چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

به تلخی یک قهوه فرانسه


به تلخی یک قهوه فرانسه

نقدی بر رمان «ترجیع گرسنگی»

از لحظه یی که رمان «ترجیع گرسنگی» را در دست می گیری، تا آن دم آخر که می گذاری اش کنار دستت، با خود فکر می کنی شاید بیهوده نیست- که حتماً نیست- که لوکلزیو برنده نوبل ادبی در سال ۲۰۰۸ بوده است. تمام شخصیت های این کتاب صرف نظر از کاراکتر محوری «اتل» همگی وقتی احضار می شوند، با پس زمینه های تاریخی، اجتماعی و سیاسی شان حاضرند. گویی به مجلسی دعوت شده یی که در آن هر کس پیشینه اش در دستش بوده و آماده و حی و حاضر آمده تا خود را به تو معرفی کند.

اما در این اثنا بحث بر سر چیست؟ مساله نویسنده چیست؟ مساله جنگ جهانی دست از سر نویسندگان اروپایی برنمی دارد و به سختی از این زمان جدا می شوند. گویی هر یکی شان لازم است زمانی از عمر نویسندگی خود را وقف پرداختن به این دغدغه کند.

سایه جنگ و جغرافیا و اثرات آن بر روح انسانی بارها و به کرات دیده می شود.

اما بداعت این کتاب در کجا است؟ بداعت در ذات فرمی این روایت دیده می شود. این نوع ارائه تکه تکه، پراکنده و با معرفی چند شخصیت اصلی و تاثیرگذار و ماندگار در ذهن تو، بدیع است یعنی هر فصل بهانه یی است تا تاثیر یک آدم بر شخصیت اصلی یعنی «اتل» روشن شود. اول شخصیت های فرعی ساخته می شوند و بعد به بهانه و در سایه آنها شخصیت اصلی رنگ خود را پیدا می کند.

ما وقتی از دایی مادر راوی می خوانیم و از دنیای زیبایی که او در کودکی برای «اتل» می سازد، می فهمیم پس زمینه های ذهنی این دختربچه را چه آرمان ها و رویاهایی شکل داده اند.

هر چند بعداً در پایان بندی از «اتل» پدربزرگ هیچ خبری در میان نیست. گویی هر چه آن پیرمرد در وجود این دختربچه ساخته، محو می شود. شاید هم دلیل این تخریب نهایی ولخرجی های پدر «اتل» باشد.

او ثروت مادی دخترش که از این پیرمرد به او به ارث رسیده بود به باد می دهد، آن هم به خاطر بوالهوسی ها و ندانم کاری ها. پدر «اتل» بیشتر نوعی رفتار شهودی، خرافی و غریزی دارد.

در یکی از بخش های کتاب که در صفحه یی از آن تصویری هم نویسنده نقاشی کرده است رویای مسخره پدر «اتل» به نمایش گذاشته می شود؛ تصویری که با متن در پی آمده به وجه طنز آمیز کار کمک می کند. در هر بخش از این کتاب از تراژدی، طنز و روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ و سیاست خبر بسیار است. کافی است حتی به صورت رندوم کتاب را باز کنید و صفحه یی را بخوانید، می بینید فضایی ساخته شده است.

و باز برمی گردیم سر همان حرف قبلی یعنی بداعت های این روایت؛ این اثر بیش از آنکه بخواهد به دل شخصیت ها نفوذ کرده و از ذهنیت و لایه های درونی کاراکترشان پرده برداری کند به فضاسازی اهمیت می دهد.

شخصیت اصلی این رمان به جز «اتل»، فضای اروپا در زمان جنگ جهانی دوم است؛ فضایی که کارکرد شخصیت پیدا کرده است. یعنی فضاسازی مقدم بر شخصیت هاست. آدم ها زیر آسمان این فضای سرد و تاریک و دلهره آور ساخته می شوند. این آدم ها بی شباهت به تصویرهایی که از آدم های جنگ زده در آن زمان ها دیده ایم، نیستند.

نویسنده اصلاً در بند ساختن جزییات شخصیت ها نیست. کارش ساختن جزییات فضا است اما نه فقط فضایی که سعی می کند به همه جای فرانسه سر بکشد. از آلمان و انگلیس و امریکا هم می گوید. دریچه لنز او باز است. همه چیز دیده می شود. این مطلقاً به معنای اطناب نیست بلکه اتفاقاً به معنای چیدمان دقیق پراکنده المان ها است.

به همین ترکیب «دقیق پراکنده» اگر توجه کنی متوجه می شوی که با اثری غیرمتعارف روبه رویی. شاید این اثر وام گرفته از نوع ادبیات اروپایی باشد. سرد باشد و تاریک و غم زده ولی در فرم و نوع اجرا منحصر به فرد است.

پراکندگی دقیق در توزیع اطلاعات و ایجاد تعلیق های موقعیتی از ویژگی های کتاب است. یعنی همه جا در ابتدا با فرم روبه رویی بعد محتوا در کنار آن و به واسطه آن ساخته می شود. هر جا که به واسطه فرم درگیر می شوی می بینی عده یی از گرسنگی و فقر به زانو درآمده اند.

تصویرهای مربوط به فقر چنان کنار هم چفت و بست شده اند که بی شباهت به مونتاژ سینمایی نیستند. ما از هر تصویری به تصویر دیگر سوق پیدا می کنیم. انگار که «اتل» یک شخصیت یا قهرمان به معنای متعارفش نیست بلکه بهانه یی است تا ما با رنج اروپا و فقر آن در قالب تصویرها که در خدمت عنصر فضاسازی اند، آشنا شویم. همه نیروهای شبکه روابط انسانی به سمت ساختن آن فاجعه بشری که به واسطه هیتلر رقم خورد، پیش می روند.

هیتلر چند بار اسمش در قالب نطق های توفانی در رمان می آید.اما اتفاقاً همان جمله هایی را از او در متن رمان داریم که معطوف به خوشبختی محض اند. هیچ کجا از جاه طلبی هایش فکت آورده نمی شود. اروپا انگار که او را باور می کند و خوش خیالی آدم های داستان به زیبایی در دو فصل نشان داده می شود. مادر و پدر «اتل» هم هر دو بهانه هایی هستند برای تکمیل تصویر فقر و گرسنگی و ندانم کاری های پی درپی.

این برش های تصویری به دقت کنار هم چیده شده اند تا بتوانی جنگ را یک بار دیگر تجربه کنی، آن هم از نوع اروپایی اش بدون در نظر گرفتن وجه حماسی آن.

در هیچ کجای این متن رویکرد حماسی در روایت دیده نمی شود. «ترجیع گرسنگی» یک رمان چندجنگ است. از جنگ، از هم پاشیدن روابط انسانی و جان آدم ها، قساوت، بدبختی، فقر و زشتی ها نشان داده می شود. زوال آن باغ زیبای دایی مادر «اتل» که وجه نمادین دارد، حس می شود. «اتل» در پایان به یک مجسمه در کنار محبوبش شبیه شده؛ محبوبی که روزگاری به او مهر می ورزیده و حالا فقط بهانه یی است برای ادامه زندگی نباتی او. آنها در گوشه و کنار پاریس می گردند. باز هم او «گزنیا» دوست کودکی اش را می بیند. اما هر دو عوض شده اند.

از معصومیت آن ارتباط هیچ خبری نیست. هر آنچه برای شخصیت های داستان باقی می ماند ته نشین شدن یک واقعیت تلخ است؛ به تلخی یک قهوه غلیظ فرانسوی. آنها از برقراری ارتباط با هر عنصری، آدمی، جریانی و فضایی ناتوان اند؛ جماعتی عقیم در اروپای سرد سال های پس از جنگ. «لوکلزیو» به زیبایی این تابلوی دردناک را تصویر کرده و «مهستی بحرینی» به غایت زیبا و خواندنی ترجمه اش کرده است.

▪ نوشته؛ ژم گ. لوکلزیو

▪ ترجمه؛ مهستی بحرینی

▪ انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۸

ارمغان نیلی



همچنین مشاهده کنید