یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
هوشنگ گلشیری پایه گذار تكنیك داستانهای مدرن
یكی از دلایل جذابیت داستانهای هوشنگ گلشیری باز شدن وقایع در طی خوانش متن و پیشرفت در خوانش است.
گلشیری تمامی سعی خود را در پیچیدگی متن به كار می گیرد.او در صدد ایجاد ابهام بی دلیل و غیر منطقی در داستان نیست،بلكه برای اینكه خواننده را فعالانه در خوانش شریك كند خود را مجبور به طرح وقایعی می بیند كه درك آن برای مخاطب آسان نباشد برای همین وی روشهای مختلفی را به كار می گیرد كه بعد از گذشت بیش از سه دهه نویسندگان جوان تر و حتی شاگردان وی نتوانسته اند به خوبی از شگردهایش فایده بگیرند.در اینجا تنها به ۳ موارد از تكنیك های داستانهای او اشاره می كنم تا برای لذت بردن از دیگر داستانهای وی نیز بهانه ای داشته باشیم و موارد دیگر را با اصل قرار دادن داستانی دیگر از این نویسنده پی بگیریم.
۱-تعدّد شخصیت:
حتی در داستانهای كوتاه گلشیری شخصیت های زیادی می بینیم كه از انفعال به دورند و اگر هم می خواهند در قالب تیپ باقی بمانند در اتمسفری كه گلشیری ایجاد كرده پرسوناژ با كنش هایی كه ایجاد می كند مخاطب را درگیر خود می كند.بعضی از نویسندگان تصور می كنند كه تیپ تنها برای ایجاد فضا و باورپذیر كردن داستان ایفای نقش می كند در حالی كه تیپ نیز می تواند با گزینش در حركات تكراری و كلیشه ای نظر مخاطب را به خود جلب كند.از این گونه برخوردها نویسندگان موفقی چون چخوف بیشترین فایده را می برده است و ریموند كارور نیز استاد بهره گیری از كنش های كلیشه ای تیپ های مختلف است.گلشیری هر چند كه چندان میانه ای با تیپ سازی ندارد،اما در صورت لزوم از آنها بهترین بهره را می برد.برای همین در داستانهای گلشیری انسانهای زیادی ایفای نقش می كنند و هر كدام برای ابهام زایی یا به تحرك واداشتن ذهن خواننده نقش خود را به خوبی پیش می برند.این گونه افراد كه به تعبیر بسیاری تیپ تلقی می شوند چنان كه در زندگی عادی نیز همواره منفعل نیستند و كلیشه ی زندگی را با حركت،عملی به هم می ریزند در داستان نیز چنین عمل می كنند.(به زودی تفاوتهای اساسی تیپ شدگی و شخصیت شدگی را خواهم نوشت.)
در داستان آتش زردشت هیچ كدام از پرسوناژها به شخصیت شدگی نزدیك نمی شوند.این شخصیت زدایی هم در عملكرد آنها پوشیده است و هم در دیالوگی كه راوی داستان با بانویی مطرح كرده و خود را و دیگران را كه با آرزوی رسیدن به بهشت دنیای غرب فریب خورده اند نقد كرده و از شخصیت شدگی فاصله گرفته و خود و دیگرانی كه همانند او هستند را از شخصیت بودن بری می داند.
در داستان آتش زردشت هیچ كدام از پرسوناژها به شخصیت شدگی نزدیك نمی شوند.این شخصیت زدایی هم در عملكرد آنها پوشیده است و هم در دیالوگی كه راوی داستان با بانویی مطرح كرده و خود را و دیگران را كه با آرزوی رسیدن به بهشت دنیای غرب فریب خورده اند نقد كرده و از شخصیت شدگی فاصله گرفته و خود و دیگرانی كه همانند او هستند را از شخصیت بودن بری می داند.
۲-ابهام در مرد و زن بودن شخصیت:
گلشیری در حد آزار دهنده این بازی با متن را پی نمی گیرد بلكه تا حدی كه بتواند خواننده را از رخوت نجات داده و همراه با خود ببرد در اعلام صریح مرد و یا زن بودن شخصی هایش طفره می رود.این تكنیك بیشتر در داستانهایی دیده می شود كه پرسوناژ خارجی نیز در داستان وی زندگی می كند.رمان كید و كریستین،داستان آتش زرتشت،و دیگر داستانهایی كه در آلمان نوشته شده اند.آینه های دردار و...شاهد ظهور این تكنیك داستانی است.(در رمان شازده احتجاب نیز از این تكنیك به خوبی فایده برده است ولی تفاوتهای با تكنیك مورد بحثمان دارد كه در جایش بدان خواهم رسید.)
در داستان مورد نظر ما(آتش زردشت) «بانویی» ابهام دوسویه ای دارد،از طرفی در ابتدای داستان تصور می شود كه بانویی همان «بانو»ست كه با خطای تایپیست بانویی تایپ شده است و مخاطب با خوانشی بر اساس بانوی داستان را پیش می برد اما در ادامه داستان هدف نویسنده روشن شده و خواننده را مجبور به پذیرش اسمی می كند كه نویسنده به طریقی از واژه آشنایی زدایی كرده است.و از دیگر طرف با به تصویر كشیدن حركتهای خنثی وی خواننده را در فهم جنسیتش سردر گم می كند.هر چند كه در ابتدای داستان در معرفی افرادی كه در كنار هم هستند از بودن خودش و زنش سخن به میان می آورد،اما در ادامه ی روایت از اسم مالكیت و یا «زنم»استفاده نمی كند بلكه مدام به كنش و گفتار بانویی اشاره می كند.
وی در بیان جنسیت شخصیت های داستان تا زمانی كه خود خواننده با دقت در پی گیری اثر بدان پی ببرد خسّت به خرج می دهد و همین خسّت هر چند كه گاهی زیاده از حد است اما موجب زیبابی داستان می شود.این تكنیك یكی از نشانه های فاصله گیری ادبیات داستانی از سینماست،چرا كه در سینما همان نگاه نخست به شخصیت؛جنسیت او را لو می رود و باید جذابیت های دیگری باشد كه بتواند سینما را از داستان جدا سازد.
۳-روایت حلقه ای داستانها:
گلشیری با بهره گیری از مراوده ی عادی انسانها سخن افراد را در درون گفتگوهای هم بیان می كند و اصلا همانند بسیاری از نویسندگان سر آن ندارد كه روایت ها و حتی گفت وگوها را از هم جدا سازد.برای همین خواننده اگر لحظه ای از داستان غافل شود كل آن را از دست خواهد داد.با توجه به اینكه برای شناساندن دقیق تاثیرگذاران در داستان پافشاری نمی كند؛ بدون شناخت شخصیت گفت وگویی را شاهد خواهیم بود كه نمی دانیم مرجع سخن كجاست و بر پایه ی چه كنشی بیان شده است.لذا برای رسیدن به اصل سخن مجبور هستیم كه تمام هواس خودمان را به داستان بدهیم تا با سفید خوانی و بهره گیری از خلاقیت خود نخست تاثیرگذاران داستان را بشناسیم و بعد گفت وگوی آنها را بر پایه ی منطق ساخته خود كه با یاری نویسنده صورت گرفته است درك كنیم.
این تكنیك موجب می شود كه در مباحث مطروحه توسط پرسوناژها خواننده نه به عنوان كسی كه خارج از متن بر آن نظاره می كند بلكه كاملا فعالانه دخالت می كند. با بهره گیری از این تكنیك گلشیری پیش از اینكه به شعار گویی متهم شود در بیشتر داستانهایش وارد فضای سیاسی روز شده و آن را نقد می كند. این اتفاق در رمان آینه های دردار و داستان مورد نظرمان به خوبی دیده می شود.گلشیری در این داستان روایت ها را چنان حلقه وار درون هم قرار می دهد كه كمتر كسی پیدا می شود كه داوری او را متوجه شود؛هر چند كه در پایان فریب خوردگی خود را بیان می كند كه به نظر من یكی از ضعف های داستان است و باید این امكان به خواننده واگذار می شد.اما با ارتباط تقابلی كه میان انقلاب ها مطرح می شود گلشیری انقلاب ایران را در مقابل انقلاب های دیگر قرار می دهد و از این امكان را به خواننده می دهد كه نفر هشتم داستان بوده و خود نیز ایفای نقش بكند.
● آتش زردشت
هفت نفر بودیم و در اتاق پذیرایی مجموعه ی خانه های بنیاد نشسته بودیم دور میزی گرد با دو فلاسك چای و پنج شش لیوان و یك ظرف قند و یك زیر سیگاری . سه طرف اتاق شیشه بود و طرف دیگر دست راست طرح باری بود چوبی بی هیچ قفسه بندی پشتش و در وسط دری بود به اتاق تلویزیون و تلفن سكه ای با یك كاناپه و یك قفسه كتاب كه بیشتر آثار هاینریش بل بود طرف چپ در هم شومینه بود كه از سر شب من و بانویی كنده تویش گذاشته بودیم و بالاخره با خرده چوی و كاغذ روشنش كرده بودیم كه حالا داشت خانه می كرد و با شعله ی كوتاه سرخ میان كنده ها می سوخت.
ما ، من و بانویی ، كه یك هفته بود رسیده بودیم با نقاشی ایرانی و زنش دو سه شب بود كه صندلی ها را دور میز و رو به شومینه می چیدیم و شب می آمدیم تا با آتش گرم شویم گرداگردمان آن طرف شیشه ها سیاهی چند درخت پر شكوفه بود بر چمنی كه فقط تكه هاییش روشن بودغیر از ما یك زن نویسنده روس هم بود به اسم ناتاشا و یك زوج آلبانیایی كه ما فقط اسم مرد را می دانستیم . اسمش یلوی بود كه یكی دو ماهی اینجا بوده تنها و بعد كه در آلبانی جنگ داخلی می شود سعی می كند زن و بچه هایش را بیرون بكشد و حالا چند روزی بود كه زن و دخترش آمده بودند و امشب اولین باری بود كه به جمع ما می پیوستند . همان روز اولی كه رسیدند بانویی گفت: این دختر كوچكه شان تا مرا می بیند می رود توی خانه شان گفتم : از من هم می ترسد تا مرا دید جیغ زنان رفت پشت پدرش قایم شد.
دو سه روز طول كشید تا با حضور ما اخت شد فقط انگار آلبانیایی می دانست و حالا دیگر با آن موهای كوتاه پسرانه از صبح تا ظهر و از بعد از ظهر تا شب توی اتاق تلویزیون بود و مثلا به تلفن ها جواب می داد و همه اش هم چند باری می گفت ناین و تلفن را قطع می كرد و ما كه به تلفن نزدیكتر بودیم تا صدای زنگ را می شنیدیم می دویدیم تا قبل از قطع تلفن برسیم نمی دانم از كی شاید هم از زن مرد نقاش سیلویا كه فرانسوی بود و كمی هم فارسی می دانست شنیدیم در تیرانا بچه ها و مادرشان اغلب مجبور بوده اند درازكش روی زمین بخوابند تا هدف تیرهای آدم های مسلح قرار نگیرند بانویی لیوان چای به دست می گفت : عصر كه آمدم تا اخبار تلویزیون آلمان را ببینم كه مثلا از تصویرهاش بفهمم چه خبر است تصویر تظاهرات جلو سفارت آلمان را كه نشان دادند آنیسا گفت : تیرانا گفتم : ناین ، ایران ، تهران جیغ زد : ناین تیرانا با مهربانی خم شدم طرفش گفتم : ناین تهران و به خودم اشاره كردم جیغ زد : تیرانا تیرانا ! و دوید بیرون .هنوز فنجان اول چای مان را نخورده بودیم كه اول زن یلوی و بعد خودش آمدند و با تعارف سیلویا نشستند یلوی رو به بانویی كرد و گفت : ناین تیرانا و خندید
بانویی گفت : ناین تهران
به به انگلیسی گفت : آمدم كه اخبار گوش بدهم . آنیسا هم بودیلوی شانه بالا انداخت و دست هایش را تكان داد و رو به سیلویا چیزی گفت. سیلویا گفت : انگلیسی نمی فهمد فقط كلمات مشترك را تشخیص می دهد
بانویی به فارسی و رو به سیلویا گفت : شاید ناراحت شده باشند لطفا توضیج بده كه چی شده سیلویا به فارسی شكسته بسته گفت : حال ندارم . می فهمد یلوی آهنگ ساز بود و غیر از آلبانیایی و روسی آلمانی و فرانسه می دانست و نمی دانم چند زبان دیگر .
من و با نویی انگلیسی می دانستیم و مراد چند كلمه ای انگلیسی می فهمید اما فقط فارسی حرف می زد زن یلوی ظاهرا انگلیسی كمی می فهمید یا نمی فهمید و فقط همچنان لبخند می زد ناتاشا كمی انگلیسی می دانست و روسی پس اگر سیلویا و یلوی و بانویی یا من و احتمالا ناتاشا حوصله می كردند می شد فهمید كه هر كس چه می گوید اما سیلویا مریض احوال بود شاید هم واقعا مریض بود نمی دانم از كی شنیده بودیم كه سینه اش را عمل كرده اند صدای تلفن كه بلند شد ناتاشا بلند شد و دوید به طرف تلفن و به انگلیسی گفت از پاریس است با من كار دارند درست حدس زده بود داشت حرف می زد انگار به روسی ما ساكت نشسته بودیم و به آتش و شاید به سایه ی درخت های پرشكوفه ی آن طرف شیشه ها نگاه می كردیم و به صدای ناتاشا گوش می دادیم كه بلند بلند حرف می زد من بلند شدم و برای چهارتامان چای ریختم و به یلوی اشاره كردم كه می خواهد یا نه و به انگلیسی گفتم :چای با اشاره ی سر و دست فهماند كه نمی خواهد و چیزی هم گفت سیلویا گفت : این ها بیشتر چای كیسه ای می خورندزن یلوی به انگلیسی گفت : بله برایش ریختم برداشت و بو كرد و حتی لب نزد صدای خنده ی ناتاشا بلند و جیغ مانند می آمد یلوی سری تكان داد و با دست انگار صدا را پس زد از سیلویا پرسیدم : انگار از ناتاشا و شاید همه ی روس ها خوشش نمی آید ؟
سیلویا فقط دو كلمه ای به فرانسه به ییلوی گفت بعد كه یلوی جوابش را داد دو پر شالش را كه به گرد شانه و بازوهای لاغرش پیچانده بود بیشتر كشید و گفت : یلوی می گوید : صداش و حركاتش خیلی یعنی زیادی متجاوز هست انگار فقط خودش اینجا هست زبانه ی آتش حالا بلندتر شده بود و به پوسته ی كنده های گرد تا گردش می رسید چه جانی كنده بودیم تا روشنش كنیم بانویی خرده چوب می ریخت و من فوت می كردم بالاخره هم روزنامه ای را مچاله كردیم و زیر خرده چوب ها و برگ ها گذاشتیم تا خانه كرد وقتی مراد و سیلویا كندهبه دست پیداشان شد ما نشسته بودیم و به آتش نگاه می كردیم كه از میانه ی سیاهه برگ ها و روزنامه لرزان لرزان قد می كشید و به گرد خرده چوب ها می پیچید یلوی چیزی گفت . سیلویا گفت : اخبار ایران را شنیده مراد گفت : این كه خیلی حرف زد.
سیلویا با صدای خسته گفت : برای شما ندارد - چه می گویید ؟- هان تازگی.دانشجو ها و محصل ها رفته اند جلو سفارت آلمان فریاد كرده اند زیاد . راجع به همین دادگاه برلن خواسته اند به سفارت آلمان حمله كنند اما پلیس بوده زنجیر بسته بودند دست به دست پلیس ضد شورش بوده بعد هم رفته اند.
حسن فرهنگی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست