سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
نگران خواب خسرو پرویز
![نگران خواب خسرو پرویز](/web/imgs/16/147/s99b31.jpeg)
دفتر شعر جوان امسال نخستین مجموعه شعر فاطمه سالاروند، شاعر لرستانی مقیم تهران را که از چهرههای آشنای شعر نسل دوم ۳۰ ساله اخیر است، منتشر کرده است. این مجموعه شامل غزلها و شعرهای سپید این شاعر است که در نوشتهای که میخوانیم، این کتاب از لحاظ شکل و محتوا مورد بررسی قرار گرفته است.
هر متنی، منعکسکننده گفتگویی است که میان جهانهای درونی و بیرونی آن برقرار شده است. «پیغامگیر خاموش» به عنوان نام یک مجموعه شعر بیانگر تلاشی میان متن و مخاطبی بیرونی است تا پیغامی را به دست او برساند؛ پیغامی که به دلیل مسدود شدن راه گفتگو از جانب مخاطب (با خاموش کردن پیغامگیر) به مرحله تبادل نرسیده است. این پیغام فروخورده و گلایه از این فروخوردگی برصفحهای سیاه به عنوان طرح جلد مینشیند. سیاهی محض که از مسدود ماندن راه آن مبادله پیام حکایت میکند.
شاعر «پیغامگیر خاموش» نیز سلوک میان پیغام؛ انتقال آن، خاموش شدن چراغ این رابطه با خاموش شدن پیغامگیر و سرانجام تبدیل شدن متن پیام به صفحهای سیاه را در مجموعهاش به تماشا گذاشته است.
اگر کل مجموعه را به عنوان یک متن واحد بنگریم، میتوانیم شاعر را نخست درهیات دخترکی ذوقزده ببینیم که در پی انتقال پیام خویش به «تو»ی شعرهایش هست و در نهایت به نوعی مرگاندیشی میرسد.
سالاروند در این مجموعه، چهره اساطیری زن ایرانی را که از الهه برکتدهنده و مقتدر آناهیتا آب میخورد و در گوشت و خون«شیرین» تجسد مییابد ویران میکند. زن در «پیغامگیر خاموش» شیرینی نیست که بیاعتنا به لابههای سلطان قدر قدرتی چون خسروپرویز، او را به چنان مرحلهای از شیفتگی برساند که با زخم خنجر نیز دم نزند تا خواب شیرین، شیرین را بر هم نزند.
در اینجا خطاب کردن «من تو» شکل «این کمینه آن عالیجناب» را میگیرد و شاعر که در تمامی سرودههایش (حتی سرودههای آیینی) از زبانی تغزلی و نرم بهره میبرد چنان در شوق این مخاطبه رودررو غرق است که خود را یکسره از چشم «او» مشاهده میکند.
این خطاب مدهوشانه که در خوانش تازهتری میتواند مخاطبهای میان من زمینی و معبودی آسمانی باشد، چنان است که شاعر اگر ارزشی برای خود قائل است به دلیل آن است که در چشم سویه دیگر این مخاطبه آمده و او را کبوتر جان خود خواندهاند:
باز در خلوت شب شوق سرانگشتانت
زده آتش به پر و بال کبوتر جانت
آه ای جفت جدامانده من باور کن
طاقتش طاق شده طوقی سرگردانت
شاعر در این مرحله در گرفتاری کلان روایت مسلط عشق چنان گرفتار است که فرصتی برای شکستن این کلان روایت به خرده روایتهایی که بازتابدهنده دیگر جذبهها و پرسش و پاسخهای او با زندگی باشد، نمییابد و تنها گاهی به شعرآیینی گفتن سری میزند و در آنجا هم تحت سلطه همان روایت کلان است چنانکه گاه مرزمیان توی زمینی و آسمانی شعر او چنان کمرنگ میشود که تشخیص آنها نیازمند مداخله شاعر در متن است.
تصویرهای شعری، کشفهای شاعرانه، استفادههای محدود از بازیهای زبانی و روابط بینامتنی کلمات و... همه در خدمت تصویر کردن این «تو» ی آرمانی است:
جادهها در شب تاریک به راه افتادند
تا به روزی که تو باشی برسانند مرا
یا:
دور از تو تا به کی ای مهربان ای یار
هی بخوانم«بوی جوی مولیان...» برگرد
البته در این راه او حاضر است به این مخاطبه باج بدهد و برای اینکه پیغامش را منتقل کند به روابط تکراری و نخنمای کلمات در اسلوب سنتی شعر نظیر رابطه گنج و ویرانه تن دهد:
ای اصل اصل زندگی! ای اصل اصل عشق!
گنج منی که در دل ویرانه منی
یا به تصویرهای کلی بسنده کند و جسارت رفتن به سمت عینیت و دور شدن از ذهنیت را از بیشتر غزلهایش سلب کند.
این خطاب کردن یکسویه سرانجام به خاموشی پیغامگیر میرسد و شاعر در این مرحله نخست به مکالمهای گلایهمندانه تن میدهد:
رها کن این زن دیوانه را به حال خودش
دلش برای تو و غصههاش مال خودش
... زنی که «هیچ مگوی» و زنی که «هیچ مپرس»
زنی مخاطب آوازهای لال خودش
یا:
مثل خاک مرده ذوق رنگ و بویم را هدر دادی
باغ بودم، برگ و بار آرزویم را هدر دادی
اما پیش از رسیدن به مخاطبهای بیپروا و افشاگرانه با مخاطب به نوعی دلزدگی و دلمردگی میرسد و به جای کلان روایت عشق، کلان روایت حسرت درکلامش پررنگ میشود. البته در این مرحله هم هنوز حضور و سلطه «تو» در سرودههای شاعر چنان پررنگ است که او به نوعی خودفریبی برای برگرداندن انگشت اتهام از طرف مخاطب به سمت خود دست میزند:
شاید اصلاً
تو رفته بودی
پیش از آنکه آمده باشی
شاید...
شاعر حتی وقتی رنگ بی پروایی و اعتراض به کلامش مینشاند به جای متهم کردن «تو» دیگران را متهم میکند که نشانه برجسته و البته قابل توجه آن شعر «طلاق» است.
شاید در اینجا پای نقد روانشناسانه یا جامعهشناسانه به میان کشیده شود. آیا این رفتار متن به این دلیل است که در ناخودآگاه
سالاروند در این مجموعه چهره اساطیری زن ایرانی را که از الهه برکتدهنده و مقتدر آناهیتا آب میخورد و در گوشت و خون«شیرین» تجسد مییابد، ویران میکند
آن حضور مسلط و کاریزماتیک، سویه دیگر مخاطبه همچنان حفظ شده است و پشت متن کسی است که با سخن گفتن از تنهایی و حتی ترساندن دیگری از مرگ خود در پی روشن شدن ناگهانی پیغامگیر است؟
گوشی را بردار
شمارهام را بگیر
و با یک سلام بیهنگام
دوباره شاعرم کن
یا اینکه این متن میراثدار و تکرارکننده روایت زن ایرانی از سرنوشت خود است، از هنگامی که از دوران مادرسالاری به سلطه پدرسالاری تن داد و امروز اگر خنجری بر گردهاش فرونشیند، دم بر نمیزند تا خواب خسروانه مردش را آشفته نکند، پس ترجیح میدهد خودش را زنده به گور کند:
صدای نحسم را میبرم
و کلمات وحشی را
که یکی نان میخواهد
یکی آزادی
و دیگری عشق
در همین گودال
چال میکنم
شاعرضد شورش
فاطمه سالاروند چون بسیاری از شاعران همدوره خویش در برخورد با زبان و فرم رفتاری متعادل دارد و رستاخیز کلمات در شعر او به جای آنکه برآمده از رفتاری شورشی و ساختارشکنانه با عناصر فرمی و محتوایی شعر باشد، برنگاهی کلاسیک در کشف روابط میان کلمات استوار است.
تن زدن از نرم شکلی غزل ( نظیرغزل باران) یا اتخاذ شکل روایی به جای بیان کلاسیک غزل (نظیرغزل پاسخ روشن) در شعر او استثناست و قاعده شعری او بر ادامه سنتهای آشنای شعرفارسی استوار است.
بر این اساس، او در شعرش همچنان تنها صدای مسلط شعر است و این تک آوایی به دلیل علاقه روشن او به تکرار چندباره مضمونهای مورد علاقهاش باعث میشود، شعر او گاه به جای ایجاد لذت یک متن ادبی به کارکرد صدور مانیفست یک شاعرزن تبدیل شود.
چنانکه گفتیم، او شاعری است که در عادتهای کلاسیک شعر فارسی به حیات ادبی خود ادامه میدهد (این خصیصه شعر اوست نه امتیاز یا ضعف آن.) برهمین مبنا شعر او با خصیصههای زیباشناختی شعر کلاسیک قابل داوری و ارزیابی است. سالاروند در شعر به جای گرایش به ایجاد ساختهای تازه یا دخالت دادن عناصر روایی بیرونی سعی میکند ریزپردازنده خوبی باشد و مهندسی شعر خود را به جای ساخت بنایی با معماری غریب و آشناییزدایی که از دل شکستن تناسبهای سنتی برآمده باشد بر تناسب ظریف و حوصله بر مقرنسها و طاقیها و کاشیهای آشنا با نقشهایی تازه بنا کند.
بر این اساس در بسیاری از غزلهای او همچنان بیت واحد شعر است و ریزپردازی شاعر در ساخت بیت بیت شعر در نمایی کلی، منظرهای متناسب را شکل داده است.
برای مثال وقتی شاعر میسراید:
در اشتیاق لطف تو حتی گناه نیز
از چشمت ای عزیز چه پنهان! عزیز شد
به تناسب معنایی گناه و پنهان چشم دارد یا نمونه بهتر جایی است که میسراید:
ماهی کوچکت ای آبی من منتظر است
تا که در پیرهن تور شود مهمانت
تناسب ماهی و آبی از یک سو و تناسب ماهی و تور از سوی دیگر باعث شده است که شاهد آفرینش بیت زیبایی باشیم که مانند آن در غزلهای سالاروند کم نیست و امید که بیشتر هم بشود!
آرش شفاعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست