جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

انسانشناسی اقتصادی


انسانشناسی اقتصادی

در ادبیات علم انسان شناسی یکی از ویژگی های عمده این علم را کل نگری برمی شمارند, به این معنی که تلاش می شود با پرهیز از مثله کردن امر اجتماعی, همه ویژگی های آن در هنگام تحلیل در نظر گرفته شود

در ادبیات علم انسان‌شناسی یکی از ویژگی‌های عمده این علم را کل‌نگری برمی‌شمارند، به این معنی که تلاش می‌شود با پرهیز از مثله‌کردن امر اجتماعی، همه ویژگی‌های آن در هنگام تحلیل در نظر گرفته شود. بنابراین یکی از راهبردهای این علم در نظر گرفتن همپوشانی حوزه‌های مختلف فرهنگی-اجتماعی است.

«سه محور اساسی که جوامع بشری برگرد آنها انسجام و سازمان یافته‌اند، عبارتند از: ایدئولوژی، امر اقتصادی و امر سیاسی. روشن است که این سه محور را نمی‌توان در واقعیت بیرونی، به گونه‌ای معنی‌دار از یکدیگر تفکیک کرد و در تمام جوامع بخش‌های مهمی از آنها با یکدیگر تداخل دارند»(فکوهی،۱۳۸۲).

به همین ترتیب، یکی از مهمترین موضوعاتی که در حوزه انسان‌شناسی اقتصادی مطرح می‌شود، غیر قابل تفکیک بودن عرصه اقتصادی از دیگر حوزه‌های فرهنگی است. کارل‌پولانی که از مهمترین مدافعان این اعتقاد است، این ویژگی اقتصاد، به ویژه در جوامع در حال توسعه، را با عنوان بسترمندی مورد تاکید قرار می‌دهد. یافته‌های جدید انسان‌شناسان نشان داده که حتی در کشورهای توسعه یافته نیز نمی‌توان حوزه اقتصاد را کاملاً منتزع از سایر ابعاد فرهنگی و اجتماعی قلمداد کرد(فکوهی،۱۳۸۱؛۳-۲۸۲).

«در جوامع غیر اروپایی به عقیده پولانی نظام‌های اقتصادی بسترمند هستند یعنی حوزه اقتصاد درون زمینه‌های اجتماعی دیگری نظیر خویشاندی یا دین قرار گرفته است و نمی‌تواند به صورت مجزا تحلیل شود»(فکوهی،۱۳۸۱؛۲۸۲).

مارسل موس، برونسیلاو مالینوفسکی، و ریموند فیرث از دیگر انسان‌شناسانی هستند که قبل از پولانی به این موضوع پرداخته‌اند که در جوامع غیر غربی اقتصاد با نهادهایی چون دین و خویشاوندی چنان آمیخته است که فرایندهای آن با الگوهای اقتصادی محض انطباق ندارد. «مالینوفسکی بر اساس مشاهدات انسان‌شناختی‌اش به نظرات سنتی غربی درباره انگیزه‌های اقتصادی حمله می‌کند». به عنوان مثال او در مورد بومیان مالینزی نشان می‌دهد که چگونه روابط قبیله‌ای و خویشاوندی در تولید و مبادله و در ترغیب افراد به پذیرفتن انواع مشخصی از فعالیت اقتصادی تعیین کننده است. او موارد متعددی از فعالیت اقتصادی بدون مزد، متناسب با موقعیت‌های خویشاوندی را نشان می‌دهد. همچنین، علاوه بر خویشاوندی به اهمیت جادو در مراحل مختلف تولید اشاره می‌کند. و در مورد مبادله موارد متعددی از بخشش‌ها و هدایا و معاوضة کالاهای مادی با مناسب اجتماعی را متذکر می‌شود که ناقض نظریه مرسوم عرضه و تقاضا هستند(اسملسر،۱۳۷۶؛۹۱-۸۸). مارسل موس در تکمیل یافته‌های مالینوفسکی، این هدیه‌ها و مبادلات غیراقتصادی را به عنوان نمادهای الزام همبستگی متقابل افراد خویشاوند یا قبیله به یکدیگر معرفی می‌کند. بعلاوه او بر «تام بودن» این پدیده‌ها به شرح زیر تاکید می‌کند.

«این پدیده‌ها همزمان حقوقی، اقتصادی، مذهبی، زیبائی‌شناختی و مانند اینها هستند. این پدیده‌ها حقوقی هستند به این معنی که به حقوق فرد و گروه مربوط می‌شوند، سازمان یافته و موجد نشر اخلاقیات می‌باشند. این پدیده‌ها در عین حال سیاسی و بومی هستند زیرا هم مورد علاقه طبقات و هم طایفه‌ها و خویشاوندی‌ها می‌باشند. مذهبی هستند، چون در هدیه‌ها وجه غیرمادی و روحانی آن مورد نظر است. اقتصادی هستند زیرا دارای مفاهیم ارزش، سود، بهره، تجمل، ثروت، اکتساب، انباشت، مصرف و صرف آزادانه هزینه سنگین و تجملی می‌باشند»(Mauss,۱۹۵۴ ، نقل از اسملسر،۱۳۷۶؛۹۲).

ریموند فرث نیز نشان داد که چگونه ممکن است در یک نظام اقتصادی، قسمت‌هایی متمایز از تعلقات غیراقتصادی و قسمت‌هایی کاملاً متداخل با عرصه‌های غیراقتصادی باشد. فرث در اثر خود در مورد ساختار اقتصادی صنعت ماهی‌گیری «مالایی» نشان می‌دهد که چگونه برخی عرصه‌های فعالیت اقتصادی به‌ویژه بازاریابی و اعتبار مدیون تحلیل‌های اقتصاد محض می‌باشند. درحالی که سایر عرصه‌ها مانند تولید و عرضه نیروی‌کار به شدت زیر نفوذ عوامل خویشاوندی، مذهبی و دیگر متغیرهای غیراقتصادی هستند(اسملسر،۱۳۷۶؛۹۳).

● اقتصاد و امر سیاسی

سیاست شاید مهمترین حوزه‌ای باشد که حتی در جوامع مدرن به میزان قابل توجهی فرایندهای اقتصادی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در مقابل وقایع سیاسی نیز بیش از هر چیز متاثر از انگیزه‌ها و منافع اقتصادی است. اما این تاثیر و تاثر همیشه یکسان نیست. رابطه اقتصاد و سیاست در جوامع مختلف متفاوت است، حتی در یک جامعه، در زمان‌های مختلف یک‌نواخت نیست. علاوه بر تغییرات تکنولوژی و عرصه بازار، تغییرات سیاسی و حتی ایدئولوژیکی موجب پویایی معادلات فی‌مابین اقتصاد و سیاست می‌شوند.

«قدرت سیاسی وظیفه دارد ساختارهای اجتماعی را در همان حال که پویایی کارکردها و دگرگونی‌های جامعه را مدیریت می‌کند، بازتولید کند. و چگونگی این بازتولید بنابر آنکه چارچوب وحدت بخش قشربندی اجتماعی چارچوبی اقتصادی (مثلاً در نظام‌های برده‌داری و طبقاتی)، دینی(مثلاً در کاست‌های هندو) و یا سیاسی(مثلاً در نظام‌های مراتب رژیم قدیمی فرانسه) باشد متفاوتند»(ریویر،۱۳۸۲؛۱۲۳).

● اقتصاد و خویشاوندی

خویشاوندی به‌طور سنتی یکی از مهمترین موضوعات مورد توجه انسان‌شناسان است. موقعیت خویشاوندی به تنهایی متغیر مهمی در قشربندی اجتماعی است. بعلاوه خویشاوندی یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر قشربندی اقتصادی و سیاسی نیز هست. همانطور که اشاره شد، پولانی نیز به وابسته بودن اقتصاد به خویشاوندی در جوامع غیر غربی اشاره می‌کند. موریس گودولیه نیز با طرح مفهوم «شیوه تولید دودمانی یا خانوادگی» بر این نکته تاکید می‌کند که:«ما این نکته را بیش از پیش مورد توجه قرار دادیم که در این جوامع، روابط خویشاوندی در آن واحد روابط تولیدی نیز هستند و ساختار اقتصادی را تشکیل می‌دهند»(فکوهی،۱۳۸۱؛۲۸۵).

تداخل خویشاوندی و نظام اقتصادی فقط متعلق به جوامع توسعه نیافته و اقتصادهای پیشامدرن نیست. بلکه در اقتصادهای صنعتی و سرمایه‌داری نیز به‌چشم می‌خورد. به‌طوری‌که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم سرمایه‌داری خانوادگی یکی از اشکال مسلط اقتصادی بوده است.

«حتی شرکت‌های بزرگ به‌طور عمده یا توسط کارفرمایان فامیلی یا به‌وسیله تعدادی از افراد یک خانواده اداره می‌شدند و سپس به فرزندان این خانواده انتقال می‌یافتند. در امریکا خانواده‌های مشهور سرمایه‌دار مانند راکفلرها در حقیقت یک نوع سرمایه‌داری خانوادگی را تشکیل داده بودند. در ایران نیز تعداد این خانواده‌ها فراوان است. ...به‌طور مثال برادران خیامی، برخوردار، نیک‌پور، خسروشاهی، و...»(سعیدی و شیرین‌کام،۱۳۸۴؛۶-۱۸۵).

همچنین، تداخل نظام خویشاوندی و ساختار سیاسی نیز مورد توجه انسان‌شناسان بوده است. ریویر در بررسی «پایه‌های قشربندی شدة امر سیاسی»، خویشاوندی را به عنوان یکی از پایه‌های این قشربندی مورد توجه قرار داده است.

«دو حوزه سیاست و خویشاوندی مدت‌های مدید در تقابل یا حداقل در تفاوت بسیار زیاد با یکدیگر، درنظر گرفته می‌شدند. مارکس بر آن بود که با ظهور امر سیاسی، ابتدا نیاز به از بین رفتن پیوندهای خونی [در سازمان اجتماعی] وجود داشته است. اما در واقعیت، امر سیاسی در شبکه‌های خویشاوندی تبلور یافته و اغلب در واژگان فرزندی و وصلت به بیان درآمده است. در جوامع بسیار کوچک یا شاهد آمیزش روابط سیاسی با روابط خویشاوندی هستیم و یا ساختار دودمانی را می‌بینیم که به مثابه چارچوب نظام سیاسی وارد عمل می‌شود و مشاهده می‌کنیم که این ساختار گاه با قدرت طبقاتی سنتی پیوند می‌خورد و گاه با گروه‌های همیاری بر پایة همجواری سرزمینی. ... در سطح محلی، مقامات شهرداری‌های کوچک نیز گاه تمایل دارند خود را در یک چارچوب خویشاوندی قرار دهند مثلاً با ازدواج‌های پی‌در‌پی بین دو خانواده: یک خانواده که اقتدار سیاسی را در دست و خانواده دیگر که میراث اقتصادی را در اختیار دارد»(ریویر،۱۳۸۲؛۱۲۴ و ۱۲۹).

ژرژ بلاندیه که به عنوان یکی از بنیانگذاران انسان‌شناسی سیاسی شناخته شده است، پیوندی را میان دو حوزه سیاست و تقدس به وجود می‌آورد. بلاندیه در بررسی مکانیسم‌های تقدس‌یابی قدرت سیاسی به پیوند میان حوزه قدرت و حوزه خویشاوندی، و همچنین رابطه قدرت و قشربندی‌های متفاوت اجتماعی (طبقه، قومیت، نقش‌های اجتماعی) و حتی بیولوژیک(جنسیت، سن، قدرت فیزیکی) توجه می‌کند.(فکوهی،۱۳۸۱؛۲۹۰)

منابع

اسملسر، نیل.جی ۱۳۷۶ جامعه‌شناسی اقتصادی، ترجمه محسن کلاهچی، انتشارات کویر.

ریویر، کلود ۱۳۸۲ انسان‌شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، نشر نی.

سعیدی، علی‌اصغر۱۳۸۴ موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران دوره پهلوی: سرمایه‌داری خانوادگی خاندان لاجوردی، گام نو.

فکوهی، ناصر ۱۳۸۱ تاریخ اندیشه و نظریه‌های انسان‌شناسی، نشر نی.

فکوهی، ناصر ۱۳۸۲پیشگفتار بر انسان‌شناسی سیاسی، نشر نی.