمانی است که دیگر کمتر کسی پیدا می‏شود که با معیارهای جامعه مدرن نیندیشد و قضاوت نکند و به دین تمدن مغرب زمین که همان «علم تکنولوژیک» است ایمان نیاورده باشد - و در این دوران همه جغرافیای کره زمین مصداق غرب است.

اسم‏شناسی اگر چه هیچ‏گاه در ایران کرسی دانشگاهی نداشت، فردید یکی از صاحب‏نظران در این رشته بود - و اگر نگوییم در جهان هم از بزرگان این رشته بود - و اولین کسی بود که مباحث اتیمولوژی را در ایران مطرح کرد. و از شاگردان او که به شهرت جهانی هم رسیده است می توان به «حجت اسدیان» اشاره کرد.

● فردید؛ مستمعانش و مخالفانش

اگر فردید را در زمره فیلسوفان مؤسس قرار دهیم - از آنجا که فیلسوفان مؤسس شاگرد ندارند - شاید سخن گفتن درباره شاگردان او مشکل باشد. اما از بررسی حالات و اندیشه‏های کسانی‏که هر کدام به نوعی با او و اندیشه‏هایش در ارتباط بوده‏اند هیچ کدام به طریقت استاد خود وفادار نمانده‏اند. کسانی همچون دکتر داوری - که شاید از وفادارترین شاگردان او باشد - پای در مسیر فلسفه نهادند و یا مرحوم مددپور که به گفته خودش مسلک دیگری داشت و البته هر دو هم مورد طعن فردید قرار گرفتند و یا کسانی همچون مرحوم عباس معارف که پای در مسیر «حکمت انسی» نهاد و یا حجت اسدیان که راه «اتیمولوژی» را پیش گرفت. شاید بتوان گفت هر کدام به نوعی وجهی از تفکر فردید را گرفته بودند و وجهی دیگر را وانهاده بودند و شاید فردید برای آنها عالَمی ساخت و آنها در آن عالم اندیشه گوشه‏ای را برگزیدند. آنها گاه در روش و گاه در اندیشه از مسلک استاد خود عدول کردند و به طریق دیگری رفتند. بگذریم از امثال داریوش آشوری که فردید را خطابه‏گری پریشان‏گو نام نهاد و از او تبری جست. از آنجا که فهم آنچه فردید می‏خواست بگوید مقدمات فراوانی می‏خواست و او در شاگردانش چنین چیزی نمی‏دید و در ایران تنها بود، نمی‏توان برای او در بین مستمعانش مقام استادی و شاگردی قائل شد.

نزاع فردیدیان و مخالفانش نیز بیشتر جلوه و وجه سیاسی دارد و بیشتر در حیطه ایدئولوژی است تا فلسفه و تفکر. و آنچه در گفتار مخالفانش مشاهده می‏شود بیشتر اظهار نظرهای سیاسی فردید در باب اشخاص است. عده از مخالفانش او را فاقد اهمیت و اعتنا قلمداد می کنند و گاه او را تئوریسین خشونت قلمداد می‏کنند. البته شاید این سوء تفاهم از آنجا ناشی شده باشد که فردید اغلب اوقات برای سخنانش استدلال نمی‏آورد و این محیط سوء تفاهم را پررنگ‏تر می‏کند. اما این نزاع‏ها که چندین سال پس از درگذشت او همچنان باقی است - در حالی که اثر مکتوب چاپ شده‏ای از خود به جای نگذاشته است - نشان از تأثیر اندیشه‏های او بر فضای فکری ما دارد که چندان هم ضعیف و کمرنگ هم نیستند. پرداختن به این نزاع مجال دیگری می‏طلب.

پرداختن به اندیشه‏های فردید فرصت بیشتری می‏طلب، ان‏شاء وقتی حاصل شود تا بیشتر و دقیق تر درباره او بیندیشیم و بنویسیم.

نویسنده: وحید - نصیری‏کیا

ارسال کننده: وحید نصیری کیا

منبع: سایت - باشگاه اندیشه



همچنین مشاهده کنید