دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
«غرب» میان دو گیومه شرقی
تحقیق و پژوهش و در نتیجه دست یازی به باورهای سیاسی، فلسفی و اجتماعی و تاریخ اندیشه غرب، مستلزم شناخت آن به مفهوم واکاوی عمیق در بنیان ها و ریشه های اعتقادی و نفوذ در تفکر و آرای فلسفی و به ویژه رسوخ در لایه های تاریخ و مدنیت غرب است. بدیهی است که این نگاه اولاً می بایست با رویکرد عالمانه و البته صادقانه و به دور از تعصب و تحقیر و یا تقدیس نابجا و بی مورد باشد و دوم این که این مهم به عنوان یک نیاز فراگیر اجتماعی در تمام شئون خود در نزد اذهان و افکار انسان شرقی خاصه دانش پژوهان برای شناخت صحیح از اصول و مبانی اندیشه غرب احساس شود. تا زمانی که از اصول و مبانی اندیشه غرب شناخت کافی و لازم را نداشته باشیم، طبیعی است که از راز فراز و فرودشان غافل خواهیم شد، مضاف بر این که به سبب این غفلت ممکن است اندیشه های ناصواب پیدا و پنهان آنها را عین صواب و یا صواب آرای آنها را همچون ناصواب بدانیم. در نتیجه، این روش ما را از حقیقت شناخت باز خواهد داشت و حاصل این سکون ما را به سمت تقدیس اغراق آمیز و یا انکار مطلق و به دور از علم و انصاف پیش خواهد برد. این معما چیزی است که در دنیای شرق و در نزد شرقی ها هنوز به طریق علمی و منطقی حل نشده و سایه سیاه آن همواره بر دوش انسان شرقی سنگینی می کند و به ناچار باید تاوان سخت و سنگینش را بپردازد. این خلأ و نقطه ضعف مسلم و آشکار ملل شرق تبار در حالی است که بیش از چند سده است که مؤسسات پژوهشی شرق شناسی (orientalism) به اشکال ویژه و با حمایت های بی دریغ و همه جانبه مالی و فکری دولت های اروپا و امریکا رسماً کار تربیت و آموزش شرق شناسی را دنبال نمودند.
همین پژوهش ها به ظهور مستشرقین اندیشمند و مطرحی چون ارنست رنان، شاتو بریان، لین، گوبینو، فلوبر، ویکو و سیلوستردوساسی انجامید. سیلوستردوساسی مشرق شناس غربی بود که دستور زبان و ادبیات عرب را به رشته تحریر درآورد و منتخب اشعار عرب را در منظومه ای گردآوری نمود و نیز دیگر مستشرقین غربی بودند که تاریخ علم، فلسفه، جغرافیا، هنر، فرهنگ و حتی ادبیات و فلسفه ملل شرق را نوشتند و تنها پژوهشگران شرقی به سندیت از دست نوشته های آنها توانستند وقایع و رخدادهای تاریخ خود را بازگو نموده و یا ترجمان آثار غربی ها باشند، در صورتی که شرط شناخت غرب گرته برداری و تأسی محض صرف نیست و نباید باشد. راه صحیح درک اندیشه غرب این است که عامل و سوژه تحقیق باید خود را مستقل و آزاد از سلطه تفکر غرب ببیند و اندیشه غرب را نه به عنوان پایان و منتهای آمال و آرزوها، بلکه آغازی برای نقد (و نه حتی نفی و یا اثبات آن) بداند و میان خود و عالم غرب تفاوت قائل شود و نظام اندیشه غرب را در حکم «غیر» و بیگانه تلقی نماید که این شرط اساسی در پیمایش «پدیده شناسی» برای شناخت غرب است. چنان که شرق شناسی وقتی پدید آمد که غرب خود را حاکم بلامنازع دنیا و مالک تفکر و اندیشه های آرمانی آن می پنداشت و شرط تحقق آن را نیز اعمال قدرت در حوزه تهاجم و تفاخر و برتری اندیشه خود می دانست، با همین تفکر آقای «دنیس هی» در باب شرق شناسی و اهمیت آن می گوید:
«شرق شناسی در حکم عقیده اروپاست و نوعی تصور جمعی است که به غرب و اروپا هویت بخشیده و یکی از جلوه های استیلا و سلطه جویی غرب است.» حرف آقای دنیس هی در میان سایر مستشرقین حرف قریب به انصاف است. غرب، مقوله شرق شناسی را در حکم عقیده خود می داند و به همین سبب بدان اهمیت داده و در دانشگاه های معتبر خود آن را تدریس می کند. و البته که این سخن دنیس هی به انشای دیگر عین واقعیت است که بگوییم غرب هویت خود را از شرق به «ارمغان» برده است. قبول این حقیقت نه به تاریخ و نه به مورخ و نه به هیچ انسان محقق و منصفی پوشیده نیست که این «ارمغان» و یا به عبارت صحیح تر این«سرقت» از فخامت و بزرگی تمدن انسان شرقی، در خلال استیلای اسلام در فاصله جنگ ها به ویژه درکش و قوس جنگ های ۲۰۰ ساله صلیبی ها نصیب غرب شده است. و بخش سوم سخن دنیس هی نیز به دور از حقایق نیست که تنها بعضی از پژوهشگران و مستشرقین غربی حقاً بی غرض و بدون انگیزه های سلطه جویی ، انسان و فرهنگ و تمدن شرق و شرقی را مورد شناخت و تحقیق قرار دادند، در مقابل اغلب حاکمان عرصه سیاست در غرب شناخت از شرق را با انگیزه های منفعت طلبانه استعماری و با غرض های سوء و با اهداف بهره کشی و استیلا انجام دادند و با شناخت ظرفیت ها، با کاستی ها و خلأهای دنیای شرق نیز به خوبی آشنا شده، نتیجه پژوهش های خود را علیه منافع ملل شرقی به کار بستند. در تحقق این سلطه باید اذعان نمود که شناخت غرب از شرق علاوه بر حربه هژمونی، با شناخت «آبژکتیو» همراه بوده است، این شناخت به معنای واکاوی در علل و اسباب همه موضوعات و پدیده های خارج از دنیای «من» بوده است و به همین سبب آنها از منظر «من» به مرزهای اندیشه «دیگری» پرداخته و توانستند فرهنگ، تاریخ و هنر ما را متعلق علم و پژوهش خود قرار بدهند. اما شناخت ما از دنیای غرب به تعبیر آقای «گابریل مارسل» شناخت اولیه و بدوی است یعنی ما در مقاطع تحصیلی خود جغرافیا و تاریخ اروپا و امریکا را مرور می نماییم، حتی همین اندازه نیز که در مدارس و دانشگاه های ما تدریس می شود، اکثراً ترجمه آثار دانشمندان و مورخین غربی است.
بدیهی است که این گونه شناخت از غرب هیچگونه ارزش پژوهشی ندارد زیرا که روش و شیوه های تحقیق و پژوهش اقتضایش این است که پژوهنده چیزها را با نظر آبژکتیو (تعلق پژوهش) ببیند. اما به دلایل مختلف شناخت ما از مظاهر تمدن و اندیشه انسان غربی به ویژه بعد از رنسانس و عصر نوزایی و انقلاب علمی در غرب که منشأ ظهور بسیاری از تحولات جهانی شد شناخت آبژکتیو نبوده است.
به هر دلیل مجال شناخت غرب- از انسان های شرقی سلب شد- به طوری که ملت شرقی مجبور شده است بسیاری از علوم پایه و حتی مواریث از دست رفته خود را از غرب به عاریه بگیرد. به عنوان یک نتیجه از این همه باید دانست شناخت آبژکتیو از غرب امری لازم خواهد بود.
حسین حاجی
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست