سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تضادهای سه گانه فرهنگ ایرانی, اسلامی و غربی


تضادهای سه گانه فرهنگ ایرانی, اسلامی و غربی

یکی از مسایل مهم قابل بررسی درعلل عقب ماندگی ایران در کنار عوامل بسیار خرد و کلان, عینی و ذهنی, تاریخی و عصری, و در نهایت ملی و فراملی, پرداختن به خصایص و تضادهای فرهنگی است

یکی از مسایل مهم قابل بررسی درعلل عقب ماندگی ایران در کنار عوامل بسیار خرد و کلان، عینی و ذهنی، تاریخی و عصری، و در نهایت ملی و فراملی، پرداختن به خصایص و تضادهای فرهنگی است

که در طول سده‌های بسیار همآغوش و همنوای خصایص فرهنگی دیگری مانند فرهنگ اسلامی و مدرن غربی شده و تا امروز نیز یکدیگر را باز تولید کرده‌اند. به بیان دیگر جامعه ایران امروز در کشاکش ناهمگونی‌ها و ناسازه یا پارادوکس‌های فرهنگی است که از یک منظر دارای دو تضاد عمده در بین سه حوزه فرهنگی ایرانی- زرتشتی، اسلامی- عربی و مدرن- غربی بوده است. این تضادها عبارتند از

۱) اولین تضاد با حمله اعراب به ایران در قرن دهم میلای مقارن بود. این یورش مرزی و ارضی با داعیه عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی، پاسخگوی برخی تضادهای میان مردم و پادشاهان ساسانی و موبدان یا روحانیون زرتشتی بود. از این حیث نیز در برهه‌هایی مورد استقبال برخی مردم درمانده در حاشیه زیست انسانی- اجتماعی آن روزگار قرار گرفت. ولی با به بردگی کشاندن و به واپس نشاندن ایرانیان از سوی اعراب تازه مسلمان بدوی و اخذ ناگزیر جزیه یا عوارض آزادگی و حفظ هویت ایرانیان نا باور به دین و زین اعراب مهاجم، بتدریج به تعبیر زنده یاد زرین کوب، به مقاومت منفی روی آوردند و در طول "دو قرن سکوت" به عدم مشارکت، مشارکت منفی و به تعبیر امروز نافرمانی مدنی پرداختند. این اولین فراز رویارویی دوفرهنگ ، دو مردم و دوجهان بینی دینی بود. درطول بیش از دوازده سده پس از دو سده محاق و بهت ایرانیان، بتدریج ایرانی با توان بی‌نظیر خود در تقلید و درونی سازی هر آنچه که در جامه بیگانه به تن برازنده است، به همنشینی و هم‌آغوشی‌های تاریخی با این دین و آیین آن پرداخت. تلفیق آیین‌های اسلامی- عربی و زرتشتی - ایرانی از همان ابتدا در دستور کار مردم هنگ و فرهنگ قرار گرفت و شادمانی ایرانی با عزا و سوگواری اسلامی، اعیاد ایرانی با اسلامی، روایت پادشاهی موروثی با حکومت دین پیوند خورد. از همین روست که زایش مذهب نوینی به نام شیعه از تراوشات و نوآفرینی‌های اندیشه و فرهنگ ایرانی است که در خلجان برای حفظ هویت ملی بود. در طول چهارده قرن تلاش برای همسازی و همنوایی این دو حوزه ، بخشی از قوای نوزایی و پویایی فرهنگ ایرانی نیز در همین فرایند به هدر رفت.

۲) دومین تضاد نیز از زمانی در ایران تخم کشاکش‌های فکری را در تربت نه چندان حاصل خیز فرهنگ ایرانی نشاند که در تعامل میان ایران و اروپا و رویارویی اندیشه‌وران این دو قلمروی تمدنی ، پای ایرانیان به تحصیل و کسب دانش و رامش یا علم و حلم اروپاییان گشوده شد. اولین موج اعزام ایرانیان از دارالفنون ایرانی به دارالعلوم غربی در عصر ناصری و همت روشن اندیشان آن عصر از جمله امیرکبیر آغاز شد. هرز قوای فرهنگ ایرانی در صرف تام و تمام آن برای حفظ زیر بنا‌های فرهنگی سنتی خود در تعامل با فرهنگ اسلامی ازیکسو، در کنار ستم دیرین شاهان ایرانی بویژه سر شاخ شدن با جور واستعمار داخلی سلاطین زن‌باره ، وطن فروش و فرمانپرست از سوی دیگر، دیگر رمقی برای ایرانی رویارو با فرهنگ غربی ومدرنیزم اروپایی و سرمایه داری در حال رشد آنان باقی نگذارد. برگشت آقازاده‌های ایرانی تحصیلکرده در ممالک فرنگ، نماهای گوناگونی از خود به نمایش گذارد. گروهی با کمترین تغییر و تدبیر، به تعبیر ملکم‌خان ، مانند شترمرغ‌هایی بودند که که از تمام علم و تکنیک غرب، زن بارگی و هرزگی را به ارمغان آورده و مهندسان به کلید سازی وپزشکان به سیاست ورزی روی آوردند. گروهی دیگر نیز با تمام همت وغیرت خود به کسب دانش و معرفت اروپایی پرداخته و با نقد ساختارهای کهن نگرش و منش ایرانی، رابطه قدرت و مد نیت و دین و نقش بازدارنده آن در فرایند تحول ایران آغازگر ورود اندیشه‌های نوین اروپایی به ایران شدند. این محصول دردوران بعدی با آغاز عصر مشروطیت واوج گیری جنبش مشروطه خواهی شدت بیشتری بخود گرفت و هرچند بصورت ناقص العلقه و برونزا، در صدد نوزایی و نوگرایی فرهنگی و دینی و سیاسی و اجتماعی برآمد. در کنار این دو گروه بتدریج گروه سومی نیز پدید آمد که با دفاع از کیان ایرانی یا ایرانی- اسلامی، با ترویج رویارویی با غربزدگی و رد روایت غربی توسعه و تحول، نظریه بازگشت به خویشتن را مطرح ساخت.

به هر ترتیب این سه نیروی برآمده از رویارویی اندیشه ایرانی با اروپایی، حوزه نوینی از تضادها و کشمکش‌های فرهنگی و اندیشگی را باز گشود که از دیگر بار قریب جهارده دهه وقت و انرژی ایرانی را بخود مصروف داشته است. طول دوره شاهان پهلوی اول و دوم ، تقابل یا تعامل با مدرنیزم به مهمترین چالش مردم و فرهیختگان و فرسودگان بخش سنت درآمد. این بار نه تنها انرژی ایرانی صرف مدیریت تضاد درعرصه‌های فرهنگ ملی - اسلامی با فرهنگ و فرآورده‌های دانشی و بینشی و فناوری غرب و مدرنیزم شد، بلکه بخشی از نیروی روشن اندیشان ایرانی نیز صرف تقابل و پاسخگویی به تضادهای ذاتی ساختار قدرت مطلقه شاهان پهلوی و اندیشه نوستیز آنان در قدرت با فراورده‌های سیاسی و معرفتی نوگرایی در ایران شد. در این کشاکش نیروهای مدافع سنت دینی- اسلامی که روزگار مدیدی در مبارزه برای حفظ کیان و کسان خود در بخش دینی بودند، با ازاد سازی نیروی مترقی جامعه و درگیری آنان با ساختار قدرت و حل ناسازه‌های نوگرایی در جامعه، در اولین گسست تاریخی استبداد دیرین ایرانی در سال ٥٧، قدرت را قبضه کرده و به باز آفرینی دوره نخست تضادهای اسلامی با فرهنگ ملی- ایرانی و همچنین با فرهنگی غربی از اهتمام کردند.

تکرار طنز گونه تاریخ چنان شد که همانند دو سده سکوت ایرانیان در مقابل هجوم اعراب به ایران در چهارده قرن پیش، با وقوع انقلاب دینی - اسلامی سال ٥٧، بار دیگر پس از چهارده دهه از اولین رویارویی اندیشه ایرانی با فرهنگ نوگرای غربی، به "دو دهه سکوت" روی آورد. آنچه که در این میان می‌تواند حائز اهمیت تاریخی باشد شفافیت نیروهای تضاد در این برهه است. بدین معنا که این بار وجه عمده تضاد‌های فرهنگی و اجتماعی از دو شکل پیشین خود دور شده و نمود تازه‌ای یافته است که عبارتند از:

١) ظهور نیروها و نمایندگان ترفی خواه، سکولار و نوگرای ایرانی با ضرورت پیوند ارگانیگ و سازواره نواندیشی و نوگرایی (مدرنیته و مدرنیزم) از دو منظر مادی و غیرمادی و در تقابل با بخش سنتی ایرانی- اسلامی

٢) ظهور و تقویت نیروهای مدافع سنت‌های دینی- اسلامی با ترویج خرافه‌پرستی و موهوم‌گرایی مفرط در تقابل با بخش نوگرای به اصطلاح غربی و ملی- ایرانی

٣) ظهور نیروی سوم پیوند دهنده باورهای دینی با فرآورده‌های ذهنی و عینی نوگرایی تحت نام نو اندیشان دینی.

نویسنده: علی طایفی



همچنین مشاهده کنید