چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

این بازی فراگیر, آن بازی فراموش شده


این بازی فراگیر, آن بازی فراموش شده

از امروز نه تنها ایران كه دهكده جهانی آقای مك لوهان را آداب و عادات تیفوسی دربرمی گیرد و مدیران این دهكده نه چندان كوچك دست اندركار تهیه و تدارك مهمانی بزرگی می شوند

تورنمنت بزرگ آغاز می شود. ما به رویایی یك ماهه فرومی رویم. خیابان ها خلوت می شود. خانه ها شلوغ. روزنامه ها به تكاپو می افتند. تلویزیون شب های پرتلاطمی را سپری می كند. مجریان و كارشناسان داوری و ورزشی كار و بارشان سكه است. هفته اول روزی سه مسابقه. هفته دوم روزی چهار مسابقه و نهایتاً هفته سوم و چهارم روزی دو مسابقه.

از امروز نه تنها ایران كه دهكده جهانی آقای مك لوهان را آداب و عادات تیفوسی دربرمی گیرد و مدیران این دهكده نه چندان كوچك دست اندركار تهیه و تدارك مهمانی بزرگی می شوند. كمی دیر شده است. برای اینكه بخواهیم از اهداف پلید استعماری صاحبان دهكده نام ببریم و پرده از اسرار استثماری آنان برداریم؛ شاید سی سال، شاید هم چهل سال.

برای این افشاگری دیر شده است. آن زمان (۳۰ ۴۰، سال پیش) اگر از توطئه ای برای تخدیر و غفلت ممالك حاشیه جهان مدرن از واقعیت عقب ماندگی شان، سخن می گفتیم و این بازی شگفت انگیز (فوتبال) را به آن بازی پشت پرده (استعمار) نسبت می دادیم شاید رنگی از واقعیت داشت. این زمان اما آن كه از ورزش استعماری بلوك غرب دم بزند كوس بی خبری خود را جار زده و داد و فغانش به ثمن بخسی خریداری نمی شود.

دیگر حتی برای ژست های متبخترانه و اداهای روشنفكرانه هم كمی دیر شده؛ گیرم نه به اندازه آن یكی. كیست كه نداند همه ما از روشنفكر و عامی، روزنامه نگار و دانشجو، معلم و دانش آموز، بقال و نانوا، كفاش و بنا، بزاز و رزاز و هفتصد تا دوتایی دیگر، ساعاتی را به تماشای فوتبال می گذرانیم و شب كه به خانه می رسیم پیچ تلویزیون را (كه دیگر نمی پیچانیم) فشار می دهیم و می نشینیم پای همین سریال های آبدوغ خیاری كه با ضرب و زور هیچ دگنكی آدم را با خود نمی كشد و از فرط آب بستن چیزی نمانده خانه های بینندگان عزیز نم بردارد، كه اگر نیم ساعت از آن بگذرد و تو حواست پرت شود باز قصه همان جاست كه بود و هیچ از دست نداده ای و انگار نه انگار كه چیزی جلو رفته و ماجرایی پیش آمده و... فوتبال كه دیگر جای خود دارد و هزار هزار بار شرف (به آن سریال های آبكی كه اگر نیم ساعت آن هم بگذرد و...).

فوقش این است كه بهره ای از خلاقیت و جذابیت دارد و در حداقلی ترین نگاه ممكن تكنیك تصویربرداری آن (حتی اگر خود بازی فاقد زیبایی های معمول باشد) و رنگ و لعابش به همه سریال های تلویزیونی (آبكی كه اگر نیم ساعت...) ترجیح دارد؛ تو بگو ترجیح بلامرجح... كیست كه با همه علم و دانش و فضل و خرد خود و با همه اطوارهای پاستوریزه و استریلیزه یك فرهنگ بیمار، ساعاتی را ولو اندك پای تلویزیون به تماشای فوتبال سپری نكرده باشد و با خانواده و یا رفقای خود تخمه و چیپس و پفك نخورده باشد؟! چه كسی می تواند ادعا كند كه تابه حال حتی دقایقی از وقت (احتمالاً گرانبهایش) را به دیدن فوتبال لااقل در سطح ملی آن نگذرانده و آن شب كذایی، ساعت از نیمه گذشته، سال،۱۹۹۸ بازی ایران و آمریكا را ندیده و پس از گل طلایی حمید استیلی به هوا نپریده باشد.

كار از فرهنگ عامه و توده ای گذشته و این ورزش گسترده و فراگیر دامان همه را تر كرده است. در روزهای بعد در این باره بیشتر خواهیم گفت و درباره آنها كه با همه این تفاسیر همچنان فوتبال را به هیچ می گیرند.

رحمان بوذری



همچنین مشاهده کنید